-
تعداد ارسال ها
56 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
3
تمامی مطالب نوشته شده توسط هانیه پروین
-
معرفی و نقد سریال فرندز | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی فیلم و سریال
»»» دانلود فیلم خارجی جدید سالهای پخش: از 1994 تا 2004 ژانر: کمدی، عاشقانه سازنده: دیوید کرین، مارتا کافمن هنرپیشهها: دیوید شوییمر، کورتنی کاکس، جنیفر انیستون، لیسا کوردو، متیو پری و متیو لبناک تعداد قسمتها: 234 امتیاز IMDB: امتیاز 8.9 شرط میبندم این سریال رو ندیدی !! سریال "فرندز" یکی از معروفترین و محبوبترین سریالهای تاریخ تلویزیون است. این مجموعه که داستان آن حول محور شش دوست در یک ساختمان میچرخد، از سال ۱۹۹۴ تا ۲۰۰۴ پخش شد و حالا، با گذشت ۳۰ سال از آغاز پخش آن، همچنان در صدر لیستهای محبوبیت قرار دارد و طرفداران زیادی دارد. "فرندز" از جمله سریالهایی است که میتواند حال شما را بهبود بخشد و بسیاری از بینندگان تنها به یک بار تماشای آن اکتفا نکرده و بارها و بارها به سراغش میروند. داستان این سریال درباره شش شخصیت به نامهای مونیکا، ریچل، فیبی، راس، چندلر و جویی است که دوستان نزدیکی هستند. هر قسمت شامل داستانها و چالشهای خاصی است که لحظات خندهداری را به وجود میآورد. شخصیتها هر کدام ویژگیهای منحصر به فردی دارند؛ به عنوان مثال، جویی مردی خوشتیپ اما کمهوش است که توجه زنان را جلب میکند و همیشه در حال غذا خوردن است. فیبی زنی با ظاهری عجیب و غریب و باورهای خاص است که به همراه گیتارش مدام در حال خواندن آهنگهایی است که چندان خوشصدا نیستند. سایر شخصیتها نیز داستانهای خود را دارند. در طول داستان، لحظات احساسی و خندهدار بسیاری را تجربه خواهیم کرد. به طور کلی، کمتر کسی پیدا میشود که به تماشای سریال علاقه داشته باشد و "فرندز" را ندیده باشد یا به اصطلاحات آن آشنا نباشد یا آن را دوست نداشته باشد. »» سریال معروفی که تو کل دنیا ترکوند اینجاست !-
- سریال کمدی
- سریال معروف
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت هفت بلند شدم و چروک دامنم را مرتب کردم، باید برایش شام میبردم. صورتم را شستم و موهای بلندم را به زحمت جمع کردم. کاش جرئت میکردم کوتاهشان کنم. عزیز میگفت مو تمام زیبایی یک زن است، من اما دوست نداشتم. یکبار آن ماههای اول، با حیدر در میان گذاشتم که چقدر موهای کوتاه دوست دارم، او هم یک جمله بیشتر نگفت: -موهاتو زدی دیگه برنگرد خونه. دیروقت بود، برای همین هم ناپرهیزی کردم و کتلت درست کردم. اگر حیدر خانه بود، تا بوی گوشت را میشنید، در آشپزخانه ظاهر میشد و تکرار میکرد که گوشت گران شده و بهتر است آن را برای وقتهایی که مادرش به خانهمان میآید نگهدارم. با همین فکرهای درهم، گوجه و خیار و پیاز خرد کردم و سالاد خوشرنگ شیرازی را درون ظرف پلاستیکی دربسته ریختم. برای حنانه پیامک زدم که هر دو دقیقه یکبار به گندم سر بزند و تاکید کردم که زود برمیگردم. * -به خدا احمقی! حیدرم میدونه احمقتر از تو گیرش نمیاد، هی میتازونه. با اعتراض نامش را صدا زدم. جایی در اعماق قلبم، با غزل موافق بودم، اما نمیدانم چرا وقتی اینطور صریح بیانش میکرد، رو ترش میکردم. چای دارچینش را هورت کشید و گوشه چشمی برایم باریک کرد. قنددان را به طرفش هول دادم و سعی کردم گندم را از آغوشش بیرون بکشم. -چیکارش داری بچه رو؟! نشسته دیگه. جانم خاله... جانم... تسلیم خندههای گندم شدم و به آشپزخانه رفتم تا برای غزل میوه بچینم. همانطور که مقابل یخچال نشسته بودم، صدا بلند کردم: -نادر چی شد؟ دفعه پیش گفتی میخواد پا پیش بذاره آخه. در یخچال را با پا بستم و پیشدستیهای آمادهی روی میز را برداشتم. انتظارم داشت طولانی میشد که بالاخره جواب داد: -اومدن خب...- 8 پاسخ
-
- 1
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
"بیرون آوردن حرص نیلرام داشت"
تحریک عصبانیت هم میتونیم بگیم، بیرون آوردن حرص یکم به گوش ناآشنا میاد. وقتی ریوند بهش گفت لباسا بهت نمیاد برگشتیم درشون بیار چقدر خوشم رفت😂
اصلا دلم خنک شد. بیکران انگار از شخصیت نیلرام بیرون اومده و واقعا اتفاق بامزهایه ورودش به داستان.
دوهفته هم خیلی زیاده ولی چون تویی باشه😒😂
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت شش با شنیدن صدایش، سد تحملم شکست. من از نه سالگی که به سن بلوغ رسیدم، هیچوقت بابا را بغل نکرده بودم؛ اما احساس کردم تنها چیزی که میتواند در آن لحظه مرا آرام کند، دستهای اوست. -بابا... گلویم از بغض ورم کرده بود و توان گفتن حتی یک کلمه دیگر را هم نداشتم. -ناهید تویی بابا؟ چرا گریه میکنی؟ گندم چیزیش شده؟ حیدر کجاست؟! قلبم فشرده شد. مگر یک زن نمیتوانست برای دردهای خودش بگرید؟ چرا بابا حال مرا نمیپرسید؟ -بابا... بابا گندم خوبه. من، ناهید... دخترت بهت نیاز داره بابا! تو رو خدا... تو رو خدا کمکم کن. در آن سوی خط سکوتی کوتاه برقرار شد و تنها هنهن من بود که در خانه میپیچید. بابا با ملایمت گفت: -چی میگی ناهید؟ با حیدر دعوات شده؟ دعوا نمک زندگیه دخترم، رو بر نگردون از شوهرت. سایه بالا سرته، احترامش واجبه. دو روز بعد دوباره آشتی میکنید و... دیگر چیزی نمیشنیدم. تا آن لحظه، هیچوقت خالی شدن قلبم را با این حجم از درد تجربه نکرده بودم. حتی وقتی دست حیدر بر من بلند شد و زبانش به کثافت چرخید، همیشه این اطمینان را داشتم که بابا پشتوانهی من است. با خودم فکر میکردم چون من چیزی از مشاجرههای شدیدمان به او نگفتهام، نمیآید نجاتم بدهد، چون از حال و روزم خبر ندارد. اگر به او بگویم، مقابل حیدر قد علم میکند و اجازه نمیدهد دخترش زیر دست و پای شوهرش جان بدهد. -چشم بابا. چشمهی اشکم خشکیده بود وقتی بابا خداحافظی کرد. به اطراف خانهام نگاه کردم و زانوهایم را در آغوش کشیدم، چقدر تنها هستم! دلم برای خودم میسوخت. سرم خالی بود و سبک، انگار در یک هپروت سیاه پرت شده باشم. تیک، تاک، تیک، تاک... یعنی حیدر امشب هم به خانه نمیآید؟- 8 پاسخ
-
- 3
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
معرفی و دانلود رمان پیرانا مرجان فریدی | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
رمان پیرانا نویسنده مرجان فریدی ژانر رمان پیرانا : عاشقانه، جنایی، مافیایی «««« دانلود رمان عاشقانه خلاصه رمان پیرانا مرجان فریدی : من نه در آغوش مادری مهری دیدم، نه در چشمان پدرم عشقی. من هرگز عروسکی را لمس نکردم، من حتی مزهی آغوز مادرم را نچشیدم. آنچه از من ساختند، شبیه به انسان نبود چرا که آنها هم انسان نبودند؛ من پاشنه بلند هایم را، تنها در میهمانیهایی میپوشیدم که در امتداد شب صدای اسلحه از صدای موسیقی بلندتر باشد. آنچه از من ساختند، و آنچه هستم. زیادی دردناک است. پس این قصه، قرار است داستان دردناکی برای من و داستان متفاوتی برای تو باشد. »»»»» دانلود رمان »»»» دانلود رمان جدید-
- 1
-
- رمان عاشقانه
- رمان های مرجان فریدی
- (و 6 مورد دیگر)
-
معرفی و دانلود رمان منفی چهار مرجان فریدی | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
📌 رمان منفی چهار 📝 نوشته: مرجان فریدی 🎬ژانر: عاشقانه، طنز، اجتماعی 📖تعداد صفحات: نا مشخص »»»»» دانلود رمان خلاصه: این قصه فقط قصه من نیست... ما چهار نفریم...چهار تا منفی. هیچ احساس مثبتی بینمون وجود نداره و تا حدودی از هم متنفریم. اما منفی در منفی؟ بیاید از اولش شروع کنیم...از اول اول.. »»»» دانلود رمان عاشقانه چهار شخصیت.... غرق دنیای خودشون... غرق اهداف خودشون... متنفر از هم... چهار تا شخصیت متفاوت دو خواهر نا تنی از قضا خبر نگار که باید برای برگشت به شغل مورد علاقشون تلاش کنن... باید بهترین خبر استانبول و پیدا کنن... اما آیا با وجود نفرت و لج بازی هاشون با وجود منفی ترین و لجوج ترین های سیاره در مقابلشون...این کار راحته؟ بخشی از رمان منفی چهار مرجان فریدی: _آ…آبروی من! بازوم رو گرفت و فشرد: _تو کاری نکردی. به سمت پسرها چرخید که با ترس نگاهمون میکردن. گوشی پسره رو به شدت پرت کرد رو زمین و با پاش صفحهاش زو کامل شکوند. پسره داد زد: _چیکار میکنی؟ میرای نگاه ترسناکش رو بهش دوخت و یقهی پسره رو گرفت و با غیض غرید: _کی بهت این عکس رو داده؟ دستمو جلوی دهنم گرفتم، لبخند دندوننمایی داشتم. عقبعقب از مغازه خارج شدم، داداش عادل صدام زد. همزمان اشک دیدم رو تار کرده بود، نفسم یکی درمیون شده بود. با سرعت از مغازه خارج شدم و شروع کردم به دوییدن. خجالت می کشیدم، خیلی زیاد خجالت میکشیدم. از بابا، از مامان، از همهی مردم. خندم به ناله تبدیل شد. همزمان با هقهقم، جلوی کل همسایهها میدوییدم. اونا هم با نگاههای پرحرف و پچپچاشون بدرقم میکردن. صدای میرای رو با فاصله میشنیدم، داشت دنبالم میدویید. از اونم خجالت میکشیدم، حس میکردم جلوش خورد شدم. حسمم کاملا درست بود، با دیدن تاکسی که داشت یه مرد میانسال رو پیاده میکرد با گریه دست تکون دادم و سرعتم رو بیشتر کردم تا بهش برسم. مرد هنوز در رو نبسته بود که خودم و تو ماشین پرت کردم: فوری درو بستم و قفل کردم، با گریه رو به راننده گفتم: _آقا برو، فقط برو! میرای بهم رسید و به شیشه کوبید، سعی میکرد در رو باز کنه. قلبم تو دهنم میزد با گریه رو به راننده داد زدم: _بروو آقا! رانندهی بیچاره با ترس پاشو روی گاز کوبید و راه افتاد. میرای عقب موند دستامو روی چشمام گذاشتم و خم شدم و با گریه هق زدم. زجه زدم، ولی ذرهای از حس وحشتناکی که داشتم کم نمیکرد. »»»» دانلود رمان-
- 1
-
- نودهشتیا دانلود رمان
- دانلود رمان عاشقانه جدید
- (و 6 مورد دیگر)
-
معرفی و دانلود رمان پیانولا مرجان فریدی | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
رمان پیانولا نویسنده: مرجان فریدی ژانر رمان پیانولا: عاشقانه، درام، اجتماعی »»»» رمان عاشقانه جدید بگذار دستانت به آرامی نوازشم کنند نُت به نُت... تنم را به آغوش بگیرند و تمام مرا بنوازند من تا ابد نوازش شدن به دست تو کلاویه ات میشوم به شرط آن که... تو نوازنده ام باشی! مثل کلاویه های پیانو سیاه بود...سیاه مثل کلاویه های پیانو سفید بود...سفید نُت به نُت من اورا از بر بودم و او مرا... من بدون او یک پیانوی بی صدا بودم و او بدون من... بدون من! او همیشه بود حتی بدون من... بدون من! »»»» دانلود رمان خلاصه رمان پیانولا مرجان فریدی: خزان دختریست که سال ها روزگارش از جنس پاییز بود روحش زرد و مچاله، جسمش مانند برگ های زخمی و خش خورده خو گرفته در عمارتی که سالهاست بویی از زندگی نبرده! فقط خودش بود و یک پیانو...تا اینکه او آمد! آمد تا بر خزان ببارد یا شاید هم بتازد! آمد تا خزانش را سبز کند...بهار کند! بخشی از رمان پیانولا: پوزخند زدم،بی حال سرم را کج کردم _خب دست نزن! همان طور که مرا به سمت ماشینش میبرد گفت _خب ساعت دو صبح تو خیابون ول نچرخ! آن قدری بی حال بودم که نای تقلا ام نداشتم! به سختی نالیدم _چون خونه ای ندارم…هیچ کی و ندارم! بازویم را کمی فشرد و وادارم کرد سوار ماشین شوم. دور زد و درحالی که سوار میشد گفت: _کاش نداشتی! بی حال سرم را به شیشه تکیه زدم که سوار شد و در را بست. در حالی که دنده عقب میگرفت گفت _چرا نیومدی خونه؟ سوالش را با سوال جواب دادم _برای کی مهمم؟ نیشخندی زد و درحالی که فرمان را میچرخاند گفت _برای بانو…میدونی که حکم مادر دوم و واسمون داره…داشت سکته میکرد…بهت زنگ میزد جواب نمیدادی…التماسم کرد پیدات کنم…منم چند بار زنگ زدم،تا اخر این پسره جواب داد با ترس و لرز گفت تو خیابون دیدنت،بیام دنبالت. سرم را به پشتی صندلی تکیه زدم،سردم بود…گویا سلول به سلول تنم از درون میلرزید هرچند من به این لرز ها عادت داشتم زمستانم داشت فرا میرسید… تن خشکیده مرا میلرزاند تا همین چند برگ خشکیده ام هم بریزد… تا شاید بعد از من بهار بیاید… بخاری را روشن کرد و خیره به رو به رویش گفت _سوالم و جواب ندادی! چشمانم را بستم و به سختی زمزمه کردم _اونجا اسمش خونه نیست. سکوت کرد… گرمای ماشین، نه تنها گرمم نمیکرد، بلکه لرزشم را بیشتر کرده بود. در خودم مچاله شده و میلرزیدم که کلافه درحالی که سرعتش را بیشتر میکرد گفت _چته!؟ نمیتوانستم حرف بزنم. _ببرمت بیمارستان؟ جوابی ندادم… با حرص ماشین را گوشه ی خیابان نگه داشت و به سمتم خم شد _این فیلمارو واسه من درنیار…حرف بزن ببینم چته! به سختی سرم را بالا آوردم فکم مانند تمام تنم میلرزید نمیتوانستم حرف بزنم »»»» دانلود رمان-
- 1
-
- دانلود رایگان رمان پیانولا
- رمان های مرجان فریدی
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
معرفی و دانلود رمان باهم در پاریس | مرجان فریدی | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
نام رمان: باهم در پاریس نویسنده: مرجان فریدی ژانر: عاشقانه خلاصه رمان باهم در پاریس: داستانهای زیادی شنیدی؟ رمانهای بسیاری خواندی؟ این روایت هم مثل بقیه نیست! زندگی روزمره ما ماشینی شده و احساسات در آن جایی ندارند. زندگیمان تیره و تار است و طعم دود میدهد! در دل دود و غبار زندگی میکنیم و از این که زندهایم راضی هستیم! دانلود رمان عاشقانه این قصه قرار نیست خاص و بینظیر باشد! زیرا شباهتهای زیادی به رمانهای دیگر دارد، اما شیوه نگارش اهمیت دارد، اینکه چگونه قلم به دست بگیریم مهمتر است! رمانی که پیش رویتان است، زندگی دختری را روایت میکند که نه، زندگی دو خواهر و دو برادر را رقم میزند! اشتباه نکنید. این رمان شبیه رمانهایی که فکر میکنید نیست! رمانی که از همان آغاز با خونریزیای که در گذشته رخ داده شروع میشود و چه کسی میداند با چه پایانی همراه خواهد بود؟ رمان جدید عاشقانه دختری که درگیر مردی میشود که نامش پنهان و لقبش ربات است! چهار زندگی، چهار انسان، که یکی از این چهار نفر، ربات قصه است و زندهای مرده! سرنوشت نهایی زندگی رباتوار این آدمها چه خواهد بود؟ خوشبختی، عشق، انتقام یا مرگ؟ »»»»»»»»»»»» فایل PDF رمان باهم در پاریس مرجان فریدی-
- 1
-
- باهم در پاریس
- دانلود رمان
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
توصیه های هاروکی موراکامی به نویسندگان | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
«هاروکی موراکامی» است؛ نویسندهای ژاپنی که کتابهای او در ژاپن و جهان پرفروش شده و به ۵۰ زبان دنیا برگردانده شدهاند و جوایز متعددی دریافت کردهاند. »»»»»میخوای رمان تاریخی بنویسی؟! توصیه هاروکی موراکامی، نویسنده موفق ژاپنی برای نویسندگی: »»»»»چطور کتابم رو شروع کنم؟! 🦋|× فکر میکنم اولین قدم برای رماننویسی مشتاق این است که رمانهای زیادی بخواند. 🌱|× میبخشید که با چنین حرف معمولیای شروع کردم ولی هیچ تمرینی تا این حد ضرورت ندارد. 💫|× برای رمان نوشتن در ابتدا باید متوجه شوید رمانی واقعی چطور نوشته میشود... 🍁|× خیلی مهم است که تا جوان هستید هرقدر میتوانید رمان بخوانید. هر کتابی که به آن دسترسی دارید – رمانهای عالی، رمانهای نه چندان عالی، رمانهای عجیب، تا زمانی که به خواندن ادامه دهید (اصلاً!) مهم نیست. 🥀|× تا جایی که میتوانید داستانهای بیشتری را بخوانید و درک کنید. خودتان را با بسیاری از نوشتههای عالی آشنا کنید. این مهمترین وظیفهی شماست. »»»»»»چطور رمان عاشقانه بنویسم؟؟ -
چطور رمان عاشقانه بنویسم | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
📘|• به دلایل زیادی باید یاد بگیرید چطور رمان عاشقانه بنویسید. یکیش اینکه ژانر عاشقانه به شدت محبوب و سودآوره. طبق آمار سال ۲۰۱۵، کتابهای عاشقانه در آمریکا برای ناشران و نویسندگان مستقل، سالیانه بیش از ۱.۰۸ میلیارد دلار درآورده. چطور رمان تاریخی بنویسم!؟ 📘|• کتابی که شخصیتهاش بهطور ساده و سطحی به هم جذب میشن، کلیشهایه. طرفداران سرسخت ژانر عاشقانه میتونن تا حدی پیشبینیپذیر بودن کتابتون رو بپذیرن، اما اگه میخواید مخاطبان زیادی داشته باشید تنش عاشقانه رو به تصویر بکشید. 📗|• حالا تنش عاشقانه چیه؟ یعنی کاری کنید که قبل از اینکه عاشقان به هم بپیوندند، تعلیق وجود داشته باشه. 📒|• برای مثال، در کتاب «غرور و تعصب» اثر جین آستین، الیزابت بنت و آقای دارسی مثال خوبیاند: 📙|• در اولین دیدار این دو شخصیت، الیزابت به شارلوت میگه: «خانم، گمونم میتونم بهتون قول بدم هیچوقت با این آقا نرقصم.» البته این حس دوطرفهست، چون آقای دارسی هم همین نظر رو به الیزابت داره. 📕|• خواننده با خوندنش فرض میکنه که ممکنه این دو شخصیت با هم برقصن و تنش عاشقانه قراره پیش بیاد. خواننده از همونجا از خودش میپرسه که آشناییِ الیزابت و دارسی چطور پیش خواهد رفت؟ 📘|• برنامههای تلویزیونی طنز عاشقانه مثل «دختر جدید» یا «پروژهی میندی»، تنش عاشقانه رو اینجور میسازن که شخصیتها عشق زودگذری داشته باشن که عواقب خاصی نداره و در عین حال به معشوق اصلی نزدیکتر میشن. 📗|• گاهی به وضوح معلومه که به هم علاقه دارن، اما شخصیتها مدام بگومگو میکنن و رابطهشون هی بین دو قطب نفرت و عشق جابهجا میشه. 📒|• اینجوری تضادی بین نزدیکیهای زودگذر و علاقهی خالصانه به وجود میاد که باعث افزایش تنش عاشقانه و هدایت شدن شخصیتها به سمت عشقی عمیق میشه. 📙|• در داستانهای مهیج و جنایی، سوالهای «چه کسی» و «چرا» معمولا نیروی محرکهی داستاناند. اگه میخواید یاد بگیرید چطور رمان عاشقانه بنویسید، باید اهمیت سوال «چه وقت؟» رو بیاموزید. 📕|• تنش عاشقانه از این سوال به وجود میاد: «چه موقع شخصیتهایی که شیمیِ عاشقانه بینشونه و به هم علاقهمندن، به همدیگه میرسن؟» چطور بحث و جدل های رمان عاشقانه رو بنویسم؟! 2⃣ نشون بدید چطور زوجِ عاشق با هم سازگارند، در عین حال بههم نمیان. 📘|• این گفته که «متضادها به هم جذب میشوند» در تمام سناریوها درست نیست. 📗|• گاهی علایق، خلقوخو، حس شوخطبعی و جهانبینی زوج داستان تقریبا همسانه. در عین حال اختلاف و درگیریای وجود داره که تنش و تعلیق به وجود میاره و داستان رو جلو میبره. 📒|• اگر شخصیتهای اصلی رمان عاشقانهتون مدام و مبالغهآمیز عشق و عاشقی کنند، باورپذیر نیست. چون موانعی سر راه عشق هستن و ناسازگاریهایی در بیشتر روایط وجود داره که طرفین باید روشون کار بشه. 📙|• وقتی دارید شخصیتها رو میسازید درباره جور بودن و نبودن شخصیتها فکر کنید. 📕|• اهداف نهایی اونا میتونه: ● مشابه باشه؛ هردو از سفر و ماجراجویی خوششون بیاد. ● متفاوت باشه؛ یکی تشنه مقام و موفقیت باشد، اون یکی فقط حامی باشه. ● اگر هر دو شخصیت جاهطلب باشند، میتونه باعث کشمکش بینشون بشه. 📘|• چه اهداف اصلی شخصیتهاتون جور باشند یا نباشند، مطمئن بشید که در داستان مواقعی هست که چیزهای متفاوت و متضادی رو بخوان. اینطور تنش و اختلافی به وجود میاد که منجر به تعلیق میشه. 📗|• اگه کشمکش توی داستانتون نباشه، فقط «آدمهای شاد توی دنیای شاد» ساختید که داستان رو سطحی و پیشبینیپذیر میکنه. به شخصیتهای عاشق نقصهایی بدید که پیرنگ فرعی رو جلو میبرن. 📘|• شخصیتهای عالی نقص دارن. نقصها کشمکش درونی میسازن که به وقتش میتونه باعث پویایی رابطه شخصیتها بشه. 📗|• در رمان عاشقانه، ممکنه خواننده احساس کنه داستان فقط درباره عشق شخصیتهاست. از نقصهای شخصیتها استفاده کنید که پیرنگهای فرعی جذاب رو پیش ببرید. 📒|• برای مثال، در کتاب «جین ایر» اثر شارلوت برونته، روچستر به ظاهر خشن و بیادبه، اما از درون نرمتره. وقتی جین ایر رازی درباره اون کشف میکنه، نقص روچستر توضیح داده میشه. پیرنگ فرعی راز روچستر، توضیح میده که چرا شخصیت گوشهگیر و محتاطی داره. از کجا شروع کنم؟! چطور رمانم رو شروع کنم؟؟ 4⃣ از هر مرحلهی رابطه عاشقانه به خوبی بهره ببرید. 📙|• از هر مرحلهی رابطه عاشقانه طوری بهره ببرید که اجزای مهم داستان یعنی پرسشهای «چرا»، «چه کسی»، «کجا»، «کِی» و «چه چیزی» گسترده بشن. 📕|• مرحلههای رابطه عاشقانه: 🖌• برخورد اول: ملاقاتی آمیخته با راز و رمز طرف مقابل... ممکنه شخصیتها پیشفرضهای درست یا اشتباهی دربارهی هم داشته باشن. 🖌• آشنا شدن: شخصیتها کمکم همدیگه رو میشناسن. بعضی پیشفرضهاشون درست درمیاد، بعضیهاش تغییر میکنه. علاقهای کمکم شکل میگیره. همچنین ممکنه پرچمهای قرمزی وجود داشته باشن که بذر تردید رو میپاشن. 🖌• اولین حرکت: یک یا هردو شخصیت یه حرکتی میزنن، چون میخوان به رابطهای فراتر از عشق افلاطونی برسن. 🖌• مرحلهی ماه عسل: عاشقان همدیگه رو با عینک سرخ عشق میبینن. هردو احساس خوبی دارن. 🖌• مرحلهی پسا ماه عسل: بسته به اینکه رابطه موندگار میشه یا نه، شخصیتها صمیمیتر میشن و نقاط قوت و ضعف همدیگه رو بهتر میشناسن. در انتها یا رابطهشون پایان خوبی داره یا بهخاطر موانع حلنشدنی، از هم جدا میشن. 📘|• وقتی رمان عاشقانه مینویسید، خوبه که برای خودتون خلاصهای از قوس عاشقانه بنویسید و تماشا کنید که چطور عشق رشد میکنه. 📗|• مرحلهای هست که تعلیق و اختلاف نظر یا پرسشهای اساسی ایجاد نمیکنه؟ البته این مرحلهها در همه روابط وجود ندارن. گاهی مردم توی همون برخورد اول حرکتشون رو میزنن. به نظرتون چه عواقبی داره؟ 📒|• برای مثال، اگه شخصیتها با عجله وارد رابطه بشن، ممکنه متوجه هشدارهای مهمی نشن که نشون میده رابطه محکوم به شکسته. 5⃣ نشون بدید که شخصیتهای فرعی چطور روی اصلیها تاثیر میذارن. 📙|• حتی اگه به نظر میاد شخصیتها توی دنیای جداگانهی خوشگل موشگلشون زندگی میکنن، حقیقت اینه که رابطه عاشقانه توی تار عنکبوتی از باقی روابط شکل میگیره. 📕|• شخصیتها ممکنه با تایید یا مخالفت خانواده و دوستانشون روبهرو بشن. ممکنه کشمکشها و اختلافهای کوچکی ایجاد بشه که چالشهای جدیدی ایجاد میکنن. 📘|• پس فکر کنید و ببینید که شخصیتهای فرعی چطور روی رابطه عاشقانه شخصیتهای اصلی تاثیر میذارن؟ 📗|• شخصیتهای فرعی رو وارد دنیای شخصیتهای عاشق بکنید و ببینید که چطور تنش ایجاد میشه و پیرنگ رشد میکنه. 📒|• در کتاب عاشقانهی لئو تولستوی، «آنا کارنینا»، رابطهی نامشروع آنا با کنت پیرپسر ورونسکی، پیچیدهتر میشه هنگامی که اخلاقیات جامعه ندای وجدان رو بیدار میکنن و شوهر آنا هم درباره رابطه میفهمه. 📙|• رابطه نامشروع آنا با ورونسکی در دنیایی باورپذیر اتفاق میافته که توش تعهد به دیگران روی انتخابهای عاشقانه شخصیتها و گزینههاشون تاثیر میذاره. 📕|• روابط عاشقانه به ندرت فقط درباره دو نفرند. •[📚]• پایان-
- 1
-
- آموزش نویسندگی
- چطور کتاب بنویسم
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
معرفی و نقد سریال هتل دل لونا | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی فیلم و سریال
Korean series Hotel del Luna 🎭نام اثر:هتل دل لونا کشور سازنده:کره جنوبی🇰🇷 تعداد قسمت ها: 16 سال تولید:1دسامبر2019 ژانر:فانتزی، کمدی، عاشقانه، خیال پردازی نام بازیگران اصلی: IU در نقش Jang Man Wol Yeo Jin Goo در نقش Goo Chang Sung »»»»»»»»»»»»»»»»»»»»» جدیدترین سریال فانتزی کره ای خلاصه داستان🎞 هتل دل لونا یک هتل قدیمی و خاص هست که در شهر سئول واقع شده است. جانگ مان وول (آیو) هزار ساله که مدیر این هتل دل لونا بوده و به خاطر گناهی که انجام داده در این هتل محبوس شده و تنها راه فرارش پیدا کردن کسی هست که گناه بدتری نسبت به خودش انجام داده باشه، این در حالیه که اون حتا یادش نیست چه خطایی کرده و در عین حال مجبوره از هتل هم نگهداری کنه، مشتریان هتل دل لونا هم فقط ارواح هستند… عکس بازیگران کره ای : سریال محبوب کره ای که دنیا دیدنش !!!-
- سریال آیو
- سریال کره ای
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
معرفی و نقد سریال روباه نه دم | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی فیلم و سریال
🎥دانلود #سریال «Tale of the Nine Tailed 2020» 📺 نام سریال : افسانه نه دم 🌟 محصول کشور: کره جنوبی 👺 ژانر: ترسناک - عاشقانه - فانتزی - هیجان انگیز 🔰 وضعیت: پایان یافته 🎬 قسمت ها: 16 قسمت »»»» جدیدترین و خفن ترین سریال کره ای !!!! 💠 خلاصه داستان: این سریال ماجرای لی یون ، روباهی (لی دونگ ووک) را روایت میکند که قابلیت تبدیل شدن به انسان را دارد و اکنون وارد شهر شده و میان آدم ها زندگی میکند ، این درحالیست که نام جی آه (جو بو آه) کارگردان نترسی است که از حضور این روباه باخبر شده و تلاش میکند تا آن را شکار کند . از طرفی ، لی رانگ ( Kim Bum ) بر... سریال افسانه نه دم 1938 فصل دوم با بازی لی دونگ ووک، کیم بوم و کیم سو یون محصول: 2023 کره جنوبی از شبکه tvN ژانر: تاریخی | ترسناک | عاشقانه | فانتزی تاریخ پخش: May 6, 2023 قسمت ها: 12 روز های پخش: شنبه و یکشنبه مدت زمان: 1 ساعت و 10 دقیقه بازیگران: Lee Dong Wook – Kim Bum – Kim So Yeon محبوب ترین سریال عاشقانه کره ای با 80 میلیون طرفدار !!! کلیک کن! خلاصه داستان: پس از اتفاقات فصل قبل، لی یون به سال 1938 فرستاده می شود جایی که دوباره با ریو هونگ جو و لی رانگ ملاقات می کند بازیگران سریال روباه نه دم: سریال معروف بازیگرای کره رو از اینجا پیدا کن !!!-
- سریال گومیهو
- سریال عاشقانه کره ای
-
(و 5 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
معرفی و نقد سریال پنت هاوس | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی فیلم و سریال
🎥سریال «The Penthouse: War in Life 2020» 📺 نام سریال : پنت هاوس: جنگ در زندگی 1 🌟 محصول کشور: کره جنوبی 👺 ژانر: خانوادگی - درام - رازآلود 🔰 وضعیت: پایان یافته 🎬 قسمت ها: 21 قسمت »»»»»»»» سریال کره ای جدید 💠 خلاصه داستان: این سریال حول پنت هاوس یک آپارتمان لوکس صد طبقه در گانگنام در جریان است. شیم سو ریون در ناز و نعمت بزرگ شده و اکنون زنی برازنده و جز افراد مرفه می باشد همسرش نیز فردی موفق در تجارت است. چئون سو جین نیز در خانواده ای ثروتمند به دنیا آمده و اکنون فردی متکبر میباشد و همسرش نیز جراح و فردی بلند پرواز اس... « سریال جدید بازیگران پنت هاوس » معرفی بازیگران سریال پنت هاوس : میدونی معروف ترین سریال کره ای چیه!؟ کلیک کن!-
- 1
-
- سریال کره ای
- کیدراما
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت پنج به آشپزخانه رفتم و نفس راحتی کشیدم. پیراهن حیدر را در سبد رخت چرکها گذاشتم و چای تازه دم شده را در استکان کمرباریکی که جهیزیهام بود ریختم. قنددان را لبالب پر از شکلات مونس کردم و برایش بردم. -اینکه سرده زنیکه! و صدای شکستن استکان کنار پایم، بند دلم را پاره کرد. به سمتم حمله کرد و بیخ گلویم را گرفت. -مگه به توی لاشخور نگفتم به اون برادر عوضیتر از خودت بگی دم پر حنانه نپلکه؟! خودت بس نبودی؟ از وقتی اومدی برکت از این خونه رفته هرزه! این چای رو چندوقته درست کردی که سرد شده؟ با توام! جواب منو بده! واسه کی درست کرده بودی هان؟! اشک همینطور از گوشه و کنار چشمهایم راه باز کرده بود. نمیتوانستم نفس بکشم! -حیدر... حی... حیدر... خفه... خفه شدم... گلویم را رها کرد و زانوهایم زمین خوردند. بلند نفسنفس میزدم و در دل ائمه را قسم میدادم. سر که بلند کردم، روی صورتم تف کرد و با چند فحش چرک، ته ماندهی عصبانیتش را خالی کرد. کاپشنش را از روی دستهی مبل برداشت و از خانه بیرون زد. انگار تازه راه نفسم باز شده باشد، آنقدر گریه کردم و روزهای گذشته را دوره کردم تا اینکه همانجا سینهی دیوار خوابم برد. مقابل آینه ایستاده بودم، اینبار با کبودیهای بیشتری. از زن درون آینه متنفر بودم، بسیار حقیر و بیچاره به من نگاه میکرد. از خودم میپرسم... جز گریه کار دیگری هم بلدی؟! نگاهم وصل تلفن میشود و شمارهی خانه پدریام در ذهنم تکرار میشود. پدر چطور؟! او میتواند مرا از این برزخ نجات بدهد؟ پدر معتادم! قبل از اینکه بتوانم به عواقب تصمیمم فکر کنم، خود را کنار میز تلفن یافتم، در حالی که بوقهای تلفن در گوشم زنگ میزد. -بله؟- 8 پاسخ
-
- 3
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت چهارم نگاه غضبناک حاج خانم که به پنجره ساطع شد، پرده از مشتم گریخت و منِ ترسان را پوشش داد. تمام خودداریهایم دود شد و آتش ترس، پیشانیام را عرقریز کرد. مثل همیشه به آشپزخانه پناه بردم و دست و دل لرزانم را مشغول کار کردم. صدای چرخش کلید و باز شدن در، خبر از آمدن حیدر داد. پا فرز کردم و به استقبالش رفتم تا بهانه به دستش ندهم. -سلام، خسته نباشی حید... با کوبیده شدن در به چهارچوبش، از جا پریدم. این همان آغاز جنگ بود! جرئت کردم سر بلند کنم و به چشمهایش نگاه کنم. دو گوی سبزی که در دریایی از خون شناور بودند، دیر یا زود حیدر مرا در این خونابه غرق میکرد. -گندم کو؟! هزاربار نگفتم موقع اومدن من بچه رو نخوابون؟ تو کَتِت نمیره نه؟ جوراب گلوله شدهاش را به سمتم پرت کرد و بلندتر فریاد زد: -کری مگه زن؟! دود و دم داداش بیغیرتت گوشاتو کیپ کرده؟ آخ بهمن! از بچگی وقتی خرابکاری میکرد، من متهم میشدم به اینکه درست مراقبش نبودهام. پدر میگفت مادرت بهمن را به تو سپرده، باید برایش مادری کنی. این شد که من در هفت سالگی مادر شدم! پدر که خانه نبود، برای کار به شهرهای دور میرفت و ماهها من بودم و پسربچهای که باید شیرخشکش را پشت دستم امتحان میکردم تا داغ نباشد. دستهای لرزانم را مشت کردم و آرام پرسیدم: -چای میخوری؟ پیراهن چروکش را از تن بیرون کشید و به سمتم انداخت. -کوفت میخورم. میخوای پاشم اون چای رو هم خودم بریزم؟ به زحمت نیوفتی ناهید خانم یه وقت؟!- 8 پاسخ
-
- 3
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
نیلرام و ریوند رو شیپ میکنم😌
خبرت باشه
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت سوم ساقهی پتوس را از لای دندانهای کوچکش بیرون کشیدم و قاشق مربا خوریِ پر شده با آبگوشت را به دهانش هدایت کردم. دهانش را با اشتیاق باز و بسته میکرد؛ گویی طعم غذا به مزاج دختر لاغرم خوش آمده بود. ابروهای باریکم را حین پاک کردن گوشهی لبش، بالا بردم. ساعت که به هفت رسید، تمامم به ولوله افتاد! هیچ لایهی غباری روی خانه یا وسایل نبود، ظرفهای تمیز و خشک هم مرتب چیده شده بودند و سماور همضرب با قلب من، قُلقُل میکرد. پوست لبم را به دندان میکشیدم، مدام دور خود میچرخیدم و خانه را طوافِ نگاه تبدارم میکردم. دستهایم را که از شدت سابیدن لباسها پوستپوست شده بود، بههم مالیدم و ساعت را برای اینهمه عجله، لعنت گفتم. حس میکردم نگاه خمار گندم هم با نگرانی مرا میپایید. سعی کردم افکار احمقانهام را بیرون بریزم و این کار را با بلندتر خواندن لالایی انجام دادم. جلوی پُشتی گذاشتمش و پتوی کوچکش را حفاظ سرما کردم. با دلواپسی، پنبه درون گوشهای مخملیاش فرو کردم. کاش اگر هم اتفاقی میافتاد، این پنبهها برای نارسایی صدای حیدر افاقه میکردند. دوست نداشتم دخترم از پدرش بدش بیاید و خدایی ناکرده، حسرت همسن و سالانش را بکشد. به پلکهای نیمهبازش بوسه دواندم. گندم این روزهای خاکستری را میفهمید. دست به زانو گرفته و به طرف روشوری که تنها آیینهی خانه را داشت رفتم. پیراهن و دامنی سرخابی با خالهای سفید به تن کرده بودم. حیدر عاشق این لباس بود و اصلاً خودش همان اولین باری که بیرون رفتیم، آن را از بساط پنجشنبهبازار برایم پسند کرد و خرید. موهای بلند و فرم را اما دوست نداشت! از موهای صاف گندم، بیشتر خوشش میآمد. نگاهش هنگام دست کشیدن به آنها، براقتر بود. دستم به سُرمه رفت و سرمه به پشت چشمم کشیده شد. عطری که سوغات پدر از سفر مشهدش بود را گوشهی تیرهی لباسم زدم تا لک نشود و تا رسیدن عقربه به هشت، آب به ریشهی سه گلدان پشت پنجره ریختم. صدای موتور حیدر که آمد، پرده را اندکی کنار زدم تا کمی نگاه دزدی کنم؛ کِیفش بیشتر بود! حتی با دستهای سیاه یا چهرهی درهمش که نشان از روز کاریِ سختی در مکانیکی میداد. دلبستگی داشت به شیرینی قد میکشید که درِ سمت چپ باز شد. گویی فقط من منتظر برگشت حیدر نبودم...- 8 پاسخ
-
- 5
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : تایپ رمان
پارت دوم نگاه از گوشهی چِرک قالی، به چشمان درشت و لبان برچیدهی دخترم انداختم. آه و لبخندم یکی شد و حلقهی تنگ دستانم را که برای محافظت از گوشهای لطیفش در برابر زهر زبان حاج خانم، دورش تنیده بودم، باز کردم. بغضش به آنی محو شد و چهار دست و پا بهسمت گلدانِ پشت پنجره بهراه افتاد. با گوشهی روسری که روی شانههایم افتاده بود، نم از گونههای نشتکردهام ستاندم. غرق به دندان کشیدن برگ گلهای مچاله شده در مشتهای کوچک گندم بودم و خودخواهانه، آرزوی نبودش را میکردم. احمق بودم؟ طاقت اذیت شدن پارهی جانم در هیاهوی بهراه افتاده را نداشتم. آبگوشت بار میگذاشتم و به خانهای مینگریستم که ساعاتی بعد، حاج خانم با کبریت کشیدن به حیدر، آن را میدان جنگ میکرد! جانسخت شده و به ضرب دستش خو گرفته بودم اما باز هم دیدن ردشان در آینهی روشویی، سیخی داغ بهروی دلم میگذاشت. کاسهی گلدار چینی را از کابینت برداشتم و بر سر اجاقگاز رفتم. ملاقهی حاوی آبگوشت را راهی کاسه کردم که قطره اشکی از چشمم در رفت و درون قابلمه افتاد. به ناهاری که روی آتش بیحوصلگیهایم بار گذاشته بودم نگریستم، بیهیچ پلکزدنی. بیدرنگ قابلمهی رنگ و رو رفته را درون سطلزباله خالی کردم. اشک درماندهام، بیشک آن را نجس کرده بود. با همان یک ملاقهای که پیش از کثیف شدن غذا درون کاسه ریخته بودم، چهار زانو کنار گندم نشستم. با حس کش آمدن بیش از اندازهی پارچهی یشمی دامنم، نیمخیز شده و دوباره نشستم. سرمای زمین، لرزی گذرا را مهمان پاهایم کرد. آخر آن قالی قهوهای، آنقدری بزرگ نبود که تمام حال را پوشش دهد. موکت بیجان هم حسابی با سرمایش از من پذیرایی میکرد. دستهی قاشق را در کاسه فرو بردم و بربری بیاتی که مناسب با گلوی گندم، تکهتکه کرده بودم را هم زدم. موهای کمپشت اما بلند گندم را از بین دو ابرویش شکار کرده و کنار بردم. چشمانش، درست کوچک شدهی نگاه حیدر بود.- 8 پاسخ
-
- 6
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
-
(و 1 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
نظرت چیه پارت بذاری🪄
- نمایش دیدگاه های قبلی بیشتر 2
-
واییی قلبم مرسی عشقم خوشحالم کردی🥺
اخ اره خیلی حواسم بوده ها بار انگار از دستم در رفته مرسی که گفتی حتما درستش می کنم. خوش استایل به فارسی چی باید نوشت؟
-
هشت توصیه نیل گیمن برای نوشتن داستان کوتاه
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : آموزش نویسندگی
📘۵- پیشنویس دوم برای این است که همهچیز عمدی به نظر برسد. 📘|• وقتی به آخر داستان رسیدید، و حال دیگر از تمام وقایع با خبر هستید، کار شما این است که طوری آن را نشان دهید انگار که از همان ابتدا همهچیز را میدانستید. 📘|• پیشنویس دوم به شما به عنوان یک خالق، این قدرت را میدهد که متن را جوری مرتب کنید که معلوم نباشد به مرور زمان آن را ساختهاید. به نقاط قوت داستان توجه میکنید و آن را بهبود میبخشید. و چیزهایی که داستانتان را تضعیف یا از داستان اصلی منحرف میکند، حذف میکنید. فراتر از آن، شما میتوانید نام شخصیتها را تغییر دهید، میتوانید آغاز را تغییر دهید، قسمت پایانی را عوض کنید، ولی با مرور زمان که این کار را به پایان می رسانید، این تغییرات باید اجتنابناپذیر به نظر بیایند. 📗۶- طوری بنویسید که انگار برای هر کلمه روی کاغذ باید پول بدهید. 📗|• از همان اول تصمیم گرفتم وقتی که داستان کوتاه مینویسم، طوری بنویسم که انگار برای هر کلمهای که مینویسم باید پول بدهم. در ذهنم اینطور بود که اگر هر کلمه برایم خرج بردارد، سعی میکنم هر کلمه را حساب شده استفاده کنم؛ هر کلمه کارایی خودش را داشته باشد. این کار داستان کوتاه را نفوذناپذیر میکند. 📗|• در آوردن هر کلمه، هر جمله، هر پاراگراف، هر صفحه خیلی سخت میشود. در حالیکه صادقانه، در یک رمان، قطعا باید بتوانید چندصفحه را جایی از رده خارج و در جای دیگر وارد کنید بی آنکه خدشهای به داستان وارد شود. 📒۷- هر بار که یک داستان کوتاه را میخوانید، باید یک چیز جدید در چنته داشته باشد. 📒|• دوست نیل، نویسنده مرحوم جین ولف، توصیفاش از متن خوب این بود که یک کتابخوان باسواد بتواند از خواندن آن لذت ببرد و در خوانشهای بعدی، لذت خواندن برایش افزایش یابد. 📒|• گیمن هم با این نظر موافق است: «شما لزوما به دوباره خواندن یک داستان کوتاه فکر نمیکنید. ولی به نظر من یک داستان کوتاه واقعا خوب نباید همه چیز را در اولین خوانش به شما نشان بدهد. قطعا باید رضایتبخش و سرگرمکننده باشد، و باید شما را با خود به یک سفر ببرد، ولی بار دوم باید شما را به دنیای کمی متفاوتتر ببرد.» 📕۸- نوشتن داستان کوتاه، بهترین روش تمرین برای نوشتن رمان است. 📕|• داستان کوتاه موقعیت بسیار خوبی برای نویسندگان جوان است تا تجربه کسب کنند. در گام اول نمیشود در ماراتن شرکت کرد، و نوشتن رمان اساسا یک ماراتن محسوب میشود. داستانهای کوتاه میتوانند تمرین دویدن روزانه باشند. 📕|• به آنها از دو زاویه نگاه کنید: یک، روش یادگیری برای نوشتن و مجال اشتباه کردن، و دیگری آنکه به قدر کافی به شما میآموزد تا رمان خود را بنویسید. هر اشتباهی که ممکن است در نوشتن رمان پیش بیاید، در داستان کوتاه هم ممکن است.- 1 پاسخ
-
- 2
-
هشت توصیه نیل گیمن برای نوشتن داستان کوتاه
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
📘۱- هر داستان کوتاه نیاز به ایده اصلی قوی دارد. 📘|• به طور کلی، هر داستان کوتاه، دربارهی فقط یک چیز است و یک اتفاق بزرگ باید در آن بیفتد. البته به این معنا نیست که شما نمیتوانید رخدادهای بیشتری داشته باشید. 📘|• فقط به این معناست که داستان کوتاه حول یک ایده اصلی میچرخد. معمولا داستان کوتاه برای من، یک چیز کوچک است که هرچه میکنم از ذهنم بیرون نمیرود. 📗 ۲- داستان باید شما را با خود به سفر ببرد. 📗|• نوشتن داستان کوتاه را که تمام میکنید، نباید همان آدمی باشید که در ابتدا بودید. این اصل برای شخصیتهای داستان نیز صدق میکند. 📗|• در داستان شوالیه، دو قهرمان اصلی وجود دارد، خانم ویتاکر و سر گالاهاد، شوالیه عضو میزگرد شاه آرتور. هر دو راهی سفر می شوند. و وجود دیگری در زندگیشان، آنها را کمی تغییر میدهد. 📒|• ۳- وقتی شروع به نوشتن میکنید، از نداشتن تمام جوابها نگران نشوید، آنها را پیدا خواهید کرد. 📒|• نکته دوست داشتنی درباره نوشتن داستان کوتاه این است که شما حتما نباید تمام جوابها را از اول داشته باشید. 📒|• لازم نیست بدانید داستان به کجا میرسد. چون در نهایت، بعد سه یا شاید پنج روز، یا ده روز بعد، بالاخره به نقطه پایان میرسید. 📕|• ۴- اولین جملهای که مینویسید لزوما نباید اولین جمله داستانتان باشد. 📕|• شما به یک جمله آغازین خوب نیاز دارید ولی همیشه باید در نظر داشته باشید که در هر نوع متنی، چه داستان کوتاه باشد چه داستان بلند، با مرور زمان که مینویسید و متن را کامل میکنید، جمله آغازین حتما نباید همان جملهای باشد که در ابتدا نوشتید بلکه میتواند تغییر کند. 📕|• لذت هر گونه نگارش در این است که خلاقانه منفجر شوید. ناگهان همهچیز روی کاغذ میریزد... دقیقا مطمئن نیستید چه اتفاقی دارد میافتد یا به کدام سمت میرود ولی با قطعیت به نوشتن ادامه میدهید چون به مرور زمان همه آنها بر شما آشکار خواهد شد.- 1 پاسخ
-
- 2
-
•[📚]• ژانر ماجراجویی (Adventure) چیه؟! 📘|• در داستانهای ماجراجویانه، معمولاً داستانی داریم که خطر و هیجان توش پررنگه. 📒|• ویژگیهای ژانر ماجراجویی (شاید همهی این ویژگیها در یک اثر ماجراجویانه حاضر نباشند): ● سرعت پیشروی داستان بالاست. ● اکشنش زیاده. ● شخصیت اصلی قهرمان باید پا به سفر بذاره و در مدت محدودی تمومش کنه. (آرشیو سفر قهرمان) ● معمولاً شخصیت اصلی باید یکی دیگه رو نجات بده. ● سناریوهای خطرناک، فداکاری و نقطه اوج آتشین داریم. ● اخلاقیات داستان معمولاً سیاه و سفیده و «خوب» و «بد» داریم. ● پیرنگ خطی و سادهست. 📙|• آماسا، منتقد، میگه مهمترین عنصر داستانهای ماجراجویی خطره. استدلال میکنه که رمان «داستان دو شهر» از چارلز دیکنز، ماجراجوییه زیرا قهرمانان داستان در معرض خطر زندانی شدن یا کشته شدناند، در حالی که رمان «آرزوهای بزرگ» از دیکنز ماجراجویی نیست چون «برخورد پیپ [قهرمان داستان] با مجرم یک ماجراجویی است اما آن صحنه فقط وسیله ای برای پیشبرد داستان اصلی است که به طور قطع کل رمان ماجراجویی محسوب نمیشود.» 📕|• داستانهای ماجراجویی با ژانرهای دیگه اشتراک دارن؛ به ویژه آثار جنگی، جنایی، جاسوسی، علمیتخیلی، فانتزی و وسترن. البته همه کتابهای ژانرهای ذکرشده ماجراجویی نیستن. 📘|• چند نمونه کتاب ماجراجویایی: ● ادیسه اثر هومر ● ماجراهای هاکلبری فین اثر مارک توین ● موبی دیک اثر هرمان ملویل ● سفرهای گالیور اثر جاناتان سویفت ● جزیره گنج اثر رابرت لویی استیونسن ● مجموعهی پرسی جکسون اثر ریک ریوردان ● هابیت اثر جی. آر. آر. تالکین ● مجموعهی ارباب حلقهها اثر جی. آر. آر. تالکین ● مجموعهی هری پاتر اثر جی. کی. رولینگ ● مجموعهی بازیهای عطش اثر سوزان کالینز ● مجموعهی نارنیا اثر سی. اس. لوییس ● دور دنیا در هشتاد روز اثر ژول ورن ● زندگی پی اثر یان مارتل ● شش کلاغ اثر لی باردوگو ● کنت مونت کریستو اثر الکساندر دوما ● بازیکن شماره یک اثر ارنست کلاین ● ارباب مگسها اثر ویلیام گلدینگ 🎞|• معرفی تعدادی از محبوبترین فیلمهای ماجراجویی: ● مجموعهی Star Wars ● مجموعهی Avengers ● مجموعهی Shrek ● مجموعهی Toy Story ● مجموعهی Pirates of the Caribbean ● مجموعهی Indiana Jones ● The Lion King 1994 ● Finding Nemo 2003 ● The Incredibles 2004 ● Avatar 2009 ● Frozen 2013 ● Jurassic World 2015
-
- 2
-
•[📚]• ادبیات گوتیک چیه؟ 💀|• ادبیات گوتیک (Gothic fiction) که گاهی هم بهش میگن وحشت گوتیک، یه عبارت برای توصیف آثاریه که ترکیبی از هراس و روحزدگی و ملودراما و مضامین عاشقانهست. ⚰|• معمولاً آثار گوتیک به رازهای مبهم میپردازن. و در انتها لازم نیست خواننده به اون راز پی ببره؛ و در طول داستان افشای تدریجی صورت میگیره. •[📚]• اولین گوتیک چی بود؟ 🏰|• هوراس والپول، نویسنده انگلیسی، اولین بار در سال ۱۷۶۴ با رمان قلعه اوترانتو این سبک رو معرفی کرد. •[📚]• نویسندهها و آثار گوتیک 🖌|• بعد از هوراس والپول، نویسندههایی مثل کلارا ریو، آن ردکلیف، ویلیام توماس بکفورد و متیو لوییس در قرن هجدهم از این گونه آثار نوشتند. 🥀|• تاثیر گوتیک تا قرن نوزدهم باقی موند و شاعران رمانتیک و رماننویسهایی مثل مری شلی، چارلز ماتورین، والتر اسکات و ا. ت. ا. هوفمان به نوشتههای گوتیک پرداختند. 🩸|• در اوایل دوره ویکتوریایی، عناصر گوتیک در رمانهای چارلز دیکنز و خواهران برونته و همچنین آثار ادگار آلن پو و ناتانیل هاثورن ظاهر شد. 🕯|• آثار معروفتر بعدی، دراکولا اثر برام استوکر، سوسک اثر ریچارد مارش، دکتر جکیل و آقای هاید اثر استیونسن بودند. 🚬|• نویسندههای مهم قرن بیستم هم دافنه دوموریه، استیون کینگ، شرلی جکسون، آن رایس و تونی موریسون هستند. •[📚]• ویژگیهای ادبیات گوتیک 🏯|• توصیف ساختمانهای بلند، قلعهها، صومعهها و بناهای قدیمی و مخروبه در آثار گوتیک نقش زیادی داره. این شیفتگی باعث شده که نوعی از معماری، هنر و شعر از رماننویسی گوتیک الهام بگیره. 🏚|• برای مثال هوراس والپول خونهی خودش رو به سبک معماری گوتیک قرون وسطی ساخت. 🎵|• در ادبیات گوتیک محیط وحشتانگیز، وقایع ماوراطبیعی، و سایه کردن گذشتهای تاریک روی زمان حال وجود داره. در محیط یادآورهای گذشته رو میبینیم، مخصوصاً از طریق ساختمانهای مخروبه که نشانهی دنیای گذشتهاند که حالا نابود شده. 🏛|• در قرن هجدهم و نوزدهم این آثار شامل قلعه، ساختمانهای مذهبی مثل صومعه و سردابهست. فضاش معمولاً تنگناهراسانهست و توی پیرنگش انتقام، زندانی کردن و قتل دیده میشه. رویدادهای ترسناک آثار گوتیک معمولاً استعارهای از کشمکشهای روانی و اجتماعیه. 🎭|• همچنین گاهی در آثار گوتیک شاهد موقعیتهای رویاگون و مرگگون هستیم: زنده زنده دفن شدن، بدلها، پژواکها یا سکوت غیرطبیعی، کشف روابط خانوادگی عجیب، نثر درکنشدنی، چشماندازهای شبانه، مکانهای دورافتاده، خوابها، تسخیرشدگی توسط ارواح و اشباح اهریمنی، خرافات، حس گیرافتادگی و تنهایی. •[📚]• ده عنصر رایج در آثار گوتیک: ۱. راز و ترس، مثل شمعهای لرزان، تدفین و... ۲. شگون و طالع و نفرین ۳. فضا و موقعیتی هراسانگیز و پریشانیآور ۴. وقایع فراطبیعی مثل ارواح، زنده شدن اشیا و... ۵. رویدادهای عاشقانه (که معمولاً منجر به اندوه و تراژدی میشه) ۶. حضور یک شرور ۷. رنج و دلواپسی، احساسات شدید و اغراقشده ۸. کابوس و خیالات ترسناک ۹. شخصیت اصلی ضدقهرمان بهجای قهرمان؛ نقصدار و تحت فشار تراژدی گذشته. ۱۰. دوشیزه در رنج، زنی غمگین و سرکوبشده. •[📚]• ده اثر معروف ادبیات گوتیک: ۱. قلعهی اوترانتو اثر هوراس والپول ۱۷۶۴ ۲. فرانکنشتاین اثر مری شلی ۱۸۱۸ ۳. سقوط خاندان اوشر اثر ادگار آلن پو ۱۸۳۹ ۴. جین ایر اثر شارلوت برونته ۱۸۴۷ ۵. دکتر جکیل و آقای هاید اثر رابرت لویی استیونسن ۱۸۸۶ ۶. دراکولا اثر برام استوکر ۱۸۹۷ ۷. ربکا اثر دافنه دوموریه ۱۹۳۸ ۸. سختتر شدن اوضاع اثر هنری جیمز ۱۸۹۸ ۹. تسخیر خانه هیل اثر شرلی جکسون ۱۹۵۹ ۱۰. تالار خونین و داستانهای دیگر اثر آنجلا کارتر ۱۹۷۹
-
- 2
-
چطور یک رمان تاریخی خوب بنویسیم ؟!
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : آموزش نویسندگی
•[📚]• سه بخش مهم در «داستان تاریخی»: دنیاسازی، پیرنگ، مضمون 🍷|• دنیاسازی در «داستان تاریخی»: 🧥|• به فرهنگ، رسوم، روابط اجتماعی، جزئیاتی مثل پوشش، دیالوگ و موسیقی مثل یک تاریخدان توجه کنید. ⚰|• توجه کنید که اصطلاحات و ضربالمثلهای ما در چه زمانی درست شدن و اگه داستانتون قبل از اون اتفاق میافته، به کارشون نبرید. ⛓|• مثلاً اگر داستانتون در زمان انقلاب مشروطه نوشته شده، نباید کسی از اصطلاح «آب خنک خوردن» استفاده کنه، چون این اصطلاح در زمان رضاشاه ساخته شد. 🏺|• البته شما تاریخنگار نیستید، داستاننویسید. اگر جزئیات خیلی اهمیت ندارن، زیاد درگیرشون نشید. 🪭|• میتونید درباره این موارد تحقیق کنید و توی داستانتون نشون بدید: • سیاست، سازمانهای سیاسی، حقوق شهروندی • رفتارهای اجتماعی • باورهای رایج، اخلاقیات، خرافات • افراد برجسته • رخدادهای مهم • آبوهوای اون سال • ساختار نظامی • طبقه اجتماعی، اقتصاد، قدرت خرید مردم • خیابانها، محلهها، مرزها • اصطلاحات، واژگان عامیانه، شیوه صحبت • فرهنگ مادی؛ مثل شیوه لباس پوشیدن، معماری، خوراک، تفریحهای مردم • فناوریهای در دسترس • اخبار روز (اگه روزنامههای اون زمان وجود دارن، بخونیدشون!) • بیماریهای رایج 🗞|• پیرنگ در «داستان تاریخی»: 🚊|• لازم نیست داستان حتماً درباره رویداد تاریخی مهم باشه. مثلاً اگه داستانتون در دوران انقلاب صنعتی در انگلستان رخ میده، میتونید درباره پیشرفتهای تکنولوژی، جنبش لادایت و گسترش استعمار بنویسید؛ اما همچنین میتونید داستانی بنویسید که از این رویدادهای تاثیر پذیرفته. 🪔|• مثلاً یک لادایت عاشق یک مخترع میشه. یک کارگر کنار ۱۴ ساعت کار میخواد رمان بنویسه. یک سرباز بریتانیایی به جزیره جاوا حمله میکنه، اما وقتی برمیگرده دیگه اون حس وطنپرستی رو نداره. 🧨|• معمولاً خواننده با شخصیتهایی که زندگیشون تغییر کرده بیشتر ارتباط میگیره. از دیدگاه مردم عادی چیزهای بیشتری درباره تاریخ و روان انسان یاد میگیریم. همچنین وقتی میبینیم تاریخ روی مردم گذشته چطور تاثیر گذشته، راحتتر میبینیم روی زندگیهای ما چطور تاثیر میذاره. 🥀|• مضمون در «داستان تاریخی»: 🩸|• بعضی از کشمکشهای داستانتون حتماً منحصر به موقعیت داستانی شمان؛ مثلاً مردم الان تجربهی یک شوالیه در قرون وسطا رو ندارن، اما چیز مشترکمون انسانیت ماست. ⚖|• مضمون یعنی ایدهای محوری که در نوشته کشف میشه؛ ایدههایی مثل عدالت، خانواده، خوبی علیه بدی، و بلوغ. از طریق این مضمونها خوانندهی امروزی تجربههای گذشتگان رو درک میکنه. 🛡|• شما نیزهبازی نکردید، با نورمنها نجنگیدید، یا جلوی شاهی زانو نزدید، اما تجربههای شوالیهی قرون وسطایی رو درک میکنید چون مضامینی مثل عشق و وظیفه و فداکاری و عدالت بین همهی انسانها مشترکه.- 2 پاسخ
-
- 2