رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Khakestar

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    168
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    2
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Khakestar

  1. منتظرتونیم🌚

     

  2.  

    منتظتونیم🌚

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 1
    2. Khakestar

      Khakestar

      یه بار رفرش کن عزیزم یا از سایت برو بیا درست شه چک کردم من

    3. Yasi..

      Yasi..

      امتحان کردم نشد

    4. Khakestar

      Khakestar

      توی تالار چالش نویسی چک کن عزیزم

  3.  

    منتظرتونیم🌚

  4.  

    منتظرتونیم🌚

  5. منتظرتونیم🌚

     

  6.  

    منتظرتونیم🌚

  7. منتظرتونیم🌚

     

  8. •خب خب درود به شما تمامی نویسندگان گرامی انجمن نودهشتیا• من اومدم اینبار با یه چالش دیالوگ نویسی جذاب که همراه با جوایز نفیسی که می‌دیم بهتون🌚 حالا! چالش از این قراره که دیالوگی‌که من میدم رو ادامه بدید اما بدون مونولوگ و توصیفات قبل دیالوگ! یعنی چی؟! یعنی دیالوگ پشت دیالوگ بیارید‌. مثال می‌زنم براتون: - او آدم زندگی کردن نبود اما بی‌گمان از مردن نیز باکی نداشت. - وقتی از مردن باکی نداشت؛ زندگی‌کردن و دیدن دیدگاه‌های مثبت زندگی برای او نیز بی‌معنا بود! دیدین؟! نه توصیفی نه مونولوگی فقط دیالوگ می‌خوام ازتون. این تمرین حتی برای بالاتر بردن سطح قلم شما و قوی‌تر شدن دیالوگ نویسی‌تون هست. دو هفته فرصت ارسال دارید بچه ها🌚✨️ بعدش برنده ها مشخص میشن خب برسیم به بخش جوایز: نفر اول: (نویسنده انجمن) نفر دوم: (کاربر ویژه) نفر سوم: ( کاربر خاص) و حالا دیالوگی‌که قراره ادامه بدین: - بی‌شک تو برای من حوا بودی که با چیدن یک سیب به جهنم من تبعید شدی؛ حالا دیگر برای پشیمانی دیر است! برید ببینم چیکار‌می‌کنید🌚✨️
  9. ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد... - قیصرامین پور.
  10. در باطنِ منْ جانِ منْ از غیر تو بُبرید... - مولانا.
  11. ما بر آئینه ی دشمن نپسندیم غبار..! - کلیم کاشانی .
  12. من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست.. - مولانا .
  13. وز تو خالی نبوده‌ام یک دم.. - فخرالدین عراقی .
  14. ‌او رفت و باخود برد شهرم را... - علیرضاآذر .
  15. ای کاش جان بخواهد معشوقِ جانی ما.. - فروغی بسطامی .
  16. بکُش مرا، دل بی عشق استفاده ندارد.. - حسین زحمتکش .
  17. چون من همه او شدم بینداخت مرا... - مولانا .
  18. ز دوست آنچه کشیدم سزای دشمن بود! - هوشنگ ابتهاج .
  19. چه می‌پرسی ز حالم ؟ سنگ می‌بارد ، بلورم من .. - حسین جنتی .
  20. خَسته از خویشَم، در آغوشَم بگیر... - مظفر النواب .
  21. ناپسندیده بُوَد دل شکستن .... - پژمان بختیاری .
  22. تو نه‌ای ز جنس خلقان تو ز خلق آسمانی.. - مولانا .
  23. آن‌سان شده‌ام گم، که به من دسترسی نیست... - هوشنگ ابتهاج.
  24. Khakestar

    یه جمله اضافه کن

    تنها کارت شاید همین زایدن بوده که مش ابوالقاسم فرجانی با دوازده تا بچه تورو توی باغچه زندانی کرد و آخرشم مرد
  25. درسته که رئیس مافیا بودم اما با خوردن خاویار و بربری سر رفیق نوب سگم راهی بیمارستان شده بودم و تنها چیزی که ازش ترس داشتم آمپول بود و الان بدبختانه برام پنی‌سیلین نوشته بودن. خدایی مهتا اینا چ کلمه‌ای بود خواهرم🗿 ترس؛ وحشت، ارواح؛ خون؛ کباب؛ شمایل.زاده؛ باران
×
×
  • اضافه کردن...