-
تعداد ارسال ها
605 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
59 -
Donations
0.00 USD
تمامی مطالب نوشته شده توسط هانیه پروین
-
رمان خطای ۴۰۴ اوکی شد
-
درخواست کاور دلنوشته های یواشکی| الناز سلمانی کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای Alen ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
@الناز سلمانیجلدتون عزیزم- 6 پاسخ
-
- 1
-
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : رمان های نخبگان برگزیده
پارت بیست و شش سریع دستهای لرزانم را جلوی صورتم گرفتم و با لبههای روسریام ور رفتم. همه نگاهها روی من بود و سکوت بیسابقه مینیبوس، داشت دقم میداد! آنقدر ساکت که هرآن ممکن بود صدای تپشهای وحشیانه قلبم لو برود. قطرههای عرق را حس میکردم که از تیغه کمرم لیز میخوردند. صدایی از پشت سرم بلند شد: -قبلا مردها حیا داشتن! بلافاصله بعد از این حرف، صدای قدمهای محکمش را شنیدم که از مینیبوس بیرون رفت. همه توانم به آنی ته کشید! سرم روی شانه خزر افتاد و دانه اشک، تا زیر گلویم سُر خورد. چطور یک پیراهن سفید، اینقدر به یک نفر میآمد؟ چطور در عرض سه سال، اینقدر عوض شده بود؟ چطور... چطور زن شوهرداری که همسر و کودکش را در خانه رها کرده، این چنین وقیح میشود! کسی دست سردش را مدام به صورتم میکوبید: -ناهید باتوام! یا فاطمهزهرا... ناهید؟ نفس بکش ناهید! به زحمت، سینهام را پر از اکسیژن کردم. با لحظهای حضورش، نفسم را بُریده بود. اصرار زنان برای بیرون رفتن از مینیبوس را نادیده گرفتم. زن ریز جثهای، حلقه دورم را باز کرد و به سختی، خودش را به من رساند. -برید کنار لطفا! دورشو خالی کنید! گرمای دستش که بر پوستم نشست، مورمورم شد. سعی داشت نبضم را بگیرد. -اسمش ناهیده؟ ناهید عزیزم به من نگاه کن. حواست رو بده به من! آفرین. حالا با من نفس بگیر! ببین اینطوری، دم... بازدم... دم... بازدم... خانم مگه اومدی تیاتر؟! تو رو خدا بشینید. بطری آب را از خزر گرفت و آن را به دهان نیمهبازم تکیه داد. گرم بود و حالت تهوعم را تشدید کرد. -کسی شکلات داره همراهش؟ با اخمهای درهم، شکلات را باز کرد و آن را در دهانم گذاشت. خزر که رنگ پریدهتر از من به نظر میرسید، از زن تشکر کرد. -وای خدا خیرتون بده! دکتر مُکترین؟! کوتاه جواب داد: -برادرم پرستار هستن. در صندلیام تکان خوردم. مشخص بود به سختی با آن لباس سنگین، سرپا ایستاده است: -ممنون، خوبم. عذر میخوام که اذیت شدید... لبخندی به رویم زد: -چه حرفیه میزنی؟ تو هم بودی، عین همین کار رو انجام میدادی. با لبخند بیجانی جوابش را دادم. حقیقت این است که مطمئن نبودم بتوانم در چنین شرایطی، به خونسردی او باشم. لبهای باریکش را با زبان تر کرد و با هیجان گفت: -مبارک باشه! حس کردم اشتباه شنیدهام. سرم را تکان دادم: -چ... چی مبارکه؟! چشمهایش برق زدند. مکث کوتاهی کرد و تُن صدایش از شدت هیجان، بالا رفت: -نمیدونستید؟ توراهی دارید دیگه! خزر زودتر از من واکنش نشان داد: -وا! خانم شما که دکتر نیستی، چی میگی واسه خودت؟ زن که انگار به غرورش برخورده بود، لبخندش را پس گرفت و شانه بالا انداخت: -من خانم باردار رو از صد متری هم ببینم، میفهمم. همین سال پیش... به زن داداشم گفتم حاملهای، باور نکرد. یک ماه بعد که شکمش بالا اومد، تازه دیدن که بله! چشم به دهانش دوخته بودم که بیدرنگ باز و بسته میشد. انگار در انتهای تونلی، جدا از همه کس و همه چیز ایستاده بودم. باردار بودم؟!- 111 پاسخ
-
- 10
-
-
-
-
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
- (و 9 مورد دیگر)
-
درخواست کاور دلنوشته های یواشکی| الناز سلمانی کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای Alen ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
https://biaupload.com/ عکستونو از طریق این ساعت اپلود کنید لینکشو اینجا بفرستید- 6 پاسخ
-
- 1
-
-
درخواست کاور دلنوشته های یواشکی| الناز سلمانی کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای Alen ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
سلام عزیزم عکس یک در یک باکیفیت ارسال کنید🩷 -
داستان هیناپ از فاطمه یوسفی کاربر انجمن نودهشتیا منتشر شد!
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی آثار منتشر شده در سایت اصلی
اطلاعیه انتشار اثر جدید در نودهشتیا!! 📢هیناپ منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @mo_on از اعضای خوش ذوق انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: اجتماعی 🔹 تعداد صفحات: 19 🖋🦋خلاصه: صدای زنگ در گوشش میپیچد، پدربزرگش برای همیشه خوابیده است در محوطه سرد و تاریک و تنها چیزی که برای بیان باقی مانده، فقط یک سنگ قبر که مدام حقیقت را به گوشش میکوبد است... 📖 قسمتی از متن: لرزی شدید با وجود هوای گرم و خورشید تابان به تنش مینشیند و انگار امروز برخلاف روزهای دیگر سردی ماه بر گرمی خورشید غلبه میکند... 🔗 برای خواندن داستان، به لینک زیر مراجعه کنید: http://98ia-shop.ir/2025/03/15/دانلود-داستان-هیناپ-از-فاطمه-یوسفی-کار/ -
داستان زحمت پشت هر پول از الناز سلمانی کاربر انجمن نودهشتیا منتشر شد!
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی آثار منتشر شده در سایت اصلی
اطلاعیه انتشار اثر جدید در نودهشتیا!! 📢زحمت پشت هر پول منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @الناز سلمانی از اعضای فعال و برتر انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: اجتماعی 🔹 تعداد صفحات: 33 🖋🦋خلاصه: در خانهی کوچک و سادهای که بوی نان تازه و زحمت به مشام میرسید، رقیه دختری بود که همیشه بدون دغدغه از پدرش پول میخواست و همیشه هم جوابش “بله” بود. پدرش، مردی سختکوش و مهربان، هر بار بدون تردید دست در جیبش میبرد و پولی در کف دستهای کوچک دخترش میگذاشت. برای رقیه، این اتفاق آنقدر عادی شده بود که هرگز به این فکر نکرد که این پول از کجا میآید، چطور به دست میآید و چقدر سختی پشت آن پنهان است. اما یک روز، پدر تصمیم گرفت که این چرخه را بشکند... 📖 قسمتی از متن: پدر رقیه، آن روزها هنوز جوان بود. دستانش زخم نداشت، موهایش پرپشت بود و در چشمانش برق امید میدرخشید. مردی که هنوز آرزوهایی داشت، اما خوب میدانست که آرزو، بدون زحمت، فقط یک خیال خام است... 🔗 برای خواندن داستان، به لینک زیر مراجعه کنید: http://98ia-shop.ir/2025/03/14/دانلود-داستان-زحمت-پشت-هر-پول-از-الناز-س/ -
لاله سفید
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : رمان های نخبگان برگزیده
پارت بیست و پنج سوال عمونصرت را بیجواب گذاشتم و برای دخترش، در هزار و یک جمله، آرزوی خوشبختی کردم. پیرمرد بینوا زانوهایش به درد آمد و ترجیح داد در ماشین، منتظر خاله باشد. با خزر سوار مینیبوس شدیم. -خفه شدم! حق داشت؛ بوی تعریق زنان با گرمای هوا درهم آمیخته بود، صدای نقنق بچهها هم حوصلهی تحمل آدم را سر میبرد. روی دوصندلی جلو که خالی بود، جاگیر شدیم. خزر بطری آبش را از کیفش بیرون کشید و بعد از تعارفی سرسری به من، لاجرعه آن را سر کشید. -چرا حرکت نمیکنه؟ نیوفته بمیره اینم! -خزر زشته! این در حالی بود که خود در دل، به امام هشتم دخیل بسته بودم. بعید میدانستم با این مینیبوس پیر، سالم به عروسی برسیم. آقارحمت بالاخره پا به رکاب اسب خستهاش گذاشت و صدای صلوات بلند شد. زن درشت هیکلی که همردیف ما نشسته بود، لباسش را بالا زد و کودکش را به شیر گرفت تا آرام بگیرد. پسرک مدام سینه مادرش را پس میزد و آنقدر گریه میکرد تا تمام صورتش سرخ شود. -سرمون رفت بابا! آروم کنید اون بچه رو! زن مستاصل، مدام کودک را در آغوشش جابهجا میکرد. حدس زدم بچه اولش باشد. -ببخشید تو رو خدا... نمیدونم چش شد یهو. کیفم را روی پای خزر انداختم. -خانم یک لحظه... دستهایم را دراز کردم و کودک را از مادرش گرفتم. شروع به مالش شکم کوچکش کردم، بدتر از قبل جیغ کشید! مادرش حسابی از گریه بچه ترسیده بود و نگاه ملتمسش، مرا به یاد سال اول بچهداریام میانداخت. به مالش شکمش ادامه دادم. -پیش، پیش، پیش، پیش... نوازد لبهایش را جمع کرد و چشمان طلبکارش را به من دوخت. چشمهای بزرگش، نیمی از صورت گردش را گرفته بود. -خدا خیرتون بده، دست و پامو گم کرده بودم. لبخندی به مادرش زدم، به صندلیاش تکیه زده بود و با خیالی آسوده، به کودکش نگاه میکرد. انگشتم را از مشت کوچکش آزاد کردم و او را به مادرش بازگرداندم. -چرا وایستاد پس؟! مینیبوس چنددقیقهای بود که وسط خیابان توقف کرده بود و هیچ کس دلیلش را نمیدانست. دلشوره زیر دلم را چنگ میزد و من به روی خود نمیآوردم. آقارحمت بالاخره از وارسی مینیبوس خستهاش دست کشید، سوار شد و صدا بلند کرد: -ماشین خراب شده، میرم از مغازه تِفلون کنم بیان راهش بندازن. یار همیشگی آقارحمت، بیوفا از آب درآمده و ما را وسط راه گذاشته بود. از هر طرف مینیبوس، صدایی بلند میشد و آقارحمت، حتی زحمت جواب دادن را هم به خودش نمیداد. خزر ناسزایی به او و اسب خوشرکابش گفت که شنیدم و به روی خودم نیاوردم. در آخر هم همانطور که شکمش را گرفته بود، دوان دوان از مینیبوس پیاده شد. این اتفاق چندین بار افتاد و من تا آن روز آقارحمت را اینقدر در تحرک ندیدم بودم. -غلط نکنم رودههاش به هم ریخته! جلوی دهانش را گرفت تا صدای خندهاش به آقارحمت نرسد اما او برای هفتمین بار از جایش بلند شد و سراسیمه خودش را از مینیبوس، بیرون انداخت. چیزی نگذشته بود که صدای مردانهای جز صدای آقارحمت، همهمه زنان را ساکت کرد. -یاالله، یاالله. مردمک چشمهایم لرزید... اینجا بود! سر دزدیدم و پشت صندلی چرک مینیبوس پنهان شدم. چادرم را وحشیانه جلو کشیدم. به نفسنفس افتاده بودم. ناخوداگاه به دست خزر چنگ انداختم. -ناهید؟ چی شدی دختر؟ کاش دهانش را میبست و خفه میشد. صدایش به قدری بلند بود که زنان اطراف، کنجکاوانه حرکات مضطرب مرا دنبال میکردند. زنی که چندی پیش، نوزادش را در آغوش گرفته بودم، بلند گفت: -داره میلرزه! همه اینها کمتر از یک ثانیه اتفاق افتاد. نگاه خشمگین من به زن، و صدای مردی که میپرسید: -چی شده؟- 111 پاسخ
-
- 10
-
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
- (و 9 مورد دیگر)
-
رمان عاشقانه رمان تینار | هانیه پروین کاربر انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : رمان های نخبگان برگزیده
پارت بیست و چهار انگار مغزم یخ بسته و قلبم آتش گرفته بود، هیچ یک درست وظیفهشان را به جا نمیآوردند. تن کرختم را از صندلی جدا کردم که خاله، همانطور که گره روسریاش را سفت میکرد، جلوی من و خزر را گرفت: -عه! ناهید؟ چرا حاضر نیستی؟ -لباسشو یادش رفته، میخواد زنگ بزنه آقاش برداره بیاره. خاله چشمان ریزش که زیر آرایش خفه شده بودند را گِرد کرد و ابرو به مو چسباند: -دیره مامانم! خزر جان خاله، ناهید رو ببر از لباسهای غزلم یکی انتخاب کنه بپوشه. اینا از بچگی، رخت و لباس جدا نداشتن؛ قسمت این بوده که تو این شب عزیز هم همینطور باشه. نفسی که انگار رو به قطع شدن میرفت، با حرفهای خاله دوباره بازگشت. لبخند خجلی روی صورتم آویزان کردم و بیتعارف، پیشنهادش را پذیرفتم. اتاق غزل هیچ شباهتی به چهارسال پیش نداشت. تنها درِ اتاق بود که صورتی بودنش را حفظ کرده بود و مرا میشناخت. همان دری که غزل پنج شبانه روز قهر کرد تا پدرش آن را رنگ بزند. بین عکسهای سیاه و سفید روی دیوار، خودم را پیدا کردم. چشم ریزکردم... دختری با فرفریهای شلخته که دست دوستش را محکم گرفته بود و با دندانهای یک در میان میخندید. -این چطوره؟ فکر کنم اندازهتم باشه. لباسی از جنس مخمل زرشکی در دست داشت. به اندازه کافی پوشیده به نظر میرسید. دکمه مانتویم را باز کردم، خزر همچنان به قوت قبل، آنجا ایستاده بود. -میشه بری بیرون؟ خنده بلندی کرد و قبل از رفتن، چند حرف بیادبانه گفت که به دندان کشیدنِ لبهای مرا به دنبال داشت. یاد هوشنگ افتادم؛ مرد لودهای که جلوی دکانش مینشست و برای زنان جوان، سبیل میچرخاند. -هین! نگاش کن! نگاش کن... اعوذبالله انگار ماه وسط روز دراومده! دو زن دیگر هم حرف خاله را تایید کردند. خزر هیجانزده، بیخ گوشم پچ زد: -این لباس به خود غزل اینقدر نمیاد که به تو میاد، نری بهش بگی خزر اینطور گفت ها! مینیبوس آقارحمت جلوی در خانه، قانقان میکرد و خودش هم پشت فرمان، چُرتش گرفته بود. زنهای فامیل، با دولا لباس و چادر حسابی باد کرده بودند و بادبزن از دستشان نمیافتاد. عمونصرت سلام علیک کنان از پیکان براقش پیاده شد؛ کمرش حسابی خم شده بود، اما انحنای لبخندش هنوز جوان بود. -عموجون! سلام... تبریک میگم. سرش را بالا گرفت و ابروهای شلختهاش را درهم کرد. معلوم بود بعد از چهارسال و با وجود این آرایش، مرا به یاد نمیآورد. خزر دستش را پشت کمرم گذاشت: -ناهید خودمونه ها! خط لبخندش دوباره هویدا شد. کلاه فدورایش را از سر برداشت و دست لرزانش را به چشم رساند: -به به! ناهید خانم. قدم سر چشممون گذاشتی دخترم. صاحبت کجاست بابا؟ خوش اومد بگم بهش.- 111 پاسخ
-
- 9
-
-
- رمان اجتماعی
- رمان جدید
- (و 9 مورد دیگر)
-
به چه مناسبتی کادو بگیریم؟! | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی برای Taraneh ارسال کرد در موضوع : تاریخ
امروز 23 اسفند "World Jewel Day" روز جهانی جواهره. این روزو به جواهرِ زندگیت تبریک بگو💎- 33 پاسخ
-
- 1
-
-
تجسد رو خوندم. یک رمان چندلایه بود که باوجود کوتاه بودنش، پیرنگ قوی و خفنی داشت. موقع خوندنش چندبار با صدای بلند خندیدم، دلواپس پامچال یا بلور شدم، و زندگی کردمش.
- 8 پاسخ
-
- 1
-
-
همگانی| اگر یک پاک کن داشتی چی رو از دنیا حذف میکردی؟
هانیه پروین پاسخی برای Trodi ارسال کرد در موضوع : متفرقه
فیلر رو پاک میکردم =/- 11 پاسخ
-
- 1
-
-
بلند شو شاید باز شه درِ بعدی... "آهنگ از صفر شایع"
-
تخت نوشیدن توی لیوان یا سر کشیدن بطری؟
- 88 پاسخ
-
- 1
-
-
چطور یک رمان پلیسی خوب بنویسیم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور یک رمان پلیسی خوب بنویسیم؟ نوشتن یک رمان پلیسی جذاب، میتواند مانند یک کارآگاه حرفهای عمل کردن باشد؛ باید با دقت، هوش و برنامهریزی پیش بروید و تمامی شواهد را با دقت جمعآوری کنید تا در نهایت معما حل شود. رمانهای پلیسی معمولاً درباره یک جرم یا اتفاق هستند که باید به وسیله شخصیت اصلی، که غالباً یک پلیس یا کارآگاه است، حل شوند. حالا اگر میخواهید رمان پلیسیتان را به خوبی بنویسید، باید چند گام کلیدی را رعایت کنید تا داستانی پیچیده، جذاب و منطقی خلق کنید. 1. ایجاد یک جرم جذاب و پیچیده اولین قدم برای نوشتن یک رمان پلیسی خوب، خلق یک جرم پیچیده است که بتواند ذهن خواننده را به چالش بکشد. این جرم میتواند قتل، سرقت، آدمربایی یا هر نوع جنایت دیگری باشد که میتواند برای کارآگاه داستان پیچیدگی ایجاد کند. جرم باید به گونهای طراحی شود که حل آن نیاز به دقت زیاد و تحقیق کامل داشته باشد. راهکار: - جرم باید منطقی باشد، ولی در عین حال پیچیده و با جزئیات مخفی که تنها با دقت فراوان حل میشود. - از ابتدا نباید همه جزئیات جرم فاش شود. به تدریج جزئیات و سرنخها باید آشکار شوند تا خواننده بتواند همراه با کارآگاه، به حل معما بپردازد. - انگیزههای مختلف و پیچیدهای برای جرم وجود داشته باشد که بتواند مخاطب را به اشتباه بیندازد. 2. شخصیتهای پیچیده و چند بعدی بساز شخصیتها در رمانهای پلیسی بسیار اهمیت دارند. شخصیت اصلی معمولاً کارآگاه یا پلیسی است که باید معما را حل کند. این شخصیت باید ویژگیهای انسانی و پیچیدهای داشته باشد. به این معنا که او نمیتواند فقط یک پلیس سرسخت و بیاحساس باشد. باید مشکلات شخصی، اخلاقی یا روانی داشته باشد که باعث شود خواننده به او علاقهمند شود. راهکار: - شخصیت اصلی باید یک پیشینه و داستان شخصی جذاب داشته باشد که او را از دیگر شخصیتهای معمولی متمایز کند. مثلاً کارآگاه ممکن است دچار مشکلات خانوادگی باشد یا انگیزههای شخصی برای حل پرونده داشته باشد. - شخصیتهای فرعی نیز باید به گونهای طراحی شوند که همزمان مشکوک و قابلاعتماد باشند. این تردید و دوگانگی کمک میکند تا خواننده در طول داستان مشکوک باشد و نتواند به راحتی حدس بزند چه کسی مجرم است. چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ 3. ایجاد یک فضای خاص و معماگونه فضا در رمان پلیسی نقش بزرگی دارد. باید فضایی ایجاد کنید که با نوع جرم و کارآگاه داستان هماهنگ باشد. محیطهای تاریک، مرموز، و پر از راز میتوانند به شدت به عمق داستان افزوده و بر تنش آن بیفزایند. راهکار: - مکانهایی مثل دفاتر پلیس، خانههای متروکه، یا محلههای پرخطر میتوانند فضا را به گونهای بسازند که احساس کشمکش و خطر ایجاد شود. - توجه به جزئیات محیطی مانند نور، صداها و حتی بوها میتواند فضا را واقعیتر و جذابتر کند. برای مثال، گاهی یک صدای آهسته در شب میتواند یک حس تنش ایجاد کند. - اگر در یک شهر واقعی داستان را مینویسید، از جغرافیا و ویژگیهای آن منطقه بهره ببر تا فضای داستان باورپذیرتر و ملموستر باشد. 4. سرنخها را به تدریج وارد داستان کن در رمانهای پلیسی، سرنخها باید به تدریج وارد داستان شوند. نباید همه سرنخها از ابتدا در اختیار کارآگاه یا خواننده قرار بگیرد. به جای آن، باید سرنخها به طور تدریجی در نقاط مختلف داستان پخش شوند، تا در نهایت خواننده و کارآگاه به نتیجه برسند. راهکار: - هر سرنخ باید به صورت طبیعی در داستان گنجانده شود. این سرنخها نباید خیلی سریع یا خیلی پیچیده باشند. - از سرنخهای گمراهکننده (red herrings) استفاده کن تا خواننده را از مسیر اصلی دور کنی. این سرنخها ممکن است در ابتدا مهم به نظر برسند، اما در نهایت بیربط باشند. - به تدریج که داستان پیش میرود، سرنخهای جدید و مهمتر ظاهر شوند که در نهایت به حل معما کمک کنند. 5. حفظ تعلیق و تنش در طول داستان تعلیق و تنش باید در سراسر رمان پلیسی حفظ شود. کارآگاه یا شخصیت اصلی باید هر بار یک قدم به حل معما نزدیکتر شود، اما نباید به راحتی پاسخ نهایی را پیدا کند. این تعلیق خواننده را مجبور میکند که در طول داستان باقی بماند و به دنبال پاسخ بگردد. راهکار: - از فصول کوتاه و پرتنش استفاده کن که در آنها هر فصل یک کشمکش یا سوال جدید پیش بیاید. - هرچه به پایان نزدیکتر میشویم، تنش باید بیشتر شود. ممکن است کارآگاه یا شخصیت اصلی تحت فشار قرار گیرد، یا سرنخها به گونهای باشند که او را به اشتباه بیندازند. - در پایان داستان، به اوج تنش برس و این احساس را ایجاد کن که حقیقت در آستانه آشکار شدن است. چطور یک رمان معمایی خوب بنویسیم؟ 6. چرخشهای غیرمنتظره و جالب ایجاد کن در رمان پلیسی، چرخشهای داستانی غیرمنتظره میتوانند خواننده را شگفتزده کنند. این چرخشها باید بهگونهای باشند که همزمان با پیشبرد داستان، بر پیچیدگی آن بیفزایند. هر چرخش باید منطقی و قابل توجیه باشد، اما در عین حال غیرقابل پیشبینی. راهکار: - ممکن است یکی از شخصیتها در میانه داستان تغییر ماهیت دهد یا اطلاعات جدیدی ظاهر شود که همه چیز را تغییر دهد. - ممکن است کارآگاه به اشتباه به شخصی مظنون شود که در واقع بیگناه است، یا در نهایت او متوجه شود که کسی که به نظر بیگناه بوده، در حقیقت مجرم است. - چرخشهای کوچک و بزرگ باید خواننده را از پیشبینی نتیجه داستان بازدارند. 7. ایجاد پایان راضیکننده و شگفتانگیز پایان رمان پلیسی باید همزمان راضیکننده و شگفتانگیز باشد. خواننده باید در نهایت احساس کند که همه سرنخها به درستی به هم متصل شدهاند و معما حل شده است. پایان باید با حداکثر تنش و هیجان باشد. راهکار: - در پایان تمام سوالات و معماهای باز باید پاسخ داده شوند و خواننده باید به آنها برسد. - باید از یک چرخش بزرگ در پایان استفاده کنی که همه چیز را تغییر دهد. شاید حتی خواننده به یاد نیاورد که یک سرنخ در ابتدای داستان به این چرخش اشاره کرده است. - خواننده باید در پایان داستان احساس کند که تمامی جزئیات به درستی به هم متصل شده و معما حل شده است. 8. حفظ ریتم و سرعت داستان ریتم داستان پلیسی باید متنوع باشد. برخی قسمتها باید آرامتر باشند تا خواننده فرصت داشته باشد تا سرنخها را تجزیه و تحلیل کند، در حالی که بخشهای دیگر باید سریع و پرتنش باشند تا خواننده را وادار به ادامه خواندن کنند. راهکار: - برای حفظ ریتم، فصول آرام و سریع را متناوباً در داستان قرار بده. - صحنههایی که شامل گفتگوهای طولانی هستند میتوانند به کندی پیش بروند، اما صحنههای اکشن یا لحظات بحرانی باید سرعت بیشتری داشته باشند. چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ جمعبندی نوشتن یک رمان پلیسی خوب نیاز به توجه به جزئیات و دقت در طراحی معماها دارد. برای ایجاد یک رمان پلیسی موفق، باید معما را پیچیده و جذاب بسازی، شخصیتها را با انگیزههای انسانی پیچیده طراحی کنی، سرنخها را به تدریج و هوشمندانه وارد داستان کنی، تنش را در طول داستان حفظ کنی، و در نهایت پایان داستان را شگفتانگیز و منطقی بنویسی. - جرم باید پیچیده و جذاب باشد. - شخصیتها باید چندبعدی و جذاب باشند. - فضا باید معماگونه و پر از جزئیات باشد. - سرنخها باید تدریجی و هوشمندانه باشند. - چرخشها و پایان باید غیرمنتظره و شگفتانگیز باشند. با رعایت این نکات، میتوانی رمانی پلیسی بنویسی که خواننده را تا آخرین صفحه درگیر کند.-
- 1
-
-
- رمان پلیسی نودهشتیا
- رمان جدید نودهشتیا
- (و 4 مورد دیگر)
-
چطور یک رمان معمایی خوب بنویسیم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور یک رمان معمایی خوب بنویسیم؟ نوشتن یک رمان معمایی، مثل طراحی یک پازل پیچیده است که باید قطعات آن را بهدرستی در کنار هم قرار دهی تا در نهایت تصویری واضح و شگفتانگیز از حقیقت شکل بگیرد. داستانهای معمایی همیشه توانستهاند خوانندگان را به چالش بکشانند و آنها را در مسیر کشف حقیقت همراه خود کنند. حالا سوال این است که چطور میتوان یک رمان معمایی جذاب نوشت که خواننده تا آخرین صفحه درگیر باشد؟ 1. ایجاد یک معمای جذاب و پیچیده اولین گام برای نوشتن یک رمان معمایی، ایجاد معمایی است که بتواند ذهن خواننده را مشغول کند. معما باید طوری باشد که در ابتدا به نظر ساده بیاید، اما هرچه بیشتر پیش میرویم، پیچیدهتر و جذابتر شود. معما ممکن است در مورد یک قتل، یک گمشدگی، یک سرقت یا هر نوع راز دیگری باشد که در جریان داستان فاش میشود. راهکار: - معما باید حاوی لایههای مختلف باشد که با پیشرفت داستان برملا شوند. - شواهد و سرنخهایی که در ابتدا نشاندهنده یک مسیر خاص هستند، در ادامه میتوانند به اشتباه راهنمایی کنند. - باید خودت به عنوان نویسنده نیز از پیش تمام سرنخها و معماهای داستان را طراحی کنی و مطمئن شوی که همه چیز بهدرستی به هم متصل است. 2. شخصیتهای جذاب و قابل اعتماد اما پیچیده بساز یکی از مهمترین ویژگیهای رمانهای معمایی، شخصیتهایی هستند که میتوانند در حل معما مؤثر باشند. شخصیت اصلی معمولاً یک کارآگاه، کارمند پلیس یا حتی فردی عادی است که درگیر اتفاقات غیرعادی میشود. این شخصیت باید ویژگیهایی داشته باشد که خواننده بتواند به او اعتماد کند، اما در عین حال نباید تمام حقیقت را فاش کند. راهکار: - شخصیتهای داستان باید چالشبرانگیز و پیچیده باشند. برای مثال، کارآگاه یا قهرمان داستان ممکن است خود رازهایی داشته باشد که در ابتدا از آنها آگاه نمیشویم. - شخصیتها باید دارای انگیزههای شخصی برای حل معما باشند که خواننده بتواند به آنها پی ببرد. - شخصیتهای فرعی نیز باید به نحوی طراحی شوند که همزمان قابل اعتماد و مشکوک باشند. این تردید درباره این که چه کسی حقیقت را میداند و چه کسی دروغ میگوید، میتواند خواننده را درگیر کند. چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ 3. سرنخها را هوشمندانه پخش کن سرنخها باید طوری در داستان قرار بگیرند که هم برای خواننده جذاب و مفید باشند و هم داستان را پیش ببرند. سرنخها نمیتوانند خیلی واضح یا خیلی مخفیانه باشند، باید جوری باشند که خواننده بتواند آنها را دنبال کند، اما نه به راحتی به نتیجه برسد. راهکار: - سرنخها باید پراکنده و به موقع وارد داستان شوند. هر سرنخ باید یک گام به جلو برای حل معما باشد. - از سرنخهای دروغین (misleading clues) استفاده کن تا خواننده را گمراه کنی و از این طریق معما پیچیدهتر شود. - سرنخها نباید بهطور مستقیم نشاندهنده پاسخ باشند؛ بلکه باید خواننده را به سوالات جدید و تفکر بیشتر وادار کنند. 4. تنش و تعلیق ایجاد کن رمان معمایی باید سرشار از تنش و تعلیق باشد. خواننده باید احساس کند که هر لحظه به حقیقت نزدیکتر میشود، اما هرگز بهطور کامل نمیتواند به آن دست یابد تا زمانی که داستان به نقطه اوج خود برسد. ایجاد تعلیق میتواند یکی از چالشهای اصلی برای نویسنده باشد، اما اگر بهدرستی استفاده شود، داستان را بسیار جذابتر میکند. راهکار: - در هر فصل باید نوعی معما یا سوال جدید وارد داستان کنی که خواننده را مشتاق کند به خواندن ادامه دهد. - لحظات بحرانی و پیچیده را به تأخیر بینداز تا تنش داستان حفظ شود. - از پایانهای کوتاه و جذاب برای فصول استفاده کن تا خواننده هیچگاه نتواند پیشبینی کند که چه اتفاقی در ادامه خواهد افتاد. چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ 5. در هم پیچیدن خطوط داستانی مختلف در یک رمان معمایی، شما میتوانید خطوط داستانی مختلفی را داشته باشید که در نهایت به هم متصل شوند. شاید داستان اصلی حول یک قتل میچرخد، اما شخصیتها یا وقایع فرعی که در طول داستان گنجانده میشوند، میتوانند سرنخهای دیگری را نمایان کنند که در نهایت حل معما را ممکن میسازند. راهکار: - داستانهای فرعی را در کنار داستان اصلی گسترش بده تا پیچیدگیهای بیشتری ایجاد کنی. - تمام شخصیتها و جزئیات در نهایت باید به هم متصل شوند، حتی اگر در ابتدا بیربط به نظر برسند. 6. تغییرات غیرمنتظره ایجاد کن در رمان معمایی، چرخشهای داستانی غیرمنتظره و لحظات غیرقابل پیشبینی میتوانند داستان را از یکنواختی درآورده و آن را جذابتر کنند. این چرخشها باید منطق داستان را حفظ کنند و از طریق سرنخها و اتفاقات قبلی قابل استنباط باشند. راهکار: - در هر قسمت از داستان، اطلاعاتی جدید یا چرخشی ایجاد کن که همه چیز را تغییر دهد. - هنگام معرفی یک شخصیت جدید یا یک اتفاق غیرمنتظره، خواننده را به شک و تردید بینداز. در نهایت باید این تغییرات به حل معما منجر شوند. 7. پایان شگفتانگیز و رضایتبخش بساز پایان یک رمان معمایی باید جذاب و شگفتانگیز باشد. خواننده باید پس از پایان کتاب احساس کند که همه چیز بهدرستی بههم وصل شده است و معما حل شده است. اما باید دقت کنی که پایان داستان نه خیلی پیشبینیپذیر باشد، نه خیلی بیدلیل و بدون توضیح. راهکار: - پایان باید تمام سوالات و معماهایی که در طول داستان ایجاد کردهای را پاسخ دهد. - باید نشان بدهی که همه سرنخها در طول داستان بهطور طبیعی و منطقی به هم متصل شدهاند. - از یک چرخش بزرگ در پایان استفاده کن که همه چیز را تغییر دهد و خواننده را شگفتزده کند. چگونه یک رمان اجتماعی بنویسیم؟ 8. ایجاد فضای مناسب برای حل معما فضای داستان باید بهگونهای طراحی شود که از پیچیدگی معما پشتیبانی کند. این فضا میتواند شهری تاریک و مرموز، یک خانه متروکه، یا یک کافه کوچک باشد که در آن هیچچیز آنطور که به نظر میرسد، نیست. راهکار: - مکانها و محیطهای داستان باید با نوع معما همخوانی داشته باشند. - از جزئیات دقیق و توصیفهای جزیی برای ساخت فضا استفاده کن تا خواننده احساس کند که در یک دنیای واقعی و در حال کشف معما است. جمعبندی نوشتن یک رمان معمایی جذاب نیاز به ترکیب درست همهی این عناصر دارد: معما، شخصیتهای پیچیده، سرنخهای پنهانی، تنش و تعلیق، و در نهایت یک پایان شگفتانگیز. کلید موفقیت در این ژانر این است که خواننده همیشه احساس کند یک قدم از حل معما عقب است، اما به تدریج و بهدرستی همه چیز در کنار هم میآید. - معما باید پیچیده اما منطقی باشد. - شخصیتها باید قابل اعتماد و در عین حال پیچیده باشند. - سرنخها باید هوشمندانه و پراکنده در داستان گنجانده شوند. - تنش و تعلیق باید در طول داستان حفظ شود. - چرخشهای غیرمنتظره و تغییرات جذاب ایجاد کن. - پایان باید شگفتانگیز و رضایتبخش باشد. با این روشها میتوانی رمانی معمایی بنویسی که خواننده را از صفحه اول تا آخرین صفحه درگیر کند.-
- 1
-
-
- رمان معمایی
- رمان جنایی
- (و 5 مورد دیگر)
-
چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ مردان کاریزماتیک همیشه جذاب و دلنشین هستند؛ چه در دنیای واقعی و چه در داستانها. آنها نوعی جاذبه خاص دارند که باعث میشود اطرافیانشان بهشدت تحت تأثیر قرار بگیرند. اما اگر بخواهی چنین شخصیتی برای داستانت بسازی، فقط به یک ظاهر جذاب یا سخنرانیهای قوی بسنده نکن! کاریزما چیزی فراتر از ظاهر است؛ بلکه یک ویژگی است که در رفتار، گفتار، تعاملات اجتماعی و حتی در نحوهی نگاه کردن به دنیا ظهور پیدا میکند. حالا بیایید ببینیم چطور میتوانیم چنین شخصیت جذابی بسازیم که داستان را روشن کند و دل خواننده را ببرد. 1. اعتماد به نفس بینظیر اما نه خودخواهانه اولین ویژگی که هر مرد کاریزماتیک باید داشته باشد، اعتماد به نفس است. این اعتماد به نفس نباید به غرور یا خودبزرگبینی تبدیل شود، بلکه باید از درون شخصیتش بیرون بیاید. او باید بداند که تواناییهایی دارد، اما هیچوقت به خود اجازه نمیدهد که از دیگران برای این تواناییها بالاتر باشد. این شخصیت به هیچوجه نیاز به تأیید ندارد و بهطور طبیعی جذاب است. راهکار: - نشان بده که او همیشه مطمئن است که چه کاری میخواهد انجام دهد، حتی در شرایط بحرانی. - این اعتماد به نفس را با کمی دلسوزی و فروتنی همراه کن. مثلا او میتواند کاری را انجام دهد که همه از آن میترسند، اما با برخوردی آرام و بیادعا. 2. توانایی گوش دادن و توجه به دیگران مردان کاریزماتیک معمولاً شنوندگان خوبی هستند. آنها به دیگران گوش میدهند و این حس را منتقل میکنند که هر کسی که با آنها صحبت میکند، مهم است. این ویژگی باعث میشود دیگران احساس کنند که شخصیت مورد نظر توجه خاصی به آنها دارد و به همین دلیل، بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرند. راهکار: - نشان بده که شخصیت اصلی در مکالماتش توجه خاصی به جزئیات دارد. شاید او از یک نکته کوچک که شخصی دیگر گفته یاد میکند یا به یاد میآورد که چه چیزی برای کسی مهم است. - او ممکن است با تکان دادن سر یا ایجاد تماس چشمی نشان دهد که در حال گوش دادن است و برای آن فرد اهمیت قائل است. چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ 3. اراده قوی و توانایی رهبری یک مرد کاریزماتیک نمیترسد که مسئولیت را بر عهده بگیرد. او در مواقع سخت و پیچیده در مقابل مشکلات میایستد و توانایی رهبری گروه یا موقعیتهای دشوار را دارد. این ویژگی باعث میشود که دیگران به او اعتماد کنند و از او پیروی کنند. راهکار: - شخصیت باید در شرایط بحرانی تصمیمات قاطع و درستی بگیرد. حتی اگر از او بپرسند که چرا چنین تصمیمی گرفته، او با اعتماد به نفس کامل جواب میدهد. - او میتواند دیگران را به سمت یک هدف مشترک هدایت کند، بدون اینکه لازم باشد از زور یا دستورات مستقیم استفاده کند. 4. خونسردی در مواجهه با بحرانها هیچچیز به اندازهی خونسرد بودن در مواجهه با بحرانها کاریزماتیک نیست. وقتی همه دچار استرس یا نگرانی میشوند، مرد کاریزماتیک آرامش خود را حفظ میکند و این حس را به دیگران منتقل میکند. این ویژگی باعث میشود دیگران او را بهعنوان یک منبع ثبات و اطمینان ببینند. راهکار: - در صحنههایی که دیگران به شدت مضطرب هستند، شخصیت باید آرامش خود را حفظ کند. مثلا ممکن است در یک موقعیت خطرناک با لبخند به دیگران بگوید: «نگران نباشید، همهچیز درست خواهد شد.» - او در چنین مواقعی تصمیمات منطقی میگیرد و از اقدامات impulsive خودداری میکند. چطور ایده های جدید پیدا کنیم 5. صداقت و صدای درونی قوی مردان کاریزماتیک باید باور داشته باشند که صداقت در هر موقعیتی مهم است. آنها نمیترسند که نظرات واقعیشان را بیان کنند و اگر اشتباهی مرتکب شوند، از پذیرفتن آن نمیترسند. این ویژگی باعث میشود که دیگران به آنها اعتماد کنند و از رفتارشان الگوبرداری کنند. راهکار: - شخصیت باید در موقعیتهای مختلف صادق باشد، حتی اگر این صداقت باعث ایجاد مشکلاتی شود. برای مثال، او ممکن است در یک موقعیت حساس به کسی بگوید که فکر میکند ایدهاش اشتباه است، اما این را بهطرزی محترمانه و معقول بیان کند. - او در عین صداقت، توانایی ابراز احساسات خود را دارد و این صداقت به او کمک میکند تا ارتباطات عمیقتری برقرار کند. 6. شوخطبعی و حس سرگرمی هیچ چیز به اندازهی یک شوخی به موقع نمیتواند جاذبهی مرد کاریزماتیک را افزایش دهد. یک مرد کاریزماتیک معمولاً فردی با حس شوخطبعی است که توانایی دارد هر موقعیتی را با یک شوخی بهبود بخشد. اما نکتهی مهم این است که شوخطبعی او باید طبیعی باشد و به موقع استفاده شود. راهکار: - شخصیت باید در موقعیتهای پرتنش یا خستهکننده از شوخیهای ظریف استفاده کند. مثلاً وقتی همه به شدت درگیر یک مشکل هستند، او با یک شوخی ساده فضا را از تنش خارج میکند. - شوخیهای او باید از نوعی خودآگاهی باشد؛ بهعنوان مثال، او ممکن است با خود شوخی کند یا به رفتارهای خود اشاره کند بدون اینکه باعث بیاحترامی به دیگران شود. 7. قدرت زبان بدن زبان بدن نقش مهمی در کاریزما دارد. مرد کاریزماتیک باید از زبان بدنش بهطور مؤثر استفاده کند تا اعتماد به نفس و جذابیتش را نشان دهد. او بهطور طبیعی از حرکات بدنش برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده میکند، بدون اینکه بهنظر برسد در حال تظاهر است. راهکار: - شخصیت باید از حرکات بدنی باز و اعتماد به نفس استفاده کند؛ مثلاً ایستاده با شانههای صاف و نگاه مستقیم به چشمها. - او ممکن است در موقعیتهای اجتماعی بهطور طبیعی وارد فضاهای شخصی افراد شود، اما با احترام و بهطور غیرتهاجمی این کار را انجام دهد. - استفاده از لبخندهای واقعی و تماس چشمی به خواننده احساس میدهد که شخصیت مهم و تأثیرگذار است. 8. دلمشغولیها و جاهطلبیها مرد کاریزماتیک باید انگیزههای شخصی و جاهطلبیهای خاص خود را داشته باشد. او باید چیزی برای پیگیری داشته باشد که از آن احساس رضایت کند و این به او کمک میکند تا دیگران را به سمت خود جذب کند. راهکار: - شخصیت باید در داستان با هدفی بزرگتر از خود به جلو حرکت کند. این هدف میتواند شغلی، اجتماعی یا حتی شخصی باشد. - آنها باید نشان دهند که در حال تلاش برای رسیدن به این هدف هستند، حتی اگر این مسیر دشوار باشد. این جاهطلبی و انگیزه میتواند خواننده را به خود جذب کند. توصیه های هاروکی موراکامی به نویسندگان جمعبندی خلق یک مرد کاریزماتیک برای داستان، بیشتر از داشتن ویژگیهای ظاهری جذاب به عمق شخصیت و رفتار او بستگی دارد. او باید فردی باشد که احساسات و انرژیهای مثبت خود را به دیگران منتقل میکند، اعتماد به نفس دارد، و در عین حال انسانی است که دیگران از او الهام میگیرند. - اعتماد به نفس واقعی داشته باشد، بدون غرور. - شنوندگان خوبی باشد و به دیگران توجه کند. - توانایی رهبری و تصمیمگیری در شرایط بحرانی را داشته باشد. - خونسرد باشد و آرامش را منتقل کند. - صداقت و قدرت بیان احساسات واقعی را داشته باشد. - شوخطبع و دارای حس سرگرمی باشد. - از زبان بدن بهطور مؤثر استفاده کند. - هدفمند و با جاهطلبی باشد. و در نهایت، مهمترین ویژگی: او باید جذاب باشد، اما نه به خاطر آنچه که دارد، بلکه به خاطر آنچه که هست.-
- 1
-
-
- آموزش نوشتن
- آموزش نویسندگی
- (و 5 مورد دیگر)
-
چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ نوشتن رمان عاشقانه مثل درست کردن یک غذای خوشمزه است؛ باید مواد اولیه را خوب انتخاب کنی، ادویهها را بهاندازه بزنی و نگذاری که غذایت زیادی شور یا بیمزه شود! یک رمان عاشقانهی پرطرفدار فقط دربارهی چشمهای خیره و ضربان قلبهای تند نیست؛ باید داستانی بسازی که احساسات واقعی را لمس کند و خواننده را تا آخرین صفحه با خودش ببرد. اگر میخواهی عاشقانهای بنویسی که دلها را ببرد، این راهنما برای توست. 1. عشق را واقعی نشان بده، نه کلیشهای! خیلی از رمانهای عاشقانه پر از کلیشههایی هستند که دیگر برای خواننده جذابیت ندارند؛ مثلا پسر مغرور و ثروتمند که عاشق دختر فقیر و ساده میشود، یا دو نفر که از هم متنفرند ولی در نهایت عاشق میشوند. البته این کلیشهها اگر خوب پرداخته شوند، هنوز هم جواب میدهند، اما نکتهی مهم این است که عشق را واقعی نشان بدهی، نه مثل یک داستان از پیش تعیینشده. راهکار: به روابط واقعی در اطرافت نگاه کن. آدمها چطور عاشق میشوند؟ آیا عشق همیشه یکباره و ناگهانی است، یا ممکن است آرامآرام شکل بگیرد؟ چه چیزهایی باعث جذابیت یک رابطه میشود؟ این جزئیات به تو کمک میکند که عشق در داستانت طبیعیتر جلوه کند. نویسندگان تازهکار از چه اشتباهاتی پرهیز کنند 2. شخصیتهایی بساز که خواننده عاشقشان شود اگر میخواهی خواننده تا پایان همراه داستان بماند، باید شخصیتهایی بسازی که او را درگیر کنند. هیچچیز خستهکنندهتر از یک قهرمان بینقص و یک معشوقهی فرشتهخو نیست! شخصیتهای تو باید ویژگیهای منحصربهفرد داشته باشند، ضعفهایی که آنها را انسانی کند و دلایلی که عاشق شدنشان را منطقی جلوه دهد. مثال: بهجای اینکه قهرمان داستانت را یک مرد فوقالعاده جذاب و پولدار کنی که همه دوستش دارند، شاید بهتر باشد کسی باشد که گذشتهی سختی داشته، اشتباهاتی کرده و حالا در تلاش است تا خودش را پیدا کند. 3. یک رابطهی باورپذیر و تدریجی بساز عشق در دنیای واقعی معمولاً یکشبه اتفاق نمیافتد (البته مگر در فیلمهای هندی!). رابطهی عاشقانه در داستان باید بهتدریج شکل بگیرد، همراه با کشمکشها، سوءتفاهمها، لحظات زیبای باهم بودن و حتی دعواهای کوچک و بزرگ. مثال: اگر شخصیتهای داستانت از همان ابتدا عاشق هم شوند و هیچ مانعی در مسیرشان نباشد، داستان خیلی زود خستهکننده میشود. اما اگر رابطهشان پر از لحظات شیرین، چالشها، جداییهای کوتاه و بازگشتهای احساسی باشد، خواننده بیشتر درگیر داستان خواهد شد. چطور ایده پیدا کنم 4. کشش عاطفی ایجاد کن، نه فقط صحنههای عاشقانه! یک رمان عاشقانهی قوی فقط پر از نگاههای عمیق و دستهای لرزان نیست. چیزی که خواننده را جذب میکند، کشش عاطفی بین شخصیتهاست، یعنی تنشی که باعث شود رابطهشان جذاب و پرفرازونشیب باشد. چگونه این کار را انجام دهیم؟ - شخصیتهایت را با تضادها و تفاوتهایی روبهرو کن که آنها را به چالش بکشد. مثلا شاید یکی از آنها فردی منطقی و محتاط باشد و دیگری احساسی و بیپروا. - اجازه بده بعضی اوقات در رابطهشان تردید کنند. این حسِ «آیا واقعاً برای هم مناسب هستیم؟» چیزی است که رابطه را واقعیتر میکند. - لحظات احساسی کوچک را نادیده نگیر. یک نگاه کوتاه، یک پیامک ساده، یا حتی یک جملهی غیرمستقیم میتواند تأثیرگذارتر از یک صحنهی طولانی عاشقانه باشد. 5. موانع و چالشهای قانعکنندهای ایجاد کن عشق وقتی جذابتر میشود که موانعی در مسیرش باشد. اما این موانع باید واقعی و منطقی باشند، نه اینکه صرفاً برای کش دادن داستان اضافه شوند. مثال: - تفاوتهای خانوادگی یا فرهنگی که رابطه را دشوار میکند. - گذشتهای که یکی از شخصیتها را از تعهد میترساند. - یک فرصت شغلی که آنها را از هم دور میکند. - سوءتفاهمهایی که بهمرورزمان حل میشوند، نه فقط با یک گفتوگوی ساده. چطور بحث و جدلهای پرجوش و خروش بنویسیم ؟! 6. دیالوگهای طبیعی و احساسی بنویس دیالوگهای داستان باید حس واقعی بدهند، نه اینکه مثل دیالوگهای فیلمهای رمانتیک مصنوعی باشند. هیچکس در دنیای واقعی اینطور نمیگوید: «عشق من، تو نوری هستی که در تاریکی قلبم میدرخشی!» پس بهتر است مکالمات بین شخصیتها طبیعی، جذاب و متناسب با موقعیت باشد. چند نکته برای نوشتن دیالوگهای عاشقانه: - از طنز استفاده کن. شوخیهای کوچک بین شخصیتها، رابطهشان را زندهتر میکند. - در موقعیتهای حساس، سکوت هم میتواند تأثیرگذار باشد. گاهی نگفتن یک جمله، بیشتر از گفتنش معنا دارد. - به زبان بدن دقت کن. احساسات فقط در کلمات نیستند، بلکه در نگاهها، حرکات و حتی کارهای کوچک هم دیده میشوند. 7. پایانهای احساسی و بهیادماندنی بساز پایان یک رمان عاشقانه میتواند شیرین، تلخ یا حتی باز باشد، اما مهم این است که احساسات خواننده را درگیر کند. بعضی از عاشقانههای بزرگ با یک پایان تلخ ماندگار شدهاند (مثل «رومئو و ژولیت»)، و بعضی دیگر با پایانی شیرین اما منطقی در ذهن ماندهاند (مثل «غرور و تعصب»). نکات مهم برای پایانبندی: - اگر پایان خوشی داری، نباید خیلی غیرواقعی و مصنوعی باشد. مثلا اگر شخصیتها بعد از صد صفحه دعوا و اختلاف، ناگهان و بدون حل کردن مشکلاتشان به هم برسند، خواننده ناامید میشود. - اگر پایان غمانگیزی داری، باید منطقی و قابلقبول باشد، نه فقط برای ایجاد شوک و غافلگیری. - اگر پایان باز انتخاب میکنی، باید به خواننده سرنخهایی بدهی تا بتواند خودش ادامهی داستان را تصور کند. 8. از کلیشههای تکراری فاصله بگیر یا آنها را متفاوت اجرا کن کلیشهها همیشه بد نیستند، اما اگر همانطور که بارها دیدهایم اجرا شوند، خواننده را خسته میکنند. سعی کن اگر از ایدهای کلیشهای استفاده میکنی، آن را با زاویهای جدید یا جزئیات خاص خودت بنویسی. مثال: - بهجای عشق در نگاه اول، رابطهای بساز که بهآرامی شکل بگیرد. - بهجای مثلث عشقی تکراری، شخصیتی را خلق کن که بین وظیفه و احساساتش گیر افتاده است. - بهجای پسر پولدار و دختر فقیر، تضادهای تازهتری در داستانت بیاور، مثل تفاوتهای فرهنگی یا دیدگاههای متضاد. جمعبندی یک رمان عاشقانهی پرطرفدار چیزی فراتر از داستانی دربارهی عاشق شدن است؛ باید احساسات واقعی را منتقل کند، خواننده را بخنداند، ناراحت کند، هیجانزده کند و در نهایت به او دلیلی بدهد که تا آخرین صفحه همراه داستان بماند. - عشق را واقعی و باورپذیر نشان بده. - شخصیتهایی بساز که عمیق و چندبعدی باشند. - رابطه را بهآرامی و منطقی رشد بده. - کشش عاطفی ایجاد کن. - موانع و چالشهای قانعکنندهای طراحی کن. - دیالوگهای طبیعی و احساسی بنویس. - پایان احساسی و ماندگار بساز. - کلیشهها را بشکن یا متفاوت اجرا کن. و مهمتر از همه، با احساس بنویس! چون اگر خودت هنگام نوشتن حس عشق را تجربه نکنی، خواننده هم آن را احساس نخواهد کرد.-
- 2
-
-
- رمان عاشقانه نودهشتیا
- رمان جدید نودهشتیا
- (و 3 مورد دیگر)
-
چگونه یک رمان اجتماعی بنویسیم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چگونه یک رمان اجتماعی بنویسیم؟ نوشتن رمان اجتماعی مثل رفتن به یک مهمانی بزرگ است؛ باید با آدمهای مختلف حرف بزنی، قصههایشان را بشنوی، حواست باشد که چه کسی با چه کسی مشکل دارد و البته سعی کنی وسط ماجرا گم نشوی! این نوع رمانها آینهای از جامعه هستند، با همهی خوشیها، دردها، تضادها و تغییراتش. اگر دوست داری یک رمان اجتماعی بنویسی که هم جذاب باشد و هم تأثیرگذار، بیا ببینیم از کجا باید شروع کرد. 1. یک مسئلهی اجتماعی برای داستانت پیدا کن اول از همه، باید بدانی که داستانت قرار است دربارهی چه موضوعی باشد. رمان اجتماعی حول یک مسئلهی مهم میچرخد، چیزی که مردم با آن درگیرند، از نابرابری و فقر گرفته تا تغییرات فرهنگی و شکاف نسلی. اما یادت باشد که فقط انتخاب یک موضوع کافی نیست، بلکه باید از دل جامعه آن را درک کنی. مثال: فرض کن میخواهی دربارهی مشکلات جوانان در پیدا کردن شغل بنویسی. خب، فقط اینکه بنویسی «قهرمان قصهام بیکار است و ناامید»، کافی نیست. باید ببینی چرا این مشکل وجود دارد؟ چه تأثیری روی زندگی و روابطش دارد؟ چطور با آن کنار میآید؟ آیا جامعه در حال تغییر است یا این مشکل همیشه بوده؟ 2. شخصیتهایی بساز که واقعی باشند، نه شعار بدهند یک اشتباه بزرگ در رمانهای اجتماعی این است که شخصیتها را به آدمهای خشک و کلیشهای تبدیل کنیم؛ مثلاً یک آدم بدِ مطلق که مسئول همهی بدبختیهاست، یا یک قهرمان معصوم که فقط برای عدالت میجنگد. اما زندگی اینطور نیست! آدمها پیچیدهاند، گاهی اشتباه میکنند، گاهی پشیمان میشوند، گاهی بین درست و غلط گیر میکنند. راهکار: به جای اینکه شخصیتت را فقط بر اساس ایدههای ذهنی خودت بسازی، نگاهی به اطرافت بینداز. مردم واقعی را ببین، حرفهایشان را بشنو، از تجربیاتشان استفاده کن. مثلا اگر شخصیتت یک معلم است که با مشکلات نظام آموزشی درگیر است، با چند معلم صحبت کن، ببین دغدغههای واقعیشان چیست. چگونه انگیزه نوشتن را حفظ کنیم 3. حرفهایت را در قصه بپیچ، نه در سخنرانی! بعضی نویسندهها وسط داستان یادشان میرود که دارند رمان مینویسند، نه مقالهی اجتماعی! یعنی یکهو یکی از شخصیتها شروع میکند به سخنرانی دربارهی عدالت، سیاست یا فرهنگ، آن هم بهطرزی که بیشتر شبیه یک بیانیه است تا دیالوگ طبیعی. این کار نهتنها داستان را کند میکند، بلکه خواننده را هم پس میزند. راهکار: بهجای اینکه ایدههایت را مستقیم بیان کنی، آنها را در رفتار، دیالوگها و تصمیمهای شخصیتها نشان بده. مثلا اگر میخواهی نقدی به اختلاف طبقاتی داشته باشی، بهجای اینکه یک صفحه پر از توضیحات دربارهی فقر و ثروت بنویسی، صحنهای را خلق کن که در آن شخصیت فقیر مجبور میشود با یک چالش واقعی روبهرو شود، مثلا با دیدن قیمت بالای یک کتاب، از خریدنش صرفنظر کند. 4. جامعهای که توصیف میکنی، زنده باشد یکی از ویژگیهای مهم رمان اجتماعی این است که جامعهی داستان بهاندازهی شخصیتهایش زنده و واقعی باشد. این یعنی چه؟ یعنی شهر، خیابانها، محلهها، آدمهای فرعی و حتی شغلها باید حس واقعیت بدهند. مثال: اگر داستانت در یک محلهی قدیمی اتفاق میافتد، توصیفهای دقیق از کوچهها، مغازههای کوچک، آدمهای محلی و حتی لهجه و لحن صحبت کردنشان، باعث میشود دنیای داستان واقعیتر شود. ۵ روش براش شروع رمان ! 5. بهجای قضاوت، واقعیت را نشان بده نوشتن رمان اجتماعی وسوسهبرانگیز است، چون میتوانی دیدگاههایت را دربارهی جامعه بیان کنی. اما نکتهای که خیلی مهم است این است که نباید زود قضاوت کنی و یک طرف ماجرا را در نظر بگیری. مثال: فرض کن داستانت دربارهی یک دختر و پسر از دو طبقهی اجتماعی متفاوت است که عاشق هم میشوند. بهجای اینکه فقط یکی از این طبقات را قربانی و دیگری را ظالم نشان بدهی، باید پیچیدگیهای هر دو را بررسی کنی. مثلا شاید پسر ثروتمند داستان هم تحت فشار انتظارات خانوادهاش باشد، یا دختر فقیر داستان هم گاهی دچار اشتباه شود. 6. پایانهای واقعی و تأثیرگذار بنویس بعضیها فکر میکنند چون دارند یک رمان اجتماعی مینویسند، حتماً باید پایان آن غمانگیز و تلخ باشد، انگار که هرچه داستان تلختر باشد، حرفش مهمتر است! اما این درست نیست. مهم این است که پایان داستان، باورپذیر و در چارچوب قصه باشد. راهکار: قبل از نوشتن پایان، به تأثیری که میخواهی روی خواننده بگذاری فکر کن. آیا میخواهی او را به فکر فرو ببری؟ آیا میخواهی امید بدهی؟ آیا میخواهی نشان بدهی که جامعه در حال تغییر است؟ بهترین پایان، پایانی است که در ذهن خواننده باقی بماند و او را وادار کند که دربارهی داستان فکر کند. چطور یک رمان تاریخی خوب بنویسیم ؟! 7. مطالعه کن، مشاهده کن، تحقیق کن نوشتن رمان اجتماعی بدون شناخت عمیق از جامعه، مثل رانندگی در جادهای ناشناخته بدون نقشه است. اگر میخواهی دربارهی یک موضوع خاص بنویسی، فقط به شنیدهها اکتفا نکن، بلکه دربارهی آن تحقیق کن. کتابها، مقالات، فیلمهای مستند و حتی گفتوگو با افرادی که در آن حوزه زندگی کردهاند، میتوانند دیدگاه تو را گستردهتر کنند. مثال: اگر داستانت دربارهی کارگران یک کارخانه است، بهتر است دربارهی شرایط کاری آنها، مشکلاتشان و حتی اصطلاحات رایجی که استفاده میکنند تحقیق کنی. این جزئیات باعث میشود داستانت واقعیتر به نظر برسد. 8. به مخاطب احترام بگذار یک نکتهی مهم این است که خوانندهی تو انسان باهوشی است. لازم نیست همهچیز را برایش توضیح بدهی یا دائم تأکید کنی که «ببین، این داستان چقدر مهم است!». اگر قصهات خوب نوشته شده باشد، خودش حرفش را خواهد زد. خواننده باید بتواند خودش به نتیجه برسد، نه اینکه نویسنده مستقیم نتیجه را در دهانش بگذارد. چطور رمان عاشقانه بنویسم جمعبندی نوشتن یک رمان اجتماعی کار سادهای نیست، اما اگر با دقت و ظرافت جلو بروی، میتوانی داستانی بنویسی که هم تأثیرگذار باشد و هم ماندگار. - موضوعی مهم و واقعی پیدا کن. - شخصیتهایت را زنده و چندبعدی بساز. - قصه را به سخنرانی تبدیل نکن. - جامعهی داستان را واقعی نشان بده. - بهجای قضاوت، پیچیدگیهای ماجرا را نشان بده. - پایان مناسبی برای داستانت انتخاب کن. - تحقیق کن و شناخت دقیقی از موضوع داشته باش. - به خواننده اجازه بده که خودش فکر کند. و در نهایت، از نوشتن لذت ببر! چون یک رمان اجتماعی خوب، فقط یک داستان نیست، بلکه پنجرهای است به دنیای واقعی، با همهی زیباییها و تناقضهایش.-
- رمان اجتماعی
- آموزش نوشتن
- (و 5 مورد دیگر)
-
چگونه انگیزه نوشتن را حفظ کنیم | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چگونه انگیزه نوشتن را حفظ کنیم؟ نوشتن مثل یک سفر طولانی است، پر از جادههای پرپیچوخم، روزهای پرانرژی و گاهی هم لحظاتی که احساس میکنی هیچچیزی برای نوشتن نداری. شاید برای خیلی از نویسندگان تازهکار و حتی حرفهای، یکی از بزرگترین چالشها این باشد که چطور انگیزه خودشان را حفظ کنند و از دلِ ناامیدی، دوباره به صفحه سفید بازگردند. در این مقاله میخواهیم به چند روش کاربردی بپردازیم که میتواند به شما کمک کند انگیزه نوشتن را حفظ کنید و به مسیر خود ادامه دهید. اولین قدم این است که بدانید انگیزه یک احساس گذرا نیست، بلکه چیزی است که باید آن را بسازید و از آن مراقبت کنید. نمیتوان منتظر ماند تا «الهام» از آسمان نازل شود؛ نویسندگان موفق آنهایی هستند که حتی در روزهایی که حس و حال نوشتن ندارند، همچنان پشت میز مینشینند و مینویسند. اما چطور میتوان این تعهد را در خود پرورش داد؟ 1. به نوشتن بهعنوان یک عادت نگاه کنید، نه یک اتفاق خاص اگر فقط زمانی بنویسید که حس و حالش را دارید، به احتمال زیاد در بیشتر مواقع دست به قلم نخواهید برد. نوشتن باید تبدیل به بخشی از برنامه روزانه یا هفتگی شما شود، درست مثل ورزش کردن یا مسواک زدن. تعیین یک زمان مشخص برای نوشتن کمک میکند تا مغزتان بداند که در این ساعتها، وظیفهاش خلق داستان یا محتوای جدید است. حتی اگر در آن لحظه چیزی به ذهنتان نمیرسد، باز هم نوشتن را متوقف نکنید؛ حتی نوشتن دربارهی اینکه هیچ ایدهای ندارید، بهتر از ننوشتن است. نویسندگان تازهکار از چه اشتباهاتی پرهیز کنند 2. هدفگذاری کنید، اما منطقی باشید یکی از دلایل کاهش انگیزه این است که برخی نویسندگان اهدافی بسیار بلندپروازانه تعیین میکنند. مثلا تصمیم میگیرند روزی 5000 کلمه بنویسند، اما بعد از چند روز متوجه میشوند که این حجم از نوشتن برایشان ممکن نیست و ناامید میشوند. بهتر است اهداف کوچک و قابلدسترس برای خودتان تعیین کنید. مثلا نوشتن 300 کلمه در روز یا یک صفحه در هر دو روز. این اهداف کوچک، بهمرور زمان شما را به جلو میبرند و احساس رضایت بیشتری ایجاد میکنند. 3. محیط نوشتن را تغییر دهید گاهی مشکل در خودِ نوشتن نیست، بلکه محیط اطرافتان انگیزه را از بین میبرد. اگر همیشه در یک اتاق شلوغ، پر از سر و صدا و عوامل حواسپرتی مینویسید، طبیعی است که انگیزه شما کم شود. سعی کنید فضای آرام و الهامبخشی برای نوشتن پیدا کنید. اگر همیشه پشت میز مینویسید، گاهی به یک کافه، پارک یا حتی یک اتاق دیگر بروید. تغییر محیط میتواند ذهن شما را تازه کند و باعث شود ایدههای جدیدی به ذهنتان برسد. 4. اجازه دهید بد بنویسید یکی از بزرگترین اشتباهات نویسندگان این است که فکر میکنند هر چیزی که مینویسند باید از همان ابتدا شاهکار باشد. این طرز فکر میتواند مانعی بزرگ برای نوشتن باشد. اگر احساس میکنید متنی که مینویسید خوب نیست، اشکالی ندارد. اجازه دهید بد بنویسید، زیرا نسخه اول همیشه جای اصلاح و بهبود دارد. مهم این است که چیزی روی کاغذ بیاورید. ویرایش همیشه بعد از نوشتن اتفاق میافتد، نه قبل از آن. چطور با انتقاد و نقدهای منفی کنار بیام؟ 5. کتاب بخوانید، اما نه فقط برای لذت خواندن کتابها و مقالات دیگر نویسندگان میتواند انگیزه شما را برای نوشتن افزایش دهد. اما بهتر است بهجای اینکه فقط از روی عادت بخوانید، بهعنوان یک نویسنده به متنها نگاه کنید. ببینید چطور جملات ساخته شدهاند، چگونه شخصیتها پرداخته شدهاند و چه چیزهایی در متن برای شما جذاب است. این کار نهتنها شما را در مسیر نوشتن نگه میدارد، بلکه باعث میشود مهارتهای نویسندگیتان هم رشد کند. 6. به خودتان جایزه بدهید سیستم پاداشدهی همیشه کارساز است! اگر بعد از تمام کردن یک بخش از داستان یا نوشتن مقدار مشخصی از کلمات، به خودتان یک جایزه بدهید، مغز شما این روند را بهعنوان یک فعالیت خوشایند تشخیص میدهد. جایزه میتواند یک فنجان قهوه، تماشای یک قسمت از سریال موردعلاقه یا حتی یک پیادهروی کوتاه باشد. این کار باعث میشود که انگیزه بیشتری برای ادامه دادن داشته باشید. 7. از دیگران کمک بگیرید نوشتن یک فعالیت فردی است، اما این به این معنا نیست که باید همیشه تنها باشید. گاهی صحبت کردن با دیگر نویسندگان، گرفتن بازخورد یا حتی فقط دردِدل کردن در مورد مشکلات نوشتن، میتواند انگیزهی شما را برگرداند. اگر در یک انجمن نویسندگی عضو هستید یا دوستانی دارید که مینویسند، از این فرصت استفاده کنید و دربارهی چالشهایتان حرف بزنید. شاید کسی نکتهای بگوید که همان چیزی باشد که برای بازگشت به مسیر نیاز دارید. 8. گاهی استراحت کنید، اما نه بیش از حد گاهی فشار بیش از حد برای نوشتن میتواند نتیجهی عکس بدهد. اگر احساس میکنید ذهن شما خسته شده و دیگر چیزی به ذهنتان نمیرسد، کمی استراحت کنید. یک روز یا حتی چند روز از نوشتن فاصله بگیرید و به فعالیتهای دیگری بپردازید که به شما الهام میبخشند. اما مراقب باشید که این استراحت به یک وقفه طولانی تبدیل نشود. تعیین یک بازهی زمانی مشخص برای استراحت، کمک میکند که دوباره به نوشتن برگردید. چطور رمان یا داستانم رو ویرایش کنم 9. نوشتن را به یک سرگرمی تبدیل کنید گاهی فشار بیش از حد برای حرفهای شدن میتواند انگیزه شما را از بین ببرد. به یاد داشته باشید که نوشتن، قبل از هر چیز باید برای شما لذتبخش باشد. سعی کنید گاهی بدون هدف خاصی، فقط برای تفریح بنویسید. مثلا یک خاطره خندهدار از کودکی، یک سناریوی خیالی یا حتی یک نامه به خودتان. این کار کمک میکند که از نوشتن لذت ببرید و دوباره به آن احساس خوبی داشته باشید. 10. به یاد بیاورید که چرا نوشتن را شروع کردید گاهی در میان فشارها و چالشهای نوشتن، فراموش میکنیم که چرا این مسیر را انتخاب کردیم. در چنین لحظاتی، کمی وقت بگذارید و به این فکر کنید که چه چیزی باعث شد که نوشتن را دوست داشته باشید. آیا یک داستان خاص الهامبخش شما بود؟ آیا از خلق دنیاها و شخصیتها لذت میبرید؟ نوشتن برای شما چه معنایی دارد؟ یادآوری این دلایل، میتواند انگیزه شما را دوباره شعلهور کند. .:: در نهایت، حفظ انگیزهی نوشتن به این معنی نیست که همیشه باید پر از انرژی باشید و بدون توقف بنویسید. بلکه مهم این است که حتی در روزهای سخت هم دست از تلاش برندارید. نوشتن یک مسیر طولانی است، اما اگر راههایی برای حفظ انگیزه پیدا کنید، این سفر میتواند به یکی از لذتبخشترین تجربههای زندگی شما تبدیل شود.-
- 1
-
-
- آموزش درست نویشتن
- پرورش نویسنده
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :