رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

هانیه پروین

مدیریت کل
  • تعداد ارسال ها

    367
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    20
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط هانیه پروین

  1. تبریک میگم بهتون❤️ همسایه من در دست ویرایشه جانا
  2. سلام جانان من وقتت بخیر باشه رمان رو چک بفرمایید. اگه تاییده، فایل بزنیم @QAZAL
  3. چه خوشگل شده نازمون💙

    1. Khakestar

      Khakestar

      به خوشگلی شما نمیرسه لیدی🥲❤️

  4. خسته نباشید جانای من❤️ اتمام دلنوشته تونو تبریک میگم اینجا درخواست ویراستار بدید:
  5. خسته نباشید جانای من❤️ اتمام دلنوشته تونو تبریک میگم اینجا درخواست ویراستار بدید:
  6. اسم تاپیک درخواست جلد رو عوض کنید

    در صورت تکرار این کار، اخطار دریافت می‌کنید!

    1. Kahkeshan

      Kahkeshan

      واقعا معذرت میخام اصلا حواسم نبود 

      درست شد گلی بازم معذرت

  7. الناز جانم اسم آثارت رو برام لیست می‌کنی؟

    داستان و دلنوشته و رمان

    منتشر شده، در دست انتشار و در حال تایپ

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 5
    2. Alen

      Alen

      ممنون دلبرجان ولی این تند تند رنگ عوض کردنم طبیعیه!

    3. هانیه پروین

      هانیه پروین

      به خاطر آثارتون رنک نویسنده گرفتید

    4. Alen

      Alen

      ممنونم🌹

  8. اطلاعیه انتشار رمان جدید در نودهشتیا!! 📢زخم ناسور منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @سایه مولوی از نویسندگان خوش قلم انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: عاشقانه، اجتماعی 🔹 تعداد صفحات: 204 🖋 خلاصه: این رمان داستان زندگی فردیست که پس از پشت سر گذاشتن مشکلات به دنبال یک فرصت دوباره برای شروع یک زندگی جدید است اما این‌بار… 📖 قسمتی از متن: صدای موتور ماشینش را شنید از پنجره به حیاط نگاه کرد، مثل همیشه درست وسط حیاط پارک کرده بود، دستی به لباسش کشید کمی بوی غذا گرفته بود، باید مهم می‌بود؟! 🔗 برای خواندن رمان، به لینک زیر مراجعه کنید: https://98ia-shop.ir/2025/03/23/دانلود-رمان-زخم-ناسور-از-سایه-مولوی-کار/
  9. پارت بیست و هفت با سقلمه خزر به مینی‌بوس برگشتم. -با توعه! نگاه گیج‌زده‌ام را به زن باریک‌اندام پاس دادم، منتظر نگاهم می‌کرد اما من نمی‌خواستم کلمه‌ای دیگر از او بشنوم. -خیلی ممنون کمک کردین، بهترم. گوشه چشمی باریک کرد، دامنش را در دست‌هایش بالا برد تا به کف مینی‌بوس مالیده نشود و رفت. شرط بستم از اینکه کمکم کرده بود، پشیمان است. -واقعا حامله‌ای؟! مزه سکوت به دهانم خوش آمد. مینی‌بوس آقارحمت، جاده صاف را راه نمی‌رفت اما مرا به اندازه چهارسال، عقب برد... گفته بودند دبیر ریاضی بیمار شده، گفته بودند برادرزاده‌اش را به جای خود فرستاده. دخترها می‌گفتند شعر می‌خواند و نقاشی‌اش خوب است و اصلا شبیه مردها نیست. می‌گفتند دختری با ابروهای پیوندخورده و گونه‌های خو‌ن‌دویده هست که نمرات ریاضی‌اش از هفت و هشت، به هجده رسیده. آن لیلی سر به هوا، من بودم. مینی‌بوس بالاخره سرپا شد و به راه افتاد. -پسر زینب خانم نبود؟ -چرا... خودش بود. میگن وکیل شده. -اون پسر اگه دکتر هم بشه، باز به درد نمی‌خوره. آقام می‌گفت وقت اذون، می‌شینه به گیتار خوندن! اعوذبالله... زن محتاط‌تر ادامه داد: -شنیدم مردونگی نداره! عین دختر دم بخت، آشپزی و بشور بساب می‌کنه. تا همین چندوقت پیش، مو بلند می‌کرد. خدا رو خوش نمیاد غیبت بنده‌شو بکنی، ولی خب حقیقت همینه خواهر. پیش از اینکه فکر کنم، به عقب برگشتم و چشم‌های دریده‌ام را به او دوختم. همان زنی بود که با مواخذه امیرعلی، او را از اینجا فراری داد. خود را به او مدیون می‌دانستم اما اکنون، تنها حرفی که می‌تونستم بزنم این بود: -خجالت بکش خانم! بیش از این‌ها در گلوی وامانده‌ام حرف جمع شده بود، اما با نگاهشان، دست و پایم را گم کردم. همین یک جمله هم از ناهید بعید بود. بالاخره رسیدیم. صدای بلند موسیقی، تا مینی‌بوس هم می‌آمد و زنان را به وجد آورده بود. همراه خزر در حالی‌که اضطرابم به نقطه جوش رسیده بود، پیاده شدیم. با اشتیاق گفت: -وای من عاشق این آهنگم! حتما باید باهاش برقصم. آرام بشکن می‌زد و زیر لب می‌خواند: -عروس با اون تور سفید، بختشو پیدا می‌کنه. صورتش چون برگ گله، ناز به این دنیا می‌کنه. گل بریزین رو عروس و دوماد... یار مبارک باد، مبارک باد! به شیطنت خزر نگاه می‌کردم. اگر من هم جشن عروسی داشتم، از این آهنگ‌ها برایم می‌گذاشتند و گل برسرم می‌ریختند؟ مینی‌بوس که خالی شد، آقارحمت گازش را گرفت و رفت. حالا من مقابل بزرگ‌ترین نافرمانی عمرم ایستاده بودم.
  10. اطلاعیه انتشار اثر جدید در نودهشتیا!! 📢ملقب به ابوالعاص منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @Atna1318 از نویسندگان فعال و خوش قلم انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: مذهبی 🔹 تعداد صفحات: 81 🖋🦋خلاصه: من زینب، دختر پیامبر بزرگ اسلام و دختر خدیجه بزرگ، خواهر فاطمه سرور بانوان جهان! من زینب؛ همسر پسر خاله‌ام قاسم، ملقب به ابوالعاص… من زینب؛ دختی که مثل دیگر خواهرانش به اسلام روی آورد اما همسرش، نه! 📖 قسمتی از متن: ماجرا چه بود که باز فضولی مردان و زنان مکه را بر انگیخته بود؟ از تپه پایین رفت و وارد شهر شد. چند قدمی بیش نگذشته بود که چندین نفر به سویش دویدن ایستاد تا آنها او را با خبر ساخته و به سرگرمی خود را ادامه بدهند... 🔗 برای مطالعه داستان، به لینک زیر مراجعه کنید: https://98ia-shop.ir/2025/03/22/داستان-ملقب-به-ابوالعاص-از-آتنا-ملازاد/
  11. منتظر ادامه رمان غرق شده هستیم عزیزم😍❤️

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 14
    2. هانیه پروین

      هانیه پروین

      آره عزیزم گرافیست نیاز داریم

      چند نمونه کار بفرستید به خصوصی بنده

    3. nargess128

      nargess128

      اون نمونه کارم رو در پرفایلم قرار دادم

    4. هانیه پروین

      هانیه پروین

      یکدونه کافی نیست گلم

      چندتا بفرستید برام 

  12. اطلاعیه انتشار اثر جدید در نودهشتیا!! 📢برای دیگران منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @mo_on از اعضای خلاق و درجه یک انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: اجتماعی 🔹 تعداد صفحات: 10 🖋🦋خلاصه: پیرمرد تعادل احساساتش از دستش در رفته بود، حد وسطش را گم کرده ولی همچنان با درد و فلاکت به زندگی سنجاق شده بود. پیرمرد تعادل احساساتش از دستش در رفته بود... 📖 قسمتی از متن: گوش‌هایش که مانند باسکول‌های چند تنی به خود وزن گرفته بوند حالا بارهایشان را خالی می‌کنند؛ سبک می‌شوند و صدای خانم جان را در خود می‌کشند: – روبه‌راهی؟ 🔗 برای مطالعه داستان، به لینک زیر مراجعه کنید: https://98ia-shop.ir/2025/03/21/دانلود-داستان-برای-دیگران-از-فاطمه-یوس/
  13. بچه‌ها من فایل رو زدم فقط توی تاپیک، داستان از پارت 5 پریده به پارت 19 شماره پارت ها اشتباه شده؟ یا متن هم مشکل داره؟ @زری گل @Atna1318
  14. عشقم جلدهایی که میزنی رو از آپلودری که داری آپلود کن تا پاک نشن
    جلد همسایه من پاک شده الان

  15. رمان خطای ۴۰۴ اوکی شد

    1. سادات.۸۲

      سادات.۸۲

      حله لاو عیدت مبارک

    2. هانیه پروین

      هانیه پروین

      عیدت مبارک خوشگل من

  16. عزیزم پیام های خصوصی‌تون رو چک کنید

    نحوه پارت گذاری رو آموزش دادم

    سوال یا مشکلی داشتید بفرمایید

    1. FOX

      FOX

      پیام های خصوصی کجاست

    2. هانیه پروین

      هانیه پروین

      بالای صفحه سمت چپ سه خط روی هم هست. اونو می‌بینید؟ بزنید روش. یک المان پاکت شکل هست

      اون پیام های خصوصی شماست

×
×
  • اضافه کردن...