رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Khakestar

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    168
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    2
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Khakestar

  1. منتظر نقد ارزشمند شما عزیزان هستیم🖤
  2. Khakestar

    هپ با ضریب ۵

    ۲۷۹
  3. همه چیم یآر یآر

    قربون تو وآی وآی

    1. nastaran

      nastaran

      😂😂😂

    2. Khakestar

      Khakestar

      بخدا قفلی زدم تقصیر من نیست اکسپلورم شدا این

      همه چیم یار یار🤣

    3. nastaran
  4. همه چیم یآر یآر 

    قربون تو وآی وآی 

    1. زری گل

      زری گل

      مرسی انرژی😂💃🏻

    2. Khakestar

      Khakestar

      جوننن تو فقط انرژی بگیر

  5. .درود به نیایش قشنگ من. .خب بریم سراغ نقد رمان قشنگت. عنوان و یا اسم رمان: همونطور که می‌دونیم، اسم رمان یکی از عامل اصلی جذب مخاطب برای خوانده شدن یک رمان و یا داستان و یا نوشته و حتی شعر و بداهه هست. که اگه وجود نداشنه باشه و یا کلیشه و یا جذاب نباشه مخاطب که جذب نمیشه هیچ با دیدن اسم رمان و یا کلیشه بودن اسم رمان به این پی می‌برن که آره قبلا مثال می‌زنم من این رمان رو خوندم... برسیم به اسم رمان تو: متشکل از سه کلمه بود : جهنم+بی+دروازه برای جذاب بودن و اینکه مخاطب رو جذب کنی تا حدودی اسم رمان خوب بود منتهی کلمه جهنم کلیشه شده برای انتخواب کردن اسم یک رمان ترجیح می‌دادم هم‌خانواده کلمه جهنم و یا چیزی تو این مایه ها استفاده کنی براش... خلاصه: خلاصه رمانت بسی زیاد بود منتهی یک مشکلی داشت، از زبان دوم شخص استفاده کردی منتهی... پیشنهاد می‌کنم از سوم شخص استفاده کنی و یکمی تغییرش بدی به شدت عالی میشه. در این‌موضوع کمکی خاستی نمایه بگو چون توی ذهن خودم تغییر دادم عالی شد. همون قانون خلاصه نویسی رو رعایت کردی و جذب مخاطب به راحتی می‌تونی انجام بدی چون بسی خوشمان آمد. یه جایی توی خط اول نوشتی: دست و پا می‌زد که آسوده زندگی کند نگاه های زیادی بر جایگاه او طمع دارند. ببین اینجا کند اوردی درسته؟! اما بخش دوم دارند جمع بستی جملت درست در نمیاد باید بنویسی دست و پا می‌زد که آسوده زندگی کند اما نگاه‌های زیادی بر جایگاه او طمع داشت. ببین با یدونه کلمه چقدر جمله بندی تو تغییر کرد. پارت اول: یه جایی توی خط اول نوشتی: توانایی دیدن نداشتم اما متوجه شدم که آنجا حتی ذره‌ای روشنایی وجود نداشت. باید بنوسی منوجه بودم که حتی ذره‌ای... شدم‌جمله بندی رو بهم ریخته عزیزکم. دست‌هایم به طور دردناکی در پشتم به صندلی فلزی بسته‌ شده بودند. همچنین پاهایم! خب ببین اینجا جمله بندیت درست نیست. دست‌ و پاهایم هایم به طور دردناکی به پشت صندلی فلزی بسته شده بودند‌‌! فعل و فاعل رو جاهای اشتباهی می‌نویسی قشنگم مشکلاتی از ازن نوع‌جمله بندی زیاد داشتی به بار خودت پارت اول رو بخون نازم متوجه میشی. حس آمیزی: برای پارت اول و حایی که داشتی بارون باریدن رو توصیف می‌کردی، توصیفت تکمیل نبود یعنی یه جورایی سرسری رد شدی یه نصحیت خواهرانه: وقتی‌میخای توصیف یا حس آمیزی بیاری توی متن چشم هاتو ببند و مکان رو تصور کن مکان شب یا روز بارون یا تگرگ یا برف و یا آفتابی صدای ماشین و یا پرنده و یا هرچیزی حتی ذره معلق توی هوا بعد توصیف کن چون که خواننده متن تورو نه میتونه ببینه نه میتونه گوش کنه در نتیجه این تویی که باید دست به کار شی. تا اینجای کار خوشمان آمد پارت جدید آپلود شد خبرم کنم قشنگم و امیدوارم از حرفام‌ناراحت نشده باشی..
  6. صفحه نقد و برسی رمان داری؟

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 2
    2. Nick

      Nick

      بفرمایید 🙂🩵

       

    3. Nick

      Nick

      مرسی از تو بابت نقد قشنگت عزیزم🥹🩵

      اولین تقد کننده رمانم>>>>>

      و ممنون میشم ایده ای که در رابطه با خلاصم داشتی بگی

      خیلی دوست دارم بوس😎

    4. Khakestar

      Khakestar

      فداتشممم

      اره ایده خلاصتو سوم شخص کن ی خصوصی بزن اونجا میگم واست 

      ماچ پس کلت بچه🦎

  7. برای هرکسی در قلب من دستی بود. مزین به اغوشی مهرآلود. با نخستین دروغ، ابتدا آن دست قطع می‌شد.
  8. من از شادی، فراری نبودم؛ غم ها، دست از سرم بر نمی داشتند.
  9. جز این کلمات، چگونه به تو می فهماندم که دوستت دارم!؟
  10. در زندگی اش، مثلِ نت هایِ سیاهِ یک موسیقی بود؛ خیلی سریع می‌گذشت و فراموش می‌شد...
  11. به قصدِ ترمیم آمدی که بشکنی!
  12. ‌ ‌حالا تو پذیرفتن حقیقت رو کش بده، بلاخره که یه روز ول می‌شه تو صورتت.
  13. ‌ در تقسیم تقصیرها من همیشه محکوم العلیه بودم! ‌
  14. ‌ من از بعیدترین بُعدِ بقا نفس می‌کشم. ‌‌ ‌
  15. عاشق گلیمی هستم که نمی‌گذارد صاحبش پا را از آن فراتر بگذارد‌. ‌
  16. یه مشت به آینه زد و گفت: حالا شدیم شبیه هم. ‌
  17. ‌‌‌‌‌‌از اون کسی که هزار تا سودا داشت، یه سر باقی مونده فقط.‌‌‌‌
  18. من گفتم یک طرفِ معادله باش: تو معادله رو یکطرفه کردی! ‌
  19. ‌ ‌سنگینی خاطراتت منو روی الاکلنگ بالا نگه داشته. ‌
  20. ولی بعضیاتون باید یه آدمِ بَد به پُستِتون بخوره تا قَدرِ آدمایِ خوبِ زندگیتون‌و بدونید.
  21. و ما دلِ‌مان روشن است؛ به اَشکِ شوقِ بعد از اَندوه‌ها...
  22. برایِ ایجادِ حسِ حسادت در اَسب، سوارِ خَر نشوید...
  23. تو یه روز متوجه میشی هیچکس جز خودت نداری بخصوص روزایِ سخت
  24. Khakestar

    بیوگرافی| انجمن نودهشتیا

    دلم پولِ بادآورده می‌خواد، با پولِ زحمتکشی نمیشه چرت و پرت خرید.
  25. چشمهایش را دیدم و تمام فرضیه ها بهم ریخت .
×
×
  • اضافه کردن...