رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Khakestar

مدیر ارشد
  • تعداد ارسال ها

    248
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    10
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Khakestar

  1. آن‌سان شده‌ام گم، که به من دسترسی نیست... - هوشنگ ابتهاج.
  2. Khakestar

    یه جمله اضافه کن

    تنها کارت شاید همین زایدن بوده که مش ابوالقاسم فرجانی با دوازده تا بچه تورو توی باغچه زندانی کرد و آخرشم مرد
  3. درسته که رئیس مافیا بودم اما با خوردن خاویار و بربری سر رفیق نوب سگم راهی بیمارستان شده بودم و تنها چیزی که ازش ترس داشتم آمپول بود و الان بدبختانه برام پنی‌سیلین نوشته بودن. خدایی مهتا اینا چ کلمه‌ای بود خواهرم🗿 ترس؛ وحشت، ارواح؛ خون؛ کباب؛ شمایل.زاده؛ باران
  4. منتظر نقد ارزشمند شما عزیزان هستیم🖤
  5. Khakestar

    هپ با ضریب ۵

    ۲۷۹
  6. همه چیم یآر یآر

    قربون تو وآی وآی

    1. nastaran

      nastaran

      😂😂😂

    2. Khakestar

      Khakestar

      بخدا قفلی زدم تقصیر من نیست اکسپلورم شدا این

      همه چیم یار یار🤣

    3. nastaran
  7. همه چیم یآر یآر 

    قربون تو وآی وآی 

    1. زری گل

      زری گل

      مرسی انرژی😂💃🏻

    2. Khakestar

      Khakestar

      جوننن تو فقط انرژی بگیر

  8. صفحه نقد و برسی رمان داری؟

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 2
    2. ...

      ...

      بفرمایید 🙂🩵

       

    3. ...

      ...

      مرسی از تو بابت نقد قشنگت عزیزم🥹🩵

      اولین تقد کننده رمانم>>>>>

      و ممنون میشم ایده ای که در رابطه با خلاصم داشتی بگی

      خیلی دوست دارم بوس😎

    4. Khakestar

      Khakestar

      فداتشممم

      اره ایده خلاصتو سوم شخص کن ی خصوصی بزن اونجا میگم واست 

      ماچ پس کلت بچه🦎

  9. برای هرکسی در قلب من دستی بود. مزین به اغوشی مهرآلود. با نخستین دروغ، ابتدا آن دست قطع می‌شد.
  10. من از شادی، فراری نبودم؛ غم ها، دست از سرم بر نمی داشتند.
  11. جز این کلمات، چگونه به تو می فهماندم که دوستت دارم!؟
  12. در زندگی اش، مثلِ نت هایِ سیاهِ یک موسیقی بود؛ خیلی سریع می‌گذشت و فراموش می‌شد...
  13. به قصدِ ترمیم آمدی که بشکنی!
  14. ‌ ‌حالا تو پذیرفتن حقیقت رو کش بده، بلاخره که یه روز ول می‌شه تو صورتت.
  15. ‌ در تقسیم تقصیرها من همیشه محکوم العلیه بودم! ‌
  16. ‌ من از بعیدترین بُعدِ بقا نفس می‌کشم. ‌‌ ‌
  17. عاشق گلیمی هستم که نمی‌گذارد صاحبش پا را از آن فراتر بگذارد‌. ‌
  18. یه مشت به آینه زد و گفت: حالا شدیم شبیه هم. ‌
  19. ‌‌‌‌‌‌از اون کسی که هزار تا سودا داشت، یه سر باقی مونده فقط.‌‌‌‌
  20. من گفتم یک طرفِ معادله باش: تو معادله رو یکطرفه کردی! ‌
  21. ‌ ‌سنگینی خاطراتت منو روی الاکلنگ بالا نگه داشته. ‌
  22. ولی بعضیاتون باید یه آدمِ بَد به پُستِتون بخوره تا قَدرِ آدمایِ خوبِ زندگیتون‌و بدونید.
  23. و ما دلِ‌مان روشن است؛ به اَشکِ شوقِ بعد از اَندوه‌ها...
  24. برایِ ایجادِ حسِ حسادت در اَسب، سوارِ خَر نشوید...
  25. تو یه روز متوجه میشی هیچکس جز خودت نداری بخصوص روزایِ سخت
×
×
  • اضافه کردن...