دلبر جانم گله مندم از تو! از یک مشت خاطرات پوسیدهات که خیال خاکستر شدن ندارند. اطرافم که خالی میشود پرنده خیالم باساز ناسازگاری مرا به گذشته همچو سیاهیِ پرهای کلاغ میبرد. اعتیادی سخت جانم را میفشارد، اعتیادی که از عشق و محبت موقتی تو سرچشمه میگیرد. و امان از آن پرنده خیال که مرا آنقدر در خاطراتت اسیر میکند تا احساس مغز دردی میکنم.