-
تعداد ارسال ها
125 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
3 -
Donations
0.00 USD
تمامی مطالب نوشته شده توسط ماسو
-
یادم رفت بگم برج ایفل فلافل یا بندری
-
داستان کوتاه ماه را پیدا میکنم | ماسو کاربر انجمن نود هشتیا
ماسو پاسخی برای ماسو ارسال کرد در موضوع : داستان کوتاه
پارت ۵ قطره ای اشک، روی گونه ام میریزد. من همیشه تنها بودم؛تنهاتر از هر ادمی در این دنیا،با صدای زنگ از جا میپرم، اشک هایم را پاک میکنم و از جا بلند میشوم،از پشت دیوار بیرون می ایم و به طرف ابخوری میروم. سارا همکلاسیم با دیدن من دست های خیسش را تکان میدهد و خطاب به من میگوید _هی ذاکری چی شد، خانم هیولا اخراجت کرد؟ پوزخندی میزنم و دست هایم را زیر اب سرد میبرم و یک مشت به صورت قرمزم میزنم. همه مشتاق بودند من اخراج شوم، انگار که جای انهارا تنگ کرده بودم.! از اینه، سارا را که داشت، خیره نگاهم میکرد نگاه میکنم و میگویم _زیاد امیدوار نباش هنوز اخراج نشدم. سارا پفی میکشد و همزمان که دارد از ابخوری بیرون میرود میگوید _حیف که اخراج نشدی با بچه ها شرط کرده بودیم، اگه اخراج بشی امشب مهمونی بگیریم. یک مشت دیگر اب به صورتم میزنم وشیر اب را مییندم. صورتم را با دستمال، خشک میکنم و بیرون میروم. روی نیمکت زیر درختان، مینشینم؛ و به دختر هایی که انگار چندسالی را در امازون زندگی کرده اند، که یاغی شده اند، نگاه میکنم. در اصل وحشی شده اند! همدیگر را هل میدهند، توی سر هم میزنند و هزار کار دیگر، که فقط از قوم یاجوج و ماجوج و این ها بر می اید.! نگاهم را بالا میدهم و صاف به خورشید، که وسط اسمان ایستاده نگاه میکنم. دوباره زنگ به صدا در می اید، خدای من دوساعت در کلاس خشک میشویم، انوقت پنج دقیقه هم نمیگزارند که استراحت کنیم. پوفی میکشم و از جا بلند میشوم تا به کلاس علوم برسم. دوساعت هم در کلاس علوم، خشک شدیم و تازه ده دقیقه هم، دیر تر زنگ را زدند. به محض اینکه زنگ را زدند، از روی صندلی بلند شدم و کش و قوسی به بدنم دادم، که صدای مهره های ستون فقراتم، در امد. فکر کنم خون در بدنم خشک شده بود.- 21 پاسخ
-
- 7
-
-
- اجتماعی
- داستان کوتاه
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
چقد منی😃 نمیشه هر دوتاش؟ قرمه سبزی
- 73 پاسخ
-
- 2
-
-
-
اگر شکمو نیستید وارد نشوید مشاعره با اسم غذا یا خوراکی
ماسو پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : مشاعره
برنج و مرغ -
اگر شکمو نیستید وارد نشوید مشاعره با اسم غذا یا خوراکی
ماسو پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : مشاعره
گولاش😁- 64 پاسخ
-
- 1
-
-
گزینه هیچ کدام نیس؟شنا بلد نیستم پس همون تنیس هوای بارونی یا افتابی
-
به نظرم همین که شخصیت داستان صورتشو خودش توصیف میکنه دیگه به شدت کلیشه ای شده دماغ سربالا و عروسکی و لبای قلوه ای و چشمای کشیده و ابی و این چیزا دیگه و اینکه همیشه خدا پسره پولداره دنبال خدمتکاره یادختره پولداره باید صوری ازدواج کنه واقعا دیگه این چیزا جذابیت نداره
- 3 پاسخ
-
- 3
-
-
-
هانیه احیانا تو جغدی!مشهد
- 156 پاسخ
-
- 2
-
-
اخه ساعت سه صبح! نیشابور
- 156 پاسخ
-
- 2
-
-
-
اگه آواتار نفر قبلی جلد رمانت بود، اسمشو چی میزاشتی؟
ماسو پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : متفرقه
ولی من میزاشتم انشرلی با موهای قرمز😁- 3 پاسخ
-
- 2
-
-
نروژ
- 156 پاسخ
-
- 2
-
-
من بادام رو خوندم حس خاصی به خود شخصیت اصلی ندارم ولی اون دوستش رو(اسمشو یادم نیس)خیلی دوس داشتم مخصوصا اونجا که پروانه رو بالشو کند بعد لهش کرد🥲🥲🥲🥲
- 3 پاسخ
-
- 2
-
-
شعله ورم کن
- 6 پاسخ
-
- 2
-
-
پیتزا جوجه کباب😉😉
- 3 پاسخ
-
- 1
-
-
من این تیکه رو خیلی دوس دارم ندونسته دلمو به غریبه سپردم اون غریبه رو ساده شمردم گول چشم سیاهشو خوردم رفت از این شهر که دلم رو به خون بکشونه جون من رو به لب برسونه جای دیگه اتیش بسوزونه🫠🫠🫠
- 4 پاسخ
-
- 3
-
-
نه بچه ها اینجوری اشتباهه باید دونفر ادم متفاوت رو در نظر بگیرین که هیچ ربطی به هم نداشته باشن و مثلا که دارن با تلفن حرف میزنن و در مورد کارشونم حرف میزنن مثل مثال بالا شما اون رو یه بار از دید قصاب بخونین یه بار از دید متوجه میشین
-
سلام سلام بیایین باهم یه چالش بریم دوتا ادم متفاوت رو در نظر بگیرید(مثلا قصاب و ادم کش)بعد یه مکالمه یک طرفه از صحبت این ادم ها بنویسید. دقت کنید فقط یک مکالمه باشه وبین این دو نفر مشترک باشه مثال (قصاب و ادم کش) _سلام _نه بابا خاطر جمع. باش فردا بیا تحویل بگیر _نه با چاقوی تیز میکشم زیاد درد نکشه _دستت درد نکنه ها من کارمو بلدم بابا قشنگ تیکش میکنم میزارم تو پلاستیک بیا ببر هرجا میخوای
- 4 پاسخ
-
- 1
-
-
کلمات بی معنی رو توی داستان جا بده😅 داستان ساز
ماسو پاسخی برای M@hta ارسال کرد در موضوع : چالش نودهشتیا
تویه ظهر تابستون رفته بودم اداره مالیات که مالیات طلافروشیمو بدم رو صندلی نشسته بودم که یهو یه سوسک زشت بد قواره رو روی پاچه شلوارم دیدم که داشت میومد بالا جیغ زدم و از حال رفتم توی بیمارستان در حالی به هوش اومدم که داشتن یه امپول بزرگ رو به دستم میزدن پرستار مهربون برام یه اب طالبی اورد تا فشارم بیاد بالا وبعد که بهترشدم اومدم خونه سوسیس بندری ماهی. فرشته کتاب. اب- 17 پاسخ
-
- 1
-