تخته امتیازات
مطالب محبوب
در حال نمایش مطالب دارای بیشترین امتیاز در 11/12/2024 در همه بخش ها
-
بسم الله الرحمن الرحیم داستان: ملقب به ابوالعاص نویسنده: آتناملازاده ویراستار: زهرا بهمنی خلاصه: من زینب، دختر پیامبر بزرگ اسلام و دختر خدیجه بزرگ، خواهر فاطمه سرور بانوان جهان! من زینب؛ همسر پسر خالهام قاسم، ملقب به ابوالعاص... من زینب؛ دختی که مثل دیگر خواهرانش به اسلام روی آورد اما همسرش، نه! مقدمه: بسترم بغض است و کابوس شبانه ناامیدی... بیدارم از روی ناچاری و حرکاتم تکراری... گریه سرمشق همیشه تکراریام و تنهایی، همدم تنهاییام... مداد یادگاریام را در دست میگیرم و اینبار بیدلیل مینویسم، بیاحساس میکشم و به هیچ میرسم... چه دردناک است فراموشی! **فاطمه باغبانی**1 امتیاز
-
آرتان موافق سرش را تکان داد و آرزو قبل از بغل کردن آنزو چشمهایش را بست تا دلش از نگاه خشمگین آن حیوان نلرزد و منصرف نشود. سپس آن حیوان مهربان و خوشبو را در آغوش کشید. گریان سرش را میان یالهای شیر مانندش فرو کرد و زیر لب گفت: - دیدنت برایم قدر دیدن دنیاهای موازی ارزش دارد. باور کن هرگز فراموشت نمیکنم. سرش را عقب آورد و نگاهش را به چشمهای آن شیر داد. کهربای نگاهش را که دید فهمید چرا نامش کهربا است. عقبتر رفت و اشکهایش را با دست زدود و خندان خطاب به آرتان لب زد: - جناب آرتان، این نام برازندهی اوست واقعا حیوان بینظیری است. آرتان شاداب و راضی خندید، کَفی برای حرف آرزو زد و مفتخر گفت: - اولین نفری هستید که کهربا به شما واکنش مثبت نشان داده است. افراد دیگر به زور او را نوازش میکنند. ولی برای اولینبار به شما هیچ واکنشی نشان نداد واقعا حیرتانگیز است، مشخص است که روح پاکی دارید. آرزو خندید و خیره به آنزوی روبهرویش گفت: - اولش دستهام لرزیدن اما به شما و جادو اعتماد داشتم. یه حسی بهم گفت اون به قول شما مهربانتر از یک آشوزوشت است. آرتان به آرزو خیره ماند و آرزو یکهو حس عجیبی گرفت، معذب تشکر دیگری کرد و قدمی به عقب برداشت. صدای سردرگم پناه به گوش رسید که از آنطرف میز پرسید: - آنزو چیه؟ تا حالا ندیده بودم چقدر عجیبه. آرزو خندان به سمت صندلی خود بازگشت و با ذوق برایش توضیح داد. - آنزو ترکیبی از شیر و عقابه، حیوانی به شدت باهوش و قدرتمند که بال زدنهای پیدرپیش طوفانی از شن و گردباد ایجاد میکنه. خیلی با ابهته مگه نه؟ پناه آهانی گفت و خیره به آن حیوان سکوت کرد. واقعا جرأت نزدیک شدن به آن را نداشت. البته که آرزو کله خراب بود و حسابش جدا است. نیلرام نگاهی به ققنوس رامین انداخت که روبهرویش بود. آهسته خیره به رامین پرسید: - نام او چیست؟ خیلی زیباست. رامین از سوال نیلرام لحظهای تعجب کرد اما سریع خود را جمعو جور کرد و به ظاهر خونسرد گفت: - او آتشرُخ است. اوم... میخواهی نوازشش کنی؟ نیلرام سریع آن را رد کرد و رویش را برگرداند. رامین گیج ابرویش را بالا انداخت، این دختر خود درگیری داشت؟ مرض داشت؟ ریوند خندهی محوی بر لب نشاند و خطاب به رامین زمزمه کرد: - توجهی به او نکن، دیوانه است. صدای شهبانو به گوش رسید که داشت با نقرهفام حرف میزد. گویا داشت او را نصیحت میکرد که چرا حمام نکرده و تنها نقره رنگهایش را درخشانتر کرده است. برای استفاده از جادو باید تمیز باشد نه آنکه با جادو خود را مرتب کند. پناه خندان همانطور که چین دامنش را درست میکرد به حرف آمد: - یه جورایی اون چهرهی درهم نقرهفام رو درک میکنم. باور کن. نیلرام و آرزو خندیدند که آرزو سریع گفت: - مثل یه مادر ایرانی رفتار میکنه. چرا اینکار رو نکردی، چرا اون کار رو نکردی. پناه کاملا موافق سرش را تکان داد و کمی روی پایش جابهجا شد. شادمان اضافه کرد: - همانطور اعصاب خردکن و شیرین زبان. آرزو بالاخره همراه پناه قهقهای زد اما برخلاف آندو، نیلرام ساکت ماند زیرا تا به حال مادرش اینچنین با او رفتار نکرده بود. هرگز شیرین نبود همیشه اعصابش را خرد میکرد. این کار را بکن، آن کار را نکردی در نهایت هم پدر میرسید و دعوا میشد. معنی شیرین را نمیفهمید، اصلا یعنی چه؟ ریوند پس از آنکه آنها آرام گرفتند، مفتخر صرفهای کرد و بلند گفت: - بگذارید دوستهایم را به شما معرفی کنم. بهتر است یک معرفی رسمی داشته باشیم.1 امتیاز
-
رامین از منظور مهیار به خنده افتاد و آب در گلویش گیر کرد. به سرفه افتاد که آرزو ناخواسته بر پشتش کوبید. رامین که بهتر شد از آرزوی مضطرب تشکر کرد. آرزو با دیدن رامین مردی زیبا که ابروان پیوسته و دماغ مناسب و رو فرمی داشت دلش لرزیده بود. آن شال سبز آبی دور پیشانیاش با آن پیشانیآویزهای جواهر نشان مردانه که دیگر هیچ، او را همچون یک مرد اصیل ایرانی باستانی میدید. نگاهش را به سختی از رامین گرفت و خواهشمیکنمی زمزمه کرد. دستهایش میلرزیدند، مضطرب نگاهی به ریوند انداخت و با لحنی مستأصل زمزمه کرد: - لطفا... بذار. ریوند مصمم نگاه از آرزو گرفت، چرا، چه شده بود؟ نیلرام که دیگر داشت از رفتار آن دو کلافه میشد، از روی صندلی برخاست و معترض خیره به ریوند و آرزو گفت: - آرزو مشکلت چیه؟ از این پسره چی میخوای؟ آرزو غمگین به نیلرام خیره شد و شهبانو ناخواسته خندید. گویا از لفظ این پسره، خوشش آمده بود. آرزو خواست دهان باز کند که ریوند زودتر تکانی به خود داد. از روی صندلی برخاست و با صدای بلندش گفت: - دوستان زمان به بامداد نزدیک است، همگی لطفا آماده شوید. اصلا انگار نه انگار که نیلرام حرفی زده بود و آرزو قصد داشت پاسخش را بدهد. ریوند خوب تظاهر میکرد. همه متوجه شدند اما کسی چیزی به روی خود نیاورد. جادوگران حاضر در آن میز طویل همه برخاستند. با یک بشکن در دست ریوند، پایههایی بر پشت سر صندلی جادوگران ظاهر شد. پناه گیج به آنها خیره بود که آرزو کنجکاو لب زد: - موضوع چیه؟ ریوند خندان پاسخ داد: - دیدن این صحنه را به پاس قدردانی از باورهایت بگذار مهربانوی زیبا. منظورش چیست؟ آنقدر ناگهان اتفاق افتاد که حواس سه دختر از سوال بعدیشان پرت شد. ناگهان آسمان پر از پرندگان و موجوات جادویی شد. هر حیوانی از کوچک جسه گرفته تا بزرگ جسه پشت جادوگر خود فرود آمد و بر روی پایههای مخصوص نشست. صدای آنها بسیار زیبا بود. در کنارش حسی همچون ترس در دل بینندگان خود میانداخت. پناه به شدت مشتاق با چشمهای براقش آنها را بررسی کرد. تا انتهای میز انسان و حیوان به ترتیب و نظم روبهروی همدیگر قرار گرفته بودند. آشوزوشتها را میشناخت، به لطف پر قرمز ققنوس هم میدانست چیست. اما یک حیوان را نتوانست بشناسد و آن حیوانِ کسی جز آرتان نبود. آرزو به محض آنکه چرخید و حیوان آرتان را کمی آنطرفتر از خودش دید نتوانست دیگر خودش را کنترل کند. حیران با دهانی بسیار باز گفت: - خدای من... او... اون آنزوهه! بغض مجدد به گلویش چنگ انداخت. حیرتزده با ابروهایی بالا پریده زمزمه کرد: - باورم نمیشه یه آنزو رو دارم زنده میبینم. آرتان با شنیدن حرفهای آرزو لبخند زد و به سوی او روی کرد. محترمانه گفت: - اگر بخواهی میتوانی نوازشش کنی. نامش کَهرُبا است. آرزو دیگر صبر کردن را جایز ندانست، صندلیاش را کنار زد و به طرف آنزو قدم برداشت. حیوانی زیبا به اندازهی یک گوسفند که بر روی پایهی پشت سر جادوگرش نشسته بود. سرش همچون شیرنر با یالهای زیبا و بدنش همچون یک عقاب سر سفید با پنجههایی خطرناک که به حتم شکار را درجا تکهتکه میکرد. با رسیدن به آنزو از حرکت ایستاد. اکنون مردد شده بود دستش را جلو ببرد، ابهت این حیوان با آن اخمی که در نگاهش بود، دلش را لرزاند. اما آرتان با احترام اجازه خواست تا دست آرزو را بگیرد. آرزو که اجازه داد، دست آرزو را به طرف سر کهربا هدایت کرد و خونسرد گفت: - کهربا مهربان است، نگاه اخمآلودش را نبین، روحش بیآزار تر از یک آشوزوشت است. آرزو با نوازش یالهای زبر آنزو بغضش شکست و اشکهایش یکی پس از دیگری سقوط کردند. دیگر نمیتوانست دوام بیاورد، داشت از خودخوری منفجر میشد. جلوتر رفت و مغموم لب زد: - میتونم بغلش کنم؟1 امتیاز
-
1 امتیاز
-
نقد و بررسی کتاب اسرار ذهن ثروتمند [حتی یک کلمه از حرفهای مرا باور نکنید چون من فقط بر اساس تجربیات خودم صحبت میکنم تجربیاتی که نتایج شگفتانگیزی در زندگی من و دیگران گذاشته.] ُُُُ این جملات، جملات آغازین کتابی است با عنوان اسرار ذهن ثروتمند که بسیاری از منتقدان و صاحبنظران آن را حلقهی مفقودهی بین خواستن و دست یافتن دانستهاند. این کتاب تآلیف تی.هارو.اکر مدیرعامل یکی از سریعترین و موفقترین ثروتها در سراسر جهان است که برای اولین بار اسرار موفق و ثروت شدنش را در این کتاب برای عموم مردم شرح وتوضیح داده است. تی.هارو.اکر کتابش را با این جملهی طلایی آغاز میکند [دنیای درون من است که دنیای بیرونم را میسازد] چون افکارم احساساتم را میسازند. احساساتم اعمالم را و اعمالم نهایتآ مرا به نتیجه میرساند از نظر تی.هارو.اکر این جملات چهار مربع اصلی زندگی و طرح اولیهی پول هستند و ثروت و موفقیت نتیجهی ترکیب این جهار جزء با هم و به تعبیر صحیحتر و دقیقتر نخسهی چاپ شدهی آن سه حوزهی دیگر است. طرح اولیه پول اصولا شامل اطلاعات و برنامههایی است که ذهن ما در کودکی و نوجوانی دریافت کرده است. در واقع قضاوت ما درمورد پول و ثروت ناشی از پروندهی اطلاعاتی است که در قفسهی بایگانی ذهن ما قرار دارد. این افکار از سه سرچشمه نشات میگیرد . الف) تربیت کلامی و لفظی که در حقیقت شامل همهی آن اطلاعات کلامی و شنیداری است که ما در کودکی از اطرافیانمان شنیدهایم. افکار و اعتقادات پوسیده و گاه بیمغز مثل پولت را برای روز مبادا نگه دار. یا نمی شود هم پولدار بود هم به معنویات اندیشید. ب) الگوگیری: این بخش شامل مواردی است که با چشم در دوران کودکی دیده و تصویر آن در ذهن هوشیار ما برای همیشه ثبت میشود. در این بخش پدر و مادر اساسیترین نقش را داشته و دارند زیرا از آن جا که هر کودکی بنا بر طبیعت خویش علاقهمند به الگوگیری و همانندسازی با پدر و مادر خویش است، افکار و اعمال والدین تاثیر مستقیم و غیر قابل انکاری بر فرزندان داشته و در کسب ثروت و موفقیت یا فقر مالی و شکست نقش به سزایی را بازی میکند. ح ) رویدادهای خاص که سومین عاملی است که افکار ما را برای دستیابی به طرح اولیه پول میسازد. هارو.اکر پس از ذکر این نکات و تایید نقش احساسات و افکار روی اعمال و نتایج آن راه حلهایی اساسی برای تغییر هر سه فاکتور تعیینکننده بالا ارائه کرده و در نخستین بخش از کتاب ذهن ثروتمند دنبال افکار ذهنیات و تجارب قبلی شخص برای رسیدن به طرح اولیه پول است. پس از آن نویسنده شروع کرده به طرح سوالاتی که بسیاری از مردم برای جمع یا خرج پول برنامهریزی میکنند. اینکه آیا من برای درآمدی ثابت و اندک تربیت شدهام یا برای درآمدی غیر ثابت و هنگفت؟ چرا من به هر چیزی دست میزنم خراب میشود؟ اما فلان شخص دست به خاک هم میزند طلا میشود؟ از نظر تی.هارو.اکر جواب همهی سوالات بالا فقط یک جمله است. این طرح اولیه پول در ذهن شماست که زندگی مالی و حتی شخصی شما را تعین میکند. اگر شما زنی هستید که طرح اولیه پول در ذهنتان روی مقدار کم تنظیم شده است فرصت به گونهای میشود که شما مردی را انتخاب میکنید که ذهن او نیز روی مقدار کمی پول تنظیم شده است. یا فرصت طوری پیش میآید که با بروز برخی سوانح و اتفاقات در زندگیتان پول شما با بدترین حالت ممکن از دستتان برود. بنابراین چگونگی موفقیت کسب و کار شما به طرح اولیهای بستگی دارد که شما نسبت به پول در ذهنتان داشته و مدام خواسته یا ناخواسته در حال تاثیرپذیری از آن هستید. اگر طرحی که در ذهن خود دارید روی درآمد یکصد هزار دلار در سال تنظیم شده باشد این دقیقا همان مقدار پولی خواهد بود که از کسب وکار عایدتان میشود و کمتر و بیشتر این مقدار را هم همان طرح اولیهای که نسبت به پول در ذهنتان دارید نصیبتان خواهد کرد. حال این سوال پیش میآید که از کجا میشود فهمید که طرح اولیهی پول در ذهن ما روی چه چیزهایی تنظیم شده است؟ یکی از واضحترین روشها برای درک این موضوع که ذهن ما روی چه میزان درآمدی تنظیم شده است این است که به نتایجی که تاکنون در زندگیمان حاصل شده نگاه کنیم. یعنی نگاهی به میزان درآمد، حساب بانکی و موفقیتی که تاکنون کسب کردهایم بیندازیم. یافتههای ما هر آنچه باشد جواب سوالات ما نیز خواهد بود. به طور مثال اگر ما کارمندی هستیم با در آمد ثابت مثلا ماهیانه 400 هزار تومان پس طرح اولیهی پول در ذهن ما بر روی درآمد ثابت ماهیانه 400 هزار تومان تنظیم شده است. اما پیداکردن جواب این سوالات آخر کار نیست. موضوع وقتی حیاتیتر میشود که بفهمیم متآسفانه یا خوشبختانه طرح ذهنی ما برای کسب پول و موفقیت برای همهی مابقی زندگی با ماست. مگر آن که تصمیم بگیریم و اراده کنیم و بخواهیم که تغیرش دهیم. اما نقطهی اوج کتاب ذهن ثروتمند را میتوان بخش دوم کتاب دانست. بخشی که در آن نویسنده به هفده تفاوت فکری میان افراد ثروتمند و فقیر اشاره کرده است و برای تغییر این افکار راهکارهای موثر و عبارات کلامی و تمرینهای کلیدی ارائه میدهد که در صورت تکرار به راحتی به پیکرهی ذهن خواهند چسبید. به عنوان مثال تی.هارو.اکر در این بخش از کتاب به این نکته اشاره میکند که آدمهای ثروتمند معتقدند که خودشان زندگیشان را میسازند. اما آدمهای فقیر معتقدند که زندگی تصادفی برایشان پیش میرود. مردم فقیر به جای به عهده گرفتن مسوولیت آن چه که در زندگیشان میگذرد ترجیح میدهند با مقصر شمردن دیگران توجیه خود و شکایت مدام، نقش یک قربانی را بازی کنند و خود را یک فرد بدبخت فقیر جلوه دهند تا با جلب ترحم دیگران ثروت و موفقیت بیشتری را عاید خود کنند. غافل از آن که وقتی مشکلات و ندانستههای زندگیشان انگشت میگذارند و مدام آن را تکرار میکنند ناخودآگاه تبدیل به آهنربای قوی میشود که فقط موارد مخرب و مشکلات سخت و لاینحل را جذب خود و زندگیشان میکنند. پس از آن چنین به نظر میرسد که همهی حواث در زندگی، فقط و فقط برای این افراد اتفاق میافتد. آنها میگویند چرا شاکی نباشم؟ ببین چه زندگی بد و وحشتناکی دارم؟ غافل از این که آن چه در زندگی کنونی نشان دارند دقیقا همان نقطهای است که روی آن تمرکز کرده بودند. تی.هارو.اکر در این جا نصیحت جالبی به همهی افراد علاقهمند به کسب پول ، ثروت و موفقیت میکند و آن این است: از معاشرت با افرادی که همیشه از زندگی و از درآمد خود مینالند، پرهیز کنید. اگر هم چارهای جز مجاورت با آنها ندارید چتری فولادی برای جلوگیری از باریدن این چرندیات روی سرتان بگیرید. وگرنه این چرندیات دامن شما را هم خواهد گرفت... پس از ذکر این نکته، نویسنده، هفت راهکار موثر و کاربردی برای تغییر و وتحول در زندگی چنین افرادی ارایه میکند.راهکارهایی که معتقداست که زندگی افراد شاکی از سرنوشت و شانس را کاملا متحول میکند. در همین بخش از کتاب اکر در ادامهی تفاوتهای فکری افراد فقیر و ثروتمند به نکتهی جالب توجهی اشاره میکند. به این نکته که اگر هدف کسی فقط راحتی باشد هرگز پولدارنخواهد شد. اما اگر هدف کسی پولدارشدن باشد آن وقت فرصت داشتن یک زندگی راحت را هم خواهد داشت. اکر عقاید جالب دیگری هم دارد. مثلا او معتقد است که آدمهای فقیر حتی به بالاتر از سقف خانهی خود هم فکر نمیکنند و تازه این که موفق نمیشوند تعجب هم میکنند اما کسی که میخواهد ثروتمند شود هدفش دقیقا ثروتمندشدن است نه فقط گذراندن زندگی و پرداخت هزینههای اجباری و قبضهای روزمرهی همیشگی. تفاوت مهم و قابل توجه کتاب تی.هارو.اکر با کتابهای دیگر موفقیت در این است که اکر معتقد است برای ثروتمندبودن و ثروتمندشدن لازم نیست انسان بسیار کاملی باشیم.همین که بتوانیم وقتی افکار منفی به ذهن ما وارد و جرات و جسارت را میگیرند، تغییر جهت دهیم و ذهنمان را مجددا روی افکار مثبت موثر متمرکز کنیم برای ثروتمند شدن ما کافیست. اکر معتقد است برای ثروتمندشدن در قدم اول باید جملههایی مثلل «پول کثیف» یا «پول شیطانی» را دور بریزیم و در عوض روی جملات مثبت در زمینه ثروت تمرکز کرد. چنین به نظر میرسد که گذشتهی سخت و اشتباهات مکرر تی.هارو.اکر از او یک استاد و روانشناس کاردان ساخته است. چرا که کتاب اسرار ذهن ثروتمند را نمیتوان فقط یک کتاب در زمینهی ثروت دانست. چنان که در بخشهایی از کتاب توصیههای اکر به جای پولسازی به سمت انسانسازی رفته و همهی ابعاد زندگی فرد منفیباف را به چالش میکشاند. به طور مثال آن جایی که اکر میگوید: «اگر در زندگی مشکل بزرگی دارید معنی آن این است که شما هنوز آدم کوچکی هستید.» یا آن جا که ذکر میکند: «اگر یک درخت بلوط با صد پا ارتفاع، ذهن انسان را داشت فقط ده پا قد میکشید.» اینها بیانگر این حقیقت است که مولف کتاب بیشتر در پی نگارش کتابی بوده است که انسان را به نهایت کمال خود برساند. نه صرفا نگارش کتابی که افراد را پولدار کرده است. نکتهی برجستهی دیگر کتاب اسرار ذهن ثروتمند تکیه بر استدلالهای عقلی و منطقی است که ثابت میکنند پول نه تنها بد نیست که بسیار مثبت و گرهگشاست. در نگاه کلی میتوان گفت کتاب اسرار ذهن ثروتمند تآلیف تی.هارو.اکر به جای یک کتاب مادی، کتابی انسانی و اجتماعی است. چرا که در تکتک صفحات این کتاب اکر به تاثیر منفی فقر از نظر فردی و جتماعی و معنوی پرداخته و در خلاف جهت آن تاثیر مثبت ثروت درست را بر افراد جامعه و معنویات به بحث کشانده است و در نهایت با قیاس این دو باز به این نتیجه رسیده است که کسب درآمد و پولسازی نه یک وظیفهی فردی که یک وظیفهی اجتماعی فراگیر است. در آخر، تی.هارو.اکر کتاب «اسرار ذهن ثروتمند» خود را با آرزوی کسب ثروت و موفقیت برای همگان به پایان میرساند. اما شاید زیباتر و اثرگذارتر بود اگر اکر کتابش را با پاراگرافی تمام میکرد که آن را در میانهی کتابش نوشته بود. پاراگرفی که میگفت: «دنیا به آدمهایی که کوچک بازی میکنند احتیاجی ندارد. وقت آن است که کمکم از مخفیگاه بیرون بیاییم. وقت آن است که از نیاز دست برداشته و هدایت را شروع کنیم. وقت آن رسیده که به جای احتکار کردن و یا تظاهر به فقر و وجود نداشتن موهبتهایی که آرزویشان را داریم داشتههایمان را با دیگران تقسیم کنیم. آن وقت است که بازی زندگی را به شکلی بزرگ انجام دادهایم. حرف آخر این که: فکر کوچک و عمل کوچک منجر به ورشکستی و ناکامیها میشود و فکر بزرگ و عمل بزرگ منجر به پول و معنیدارشدن زندگی. حال انتخاب با شماست که چگونه مسیر زندگی را انتخاب کنید...1 امتیاز
-
نقد و بررسی کتاب بیشعوری در این مقاله سعی داریم به معرفی و نقد و بررسی کتاب بیشعوری بپردازیم. نویسنده این کتاب متفاوت “خاویر کرمنت” است. کتاب بیشعوری که با عنوان فرعی ” راهنمای علمی شناخت و درمان خطرناک ترین بیماری تاریخ بشریت” نیز شناخته می شود در سال 1990 منتشر شد. شروع کتاب بیشعوری چگونه است؟ کتاب بیشعوری با یک سوال شروع می شود و نتیجه آن این است که مخاطب به بیشعور بودن خود اعتراف می کند. در ادامه بر اساس گفته نویسنده که این کتاب برای شماست به خواندن کتاب ادامه می دهید. با این وجود ممکن است یک سوال برای شما پیش بیاید “من بی شعور نیستم آیا باید این کتاب را بخوانم یا اینکه این کتاب برای من نیست” از نظر نویسنده یکی از معیار های شناخت یک بیشعور این است که آن فرد خودش فکر می کند بیشعور نیست. بنابر این اگر قصد دارید بگویید من بیشعور نیستم و این کتاب برای من نیست پاسخ نویسنده به شما این است که شما دقیقا یک بیشعور هستید و این کتاب برای شما نوشته شده است. اکنون که به خواسته نویسنده رسیدید و بیشعور بودن خود را پذیرفتید می توانید خواندن کتاب را شروع کنید. عملکرد کتاب بیشعوری به چه صورت است؟ در معرفی و نقد و بررسی کتاب بیشعوری متوجه می شویم که همه ما بیشعور هستیم. در واقع نویسنده تلاش میکند که به ما بگوید بیشعوری یک ناسزا نیست بلکه بیشعوری یک بیماری است که واگیردار می باشد و باید درمان شود. و کتاب خود را یک معیار برای شناختن نوع و مقدار بیشعوری می داند و به ما کمک می کند که این بیماری را درمان کنیم. نویسنده معتقد است که بیشعوری یک بد اخلاقی نیست بلکه یک بیماری و نوعی اعتیاد است. نقد و بررسی کتاب بیشعوری و ایرادات و نقاط ضعف این کتاب اگر کتاب بیشعوری را خوانده باشید یا در آینده بخوانید به این نتیجه میرسید که به دلایل زیرشاید در مجوز نشر این کتاب باید بیشتر دقت می شد: در این کتاب؛ کلمات و نشانه های غیر اخلاقی و رکیک به فراوانی دیده می شود. در این کتاب؛ نویسنده، در قالب طنز ازدواج را زیر سوال می برد. در این کتاب؛ انسان را بی ارزش نشان میدهد. در این کتاب؛ یاد میگیری که بقیه و حتی خودتان را بیشعور بدانید. در این کتاب؛ هیچ آزمایش معتبر علمی و دلیل روانشناسی وجود ندارد. در این کتاب؛ کلمه بیشعوری به فراوانی دیده می شود به صورتی که ممکن است مخاطب از خواندن کتاب خسته و یا حتی زده شود. در این کتاب؛ خاویر کرمنت به فروش خوبی میرسد که باعث میشود کتاب های دیگری شبیه به همین موضوع بنویسد برخی معتقدند که این تصمیم نویسنده باعث شده بیشعوری به عنوان یک کتاب تجاری دیده شود. نقد وبررسی کتاب بیشعوری و نقاط قوت آن بی شک هر کتابی ارزش یکبار خواندن را دارد. کتاب متن خوبی دارد و مسلما خواندن آن مفید است. می توان از آن در جهت اصلاح رفتار های اشتباه خود و دیگران استفاده کرد که این اشتباهات در این کتاب به بیشعوری تعبیر شده اند. این کتاب دارای مفاهیم عمیقی هست که اگر مخاطب آنها را درک کند متوجه تحول در زندگی اش خواهد شد. در این کتاب؛ نویسنده از دید های مختلف به این معضل نگاه میکند که باعث می شود بیشتر مخاطبان با سلیقه ها وطرز تفکر های متفاوت بتوانند این کتاب را درک کنند. در این کتاب؛ توضیح زیاد نویسنده باعث شده که نویسنده به خوبی وضوع مورد بحث را بفهمد. در این کتاب؛ یاد میگیریم که عادات بد و مخرب خود راتشخیص داده و ترک کنیم در نتیجه باعث پیشرفت شخصیت خود شویم. در این کتاب؛ قلم طنز نویسنده باعث شده که کتاب جذاب و خواندنی باشد. کتاب بیشعوری شامل چه بخش هایی است؟ خاویر کرمنت در بخش ابتدایی کتاب به اینکه “چه کسی بیشعور است و چرا باید یک نفر بخواهد که بیشعور باشد؟” می پردازد. در بخش اول مخاطب به دانشی برای شناخت افراد بیشعور می رسد. خاویر کرمنت تعدادی از ویژگی های افراد بیشعور را به صورت زیر در این بخش توضیح داده است: بیشعورها از خود راضی هستند. بیشعور ها با لحن دستوری صحبت می کنند. بیشعور ها به درد بقیه می خندند و نمی توانند هم نوع خود را درک کنند. بخش دوم کتاب با عنوان ” انواع بیشعوری” به دسته بندی بیشعوری می پردازد و انواع بیشعور ها را در هشت گروه دسته بندی می کند. نویسنده درباره هریک از انواع بیشعور ها مفصل توضیح داده است و حتی برای درک و فهم بهتر و راحت تر مخاطب مثال هایی هم به کار برده است. بیشعور اجتماعی بیشعور تجاری بیشعور مدنی بیشعور مقدس مآب بیشعور عرفان باز بیشعور دیوان سالار بیشعور بیچاره بیشعور شاکی بخش سوم کتاب، “وقتی جامعه بیشعور می شود” بیشعوری را در جامعه مورد بررسی قرار می دهد و توضیح می دهد که چگونه بیماری بیشعوری به سرعت انتقال می یابد. در بخش چهارم، “زندگی با بیشعور ها” شما یاد میگیری که اگر با بیشعور ها برخورد داشتید چگونه رفتار کنید. همچنین در این بخش به این موضوع که ممکن است با بیشعور ها در ارتباط باشید اشاره شده است. به عنوان مثال با بیشعور ها همکار هستید یا ممکن است دوستان بیشعور داشته باشید. خاویر کرمنت در این کتاب حتی درمورد والدین بیشعور نیز صحبت کرده است. و بالاخره در بخش چهارم با عنوان ” راه نجات” متوجه می شوید که چگونه این بیماری را درمان کنید. به عقیده نویسنده درمان این بیماری به عقیده نویسنده تا آخر عمر ادامه خواهد داشت همچنین سخت ترین مرحله درمان، پذیرفتن این بیماری است. بخش هایی از کتاب بیشعوری صحبت پایانی در معرفی و نقد و بررسی کتاب بیشعوری اگرچه در این کتاب نتیجه گیری روانشناسان و تحقیقات علمی دانشمندان دیده نمی شود اما حرف های زیادی برای گفتن دارد که خاویر کرمنت آنها را با زبان طنز به مخاطب انتقال می دهد. نویسنده معتقد است که بیشعوری یک رفتار مخرب شخصیتی است. هدف نویسنده از این کتاب این است که بیشعوری شناخته و درمان آن را هرچه سریع تر شروع کنید.1 امتیاز
-
1 امتیاز