رفتن به مطلب
به نودهشتیا خوش آمدید، پیش از هرچیز ثبت نام کنید:) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

ارسال شده در

سلام نودهشتیا 

یه چالش جذاب و خنده دار نویسندگی براتون آوردم. 

هرکس کلمه های بی معنی نفر قبل رو باهاشون داستان معنی دار چند خطی بنویسه و خودش 5 تا کلمه جدید بده برای نفر بعد 😅

 

شروع با خودم:

کلمات: عتیقه، عنکبوت بیوه سیاه، دمپایی سیندرلایی، استامبولی :/

ارسال شده در
۲۴ دقیقه قبل، M@hta گفته است:

سلام نودهشتیا 

یه چالش جذاب و خنده دار نویسندگی براتون آوردم. 

هرکس کلمه های بی معنی نفر قبل رو باهاشون داستان معنی دار چند خطی بنویسه و خودش 5 تا کلمه جدید بده برای نفر بعد 😅

 

شروع با خودم:

کلمات: عتیقه، عنکبوت بیوه سیاه، دمپایی سیندرلایی، استامبولی :/

با دمپایی سیندرلایی به جنگل رفته بودم تا عنکبوت بیوه سیاهِ عتیقه رو که همه تعریفش میکردن رو بیینم؛ بعد از دیدنش به خونه برگشتم و نشستم استامبولی که مامانم درست کرده بود رو خوردم . :/

 

کلمات دریا، گل، سوئیس، جوجه رنگی، پنجره

ارسال شده در
6 دقیقه قبل، Yasi.. گفته است:

با دمپایی سیندرلایی به جنگل رفته بودم تا عنکبوت بیوه سیاهِ عتیقه رو که همه تعریفش میکردن رو بیینم؛ بعد از دیدنش به خونه برگشتم و نشستم استامبولی که مامانم درست کرده بود رو خوردم . :/

 

کلمات دریا، گل، سوئیس، جوجه رنگی، پنجره

از پنجره به منظره ی دریا و گل نگاه می‌کردم که یه جوجه رنگی پر زد و با سرعت خیلی زیاد رد شد و گفت:

- مادرتُـ... 

عصبی شدم داد زدم: «چی؟!» که دور زد و مسالمت آمیز حرفش رو از اول زد:

- ما در تُرکیه و سوئیس پی عشق و حالیم تو به یه شمال معمولی می‌گی برنامه آخر هفته؟ 😐😂

 

کلمات:  کوکو سبزی، کچل کچل کلاچه، سلمونی، مهتابی، برق

 

ارسال شده در
۳ دقیقه قبل، M@hta گفته است:

از پنجره به منظره ی دریا و گل نگاه می‌کردم که یه جوجه رنگی پر زد و با سرعت خیلی زیاد رد شد و گفت:

- مادرتُـ... 

عصبی شدم داد زدم: «چی؟!» که دور زد و مسالمت آمیز حرفش رو از اول زد:

- ما در تُرکیه و سوئیس پی عشق و حالیم تو به یه شمال معمولی می‌گی برنامه آخر هفته؟ 😐😂

 

کلمات:  کوکو سبزی، کچل کچل کلاچه، سلمونی، مهتابی، برق

 

کوکو سبزی رو از توی بشقاب برداشتم و بیرون زدم.

توی راه میپریدم هوا و برا خودم توی کوچه میخوندم: کچل کچل کلاچه ....

به سلمونی که رسیدم قدمامو اروم تر کردم و به شیشه مغازه که توسط برق مهتابی آبی رو روشن کرده بود نگاه کردم.

 

کلمات: پنیر _ موزه _ گرگ _ ذرت _ صورت

ارسال شده در
۹ دقیقه قبل، Yasi.. گفته است:

کوکو سبزی رو از توی بشقاب برداشتم و بیرون زدم.

توی راه میپریدم هوا و برا خودم توی کوچه میخوندم: کچل کچل کلاچه ....

به سلمونی که رسیدم قدمامو اروم تر کردم و به شیشه مغازه که توسط برق مهتابی آبی رو روشن کرده بود نگاه کردم.

 

کلمات: پنیر _ موزه _ گرگ _ ذرت _ صورت

به صورت گرگم نگاه کردم و براش خوندم:

- این پنیره یا موزه؟ ذرت همیشه گُرزه 😐

 

کلمات: فیل، شیر، سیر، دیر، گیر

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
×
  • اضافه کردن...