M@hta ارسال شده در 24 بهمن، 2024 اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 سلام نودهشتیا یه چالش جذاب و خنده دار نویسندگی براتون آوردم. هرکس کلمه های بی معنی نفر قبل رو باهاشون داستان معنی دار چند خطی بنویسه و خودش 5 تا کلمه جدید بده برای نفر بعد 😅 شروع با خودم: کلمات: عتیقه، عنکبوت بیوه سیاه، دمپایی سیندرلایی، استامبولی 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/ به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
عضو ویژه Yasi.. ارسال شده در 24 بهمن، 2024 عضو ویژه اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 ۲۴ دقیقه قبل، M@hta گفته است: سلام نودهشتیا یه چالش جذاب و خنده دار نویسندگی براتون آوردم. هرکس کلمه های بی معنی نفر قبل رو باهاشون داستان معنی دار چند خطی بنویسه و خودش 5 تا کلمه جدید بده برای نفر بعد 😅 شروع با خودم: کلمات: عتیقه، عنکبوت بیوه سیاه، دمپایی سیندرلایی، استامبولی با دمپایی سیندرلایی به جنگل رفته بودم تا عنکبوت بیوه سیاهِ عتیقه رو که همه تعریفش میکردن رو بیینم؛ بعد از دیدنش به خونه برگشتم و نشستم استامبولی که مامانم درست کرده بود رو خوردم . کلمات : دریا، گل، سوئیس، جوجه رنگی، پنجره 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-793 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
M@hta ارسال شده در 24 بهمن، 2024 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 6 دقیقه قبل، Yasi.. گفته است: با دمپایی سیندرلایی به جنگل رفته بودم تا عنکبوت بیوه سیاهِ عتیقه رو که همه تعریفش میکردن رو بیینم؛ بعد از دیدنش به خونه برگشتم و نشستم استامبولی که مامانم درست کرده بود رو خوردم . کلمات : دریا، گل، سوئیس، جوجه رنگی، پنجره از پنجره به منظره ی دریا و گل نگاه میکردم که یه جوجه رنگی پر زد و با سرعت خیلی زیاد رد شد و گفت: - مادرتُـ... عصبی شدم داد زدم: «چی؟!» که دور زد و مسالمت آمیز حرفش رو از اول زد: - ما در تُرکیه و سوئیس پی عشق و حالیم تو به یه شمال معمولی میگی برنامه آخر هفته؟ 😐😂 کلمات: کوکو سبزی، کچل کچل کلاچه، سلمونی، مهتابی، برق 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-796 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
رفیق نودهشتیا سجاد ارسال شده در 24 بهمن، 2024 رفیق نودهشتیا اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 (ویرایش شده) 😀 ویرایش شده 24 بهمن، 2024 توسط سجاد نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-797 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
عضو ویژه Yasi.. ارسال شده در 24 بهمن، 2024 عضو ویژه اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 ۳ دقیقه قبل، M@hta گفته است: از پنجره به منظره ی دریا و گل نگاه میکردم که یه جوجه رنگی پر زد و با سرعت خیلی زیاد رد شد و گفت: - مادرتُـ... عصبی شدم داد زدم: «چی؟!» که دور زد و مسالمت آمیز حرفش رو از اول زد: - ما در تُرکیه و سوئیس پی عشق و حالیم تو به یه شمال معمولی میگی برنامه آخر هفته؟ 😐😂 کلمات: کوکو سبزی، کچل کچل کلاچه، سلمونی، مهتابی، برق کوکو سبزی رو از توی بشقاب برداشتم و بیرون زدم. توی راه میپریدم هوا و برا خودم توی کوچه میخوندم: کچل کچل کلاچه .... به سلمونی که رسیدم قدمامو اروم تر کردم و به شیشه مغازه که توسط برق مهتابی آبی رو روشن کرده بود نگاه کردم. کلمات: پنیر _ موزه _ گرگ _ ذرت _ صورت 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-800 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
M@hta ارسال شده در 24 بهمن، 2024 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 24 بهمن، 2024 ۹ دقیقه قبل، Yasi.. گفته است: کوکو سبزی رو از توی بشقاب برداشتم و بیرون زدم. توی راه میپریدم هوا و برا خودم توی کوچه میخوندم: کچل کچل کلاچه .... به سلمونی که رسیدم قدمامو اروم تر کردم و به شیشه مغازه که توسط برق مهتابی آبی رو روشن کرده بود نگاه کردم. کلمات: پنیر _ موزه _ گرگ _ ذرت _ صورت به صورت گرگم نگاه کردم و براش خوندم: - این پنیره یا موزه؟ ذرت همیشه گُرزه 😐 کلمات: فیل، شیر، سیر، دیر، گیر 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-803 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر اجرایی Paradise ارسال شده در 25 بهمن، 2024 مدیر اجرایی اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، 2024 15 ساعت قبل، M@hta گفته است: به صورت گرگم نگاه کردم و براش خوندم: - این پنیره یا موزه؟ ذرت همیشه گُرزه 😐 کلمات: فیل، شیر، سیر، دیر، گیر مامانم به من سپرد که برم مغازه خرید و شیر و سیر بخرم و برگردم اما توی مسیر برگشتن به خونه یه عروسک فیل خوشگل چشمم رو گرفت. تصمیم گرفتم بخرمش واسه همین کمی دیر یه خونه رسیدم که مامان حسابی بهم گیر داد. کلمات: جوجه تیغی، ابر، توت، سنگ، فرفره 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-822 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
M@hta ارسال شده در 25 بهمن، 2024 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 25 بهمن، 2024 ۷ ساعت قبل، marzii۷۹ گفته است: مامانم به من سپرد که برم مغازه خرید و شیر و سیر بخرم و برگردم اما توی مسیر برگشتن به خونه یه عروسک فیل خوشگل چشمم رو گرفت. تصمیم گرفتم بخرمش واسه همین کمی دیر یه خونه رسیدم که مامان حسابی بهم گیر داد. کلمات: جوجه تیغی، ابر، توت، سنگ، فرفره جوجه تیغی داشت با فرفره بازی میکرد که یه سنگ رفت زیر پاش، یجوری پرت شد که تا ابرا رفت بالا و از بهشت توت کند برگشت زمین. کلمات: بِبی، تولد، شوگِر، پلنگ مازندران، نچرال 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-845 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
عضو ویژه Atna1318 ارسال شده در 26 بهمن، 2024 عضو ویژه اشتراک گذاری ارسال شده در 26 بهمن، 2024 18 ساعت قبل، M@hta گفته است: جوجه تیغی داشت با فرفره بازی میکرد که یه سنگ رفت زیر پاش، یجوری پرت شد که تا ابرا رفت بالا و از بهشت توت کند برگشت زمین. کلمات: بِبی، تولد، شوگِر، پلنگ مازندران، نچرال توی تولدم دوست نچرالم ببی با شوگرش که پلنگ مازندران بود شرکت کرد توپ، توت، تف، تیله 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-885 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
M@hta ارسال شده در 27 بهمن، 2024 سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 27 بهمن، 2024 ۲۰ ساعت قبل، Atna۱۳۱۸ گفته است: توی تولدم دوست نچرالم ببی با شوگرش که پلنگ مازندران بود شرکت کرد توپ، توت، تف، تیله باید 5 تا کلمه باشه. رفته بودیم با بچه ها پارک تیله بازی... یه تف انداختم توی چال تیله ها که برام شانس بیاره🤐 که یهو توپ پسر همسایه صاف اومد خورد پس کلمه من و توت از دهنم پرت شد بیرون. کلمات: رئیس مافیا، کپک پنیسیلین، نون بربری، خاویار، نوب سگ 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-933 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر اجرایی Khakestar ارسال شده در 1 فروردین مدیر اجرایی اشتراک گذاری ارسال شده در 1 فروردین در ۱۴۰۳/۹/۷ در 14:48، M@hta گفته است: باید 5 تا کلمه باشه. رفته بودیم با بچه ها پارک تیله بازی... یه تف انداختم توی چال تیله ها که برام شانس بیاره🤐 که یهو توپ پسر همسایه صاف اومد خورد پس کلمه من و توت از دهنم پرت شد بیرون. کلمات: رئیس مافیا، کپک پنیسیلین، نون بربری، خاویار، نوب سگ درسته که رئیس مافیا بودم اما با خوردن خاویار و بربری سر رفیق نوب سگم راهی بیمارستان شده بودم و تنها چیزی که ازش ترس داشتم آمپول بود و الان بدبختانه برام پنیسیلین نوشته بودن. خدایی مهتا اینا چ کلمهای بود خواهرم🗿 ترس؛ وحشت، ارواح؛ خون؛ کباب؛ شمایل.زاده؛ باران نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-1756 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
پلیس انجمن بربری ارسال شده در 7 فروردین پلیس انجمن اشتراک گذاری ارسال شده در 7 فروردین در ۱۴۰۳/۱۰/۱۲ در ۱۴:۵۲، khakestar گفته است: درسته که رئیس مافیا بودم اما با خوردن خاویار و بربری سر رفیق نوب سگم راهی بیمارستان شده بودم و تنها چیزی که ازش ترس داشتم آمپول بود و الان بدبختانه برام پنیسیلین نوشته بودن. خدایی مهتا اینا چ کلمهای بود خواهرم🗿 ترس؛ وحشت، ارواح؛ خون؛ کباب؛ شمایل.زاده؛ باران با ترس و وحشتی که نسبت به ارواح حس میکرد تنش به لرزه افتاده بود کنترلی روی رفتارش نداشت. پاهاش با سرعت زیادی شروع به دویدن کرد بوی خون قربونی هایی که صبح کنار جوب ها کرده بودن هنوزم تو دماغش بود از وقتی یادش میومد با عید قربان میونه خوبی نداشت خصوصا کباب که هروقت میخورد بالا میورد چون همش گوسفندای سر بریده بدبخت جلو چشمش بندری میزدن انگار گوسفندای سر بریده قصد داشته باشن با اهنگای شمایل زاده برقصن. آب طالبی، تابستون، امپول، سوسک، مالیات نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2157 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ماسو ارسال شده در 14 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین تویه ظهر تابستون رفته بودم اداره مالیات که مالیات طلافروشیمو بدم رو صندلی نشسته بودم که یهو یه سوسک زشت بد قواره رو روی پاچه شلوارم دیدم که داشت میومد بالا جیغ زدم و از حال رفتم توی بیمارستان در حالی به هوش اومدم که داشتن یه امپول بزرگ رو به دستم میزدن پرستار مهربون برام یه اب طالبی اورد تا فشارم بیاد بالا وبعد که بهترشدم اومدم خونه سوسیس بندری ماهی. فرشته کتاب. اب 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2756 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
shirin_s ارسال شده در 14 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 14 فروردین ۷ ساعت قبل، ماسو گفته است: تویه ظهر تابستون رفته بودم اداره مالیات که مالیات طلافروشیمو بدم رو صندلی نشسته بودم که یهو یه سوسک زشت بد قواره رو روی پاچه شلوارم دیدم که داشت میومد بالا جیغ زدم و از حال رفتم توی بیمارستان در حالی به هوش اومدم که داشتن یه امپول بزرگ رو به دستم میزدن پرستار مهربون برام یه اب طالبی اورد تا فشارم بیاد بالا وبعد که بهترشدم اومدم خونه سوسیس بندری ماهی. فرشته کتاب. اب ظرف سوسیس بندری رو توی یخچال میذارم و سمت اتاق میرم. از فرشته کتاب جدیدی گرفتم. اسم عجیبی داره و همین من رو مشتاق تر میکنه. به نظرم نویسندهای که برای نام گذاری یه رمان بین این همه گزینه اسم " ماهی در آب" رو انتخاب کرده نگرش متفاوتی داره، اینجور آدمها من رو جذب میکنن. نیلوفر آبی، خنجر، لرد، شیخ، رژ:) 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2767 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد هانیه پروین ارسال شده در 15 فروردین مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین (ویرایش شده) 9 ساعت قبل، shirin_s گفته است: ظرف سوسیس بندری رو توی یخچال میذارم و سمت اتاق میرم. از فرشته کتاب جدیدی گرفتم. اسم عجیبی داره و همین من رو مشتاق تر میکنه. به نظرم نویسندهای که برای نام گذاری یه رمان بین این همه گزینه اسم " ماهی در آب" رو انتخاب کرده نگرش متفاوتی داره، اینجور آدمها من رو جذب میکنن. نیلوفر آبی، خنجر، لرد، شیخ، رژ:) شیخ عرب شکمش را مالید و نگاهی دوباره به دختر کرد، هنور قهر بود. وقتش بود هنرهای نهانش را به نمایس بگذارد، آخرین باری که از این هنرها استفاده کرده بود برمیگشت به ۱۴ سالگی سر زنگ کلاس نقاشی وقتی یک نیلوفرآبی نقاشی کرد و معلم کلی تشویقش کرد. او گفت: چه مرغ قشنگی کشیدی! اینبار مطمئن بود موفق میشود پس تکانی به تن مبارک داد و یک شِیک بینقص اجرا کرد. دوست دختر خارجکیاش از ذوق با دهانی باز سوت و جیغ میزد و میگفت: اوه مای لُرد!! شیک ایت بیبه! هرچند که شیخ معنی حرفهای او را نمیفهمید ولی به آن لبهای گران نمیآمد در حال فحش دادن باشند... لبهایی پوشیده شده با رژ ۵۰۰ دلاری که خودش برایش خریده بود. پس دوست دختر خارجکیاش را بغل گرفت و قول داد اجازه بدهد روی خنجرش، استیکر هلو کیتی بچسباند. کلمات: سیاره، پیترپن، عرق، میکاپ، غارنشین ویرایش شده 15 فروردین توسط هانیه پروین 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2787 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سایه مولوی ارسال شده در 15 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین ۳۵ دقیقه قبل، هانیه پروین گفته است: شیخ عرب شکمش را مالید و نگاهی دوباره به دختر کرد، هنور قهر بود. وقتش بود هنرهای نهانش را به نمایس بگذارد، آخرین باری که از این هنرها استفاده کرده بود برمیگشت به ۱۴ سالگی سر زنگ کلاس نقاشی وقتی یک نیلوفرآبی نقاشی کرد و معلم کلی تشویقش کرد. او گفت: چه مرغ قشنگی کشیدی! اینبار مطمئن بود موفق میشود پس تکانی به تن مبارک داد و یک شِیک بینقص اجرا کرد. دوست دختر خارجکیاش از ذوق با دهانی باز سوت و جیغ میزد و میگفت: اوه مای لُرد!! شیک ایت بیبه! هرچند که شیخ معنی حرفهای او را نمیفهمید ولی به آن لبهای گران نمیآمد در حال فحش دادن باشند... لبهایی پوشیده شده با رژ ۵۰۰ دلاری که خودش برایش خریده بود. پس دوست دختر خارجکیاش را بغل گرفت و قول داد اجازه بدهد روی خنجرش، استیکر هلو کیتی بچسباند. کلمات: سیاره، پیترپن، عرق، میکاپ، غارنشین فضاپیما که روی سیاره جدید فرود آمد پیترپن با خوشحالی از فضاپیما بیرون آمد و قدم به سطح سنگیه سیاره گذاشت. نگاهش را که در دور و اطرافش گرداند چشمش به غار سنگی خورد و شگفتزده شد از ذهنش گذشت که آیا این سیاره غارنشین هم دارد؟ هنوز از فکر درنیامده بود که زنی با صورتی میکاپ شده و بسیار زیبا از غار بیرون آمد. از دیدنش عرق سردی به تن پیتر نشست...کمی جلو رفت و با بهت گفت: - تو...تو آدم فضایی غارنشینی؟ زن لبخند زیبایی زد و سر تکان داد. پیتر که محو زن شده بود دست به سمتش دراز کرد و گفت: میای با هم دوست بشیم؟ زن که دستش را به سمت او دراز کرد ناگهان... ناگهان پیتر از خواب پرید و با فهمیدن اینکه تمام چیزی که دیده تنها یک خواب بوده با عصبانیت از تخت بیرون پرید. 1 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2792 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
سایه مولوی ارسال شده در 15 فروردین اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین هم اکنون، سایه مولوی گفته است: فضاپیما که روی سیاره جدید فرود آمد پیترپن با خوشحالی از فضاپیما بیرون آمد و قدم به سطح سنگیه سیاره گذاشت. نگاهش را که در دور و اطرافش گرداند چشمش به غار سنگی خورد و شگفتزده شد از ذهنش گذشت که آیا این سیاره غارنشین هم دارد؟ هنوز از فکر درنیامده بود که زنی با صورتی میکاپ شده و بسیار زیبا از غار بیرون آمد. از دیدنش عرق سردی به تن پیتر نشست...کمی جلو رفت و با بهت گفت: - تو...تو آدم فضایی غارنشینی؟ زن لبخند زیبایی زد و سر تکان داد. پیتر که محو زن شده بود دست به سمتش دراز کرد و گفت: میای با هم دوست بشیم؟ زن که دستش را به سمت او دراز کرد ناگهان... ناگهان پیتر از خواب پرید و با فهمیدن اینکه تمام چیزی که دیده تنها یک خواب بوده با عصبانیت از تخت بیرون پرید. کلمات: کدوتنبل، روستا، برج، کارتنخواب، اتوبوس😂 1 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2793 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
مدیر ارشد هانیه پروین ارسال شده در 15 فروردین مدیر ارشد اشتراک گذاری ارسال شده در 15 فروردین 4 دقیقه قبل، سایه مولوی گفته است: کلمات: کدوتنبل، روستا، برج، کارتنخواب، اتوبوس😂 تاتیتاتی کنان زیر پل چوبی خزید تا از بارش برف در امان باشد. تمام خاندانش در این روستا متولد شده و همینجا هم مرده بودند، اما میتوانست قسم بخورد که تا به حال چنین سرمایی ندیده بودند! کارتن کنارش تکانی خورد، کدو ترسید و از جا پرید. بادمجانی له و لورده از زیر آن بیرون امد و گفت: نترس! منم مثل خودت کارتن خواب شدم کدوجان. کدو خوشحال ازینکه یک همدرد پیدا کرده بود، سرمای کمتری احساس کرد. گفت: بادمجون تو میدونی تا ایستگاه اتوبوس چقدر راهه؟ و تا شهر بعدی؟! تا یه شهر گرم... بادمجان نزدیکتر شد و گفت: والا تا بوده، کدوتنبلها قل خوردند. اتوبوس سواری چه صیغهایست دیگر! کدوتنبل پیر بیحوصله خندید و گفت: برج میلاد رو دیدی؟ منم از نزدیک ندیدم ولی میگن خیلی درازه... همون تو حلقِ بیخاصیتت! 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/148-%D8%AF%D8%A7%D8%B3%D8%AA%D8%A7%D9%86-%D8%B3%D8%A7%D8%B2/#findComment-2794 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده