شادیِ تو بیرحم است و بزرگ وار. نفسات در دستهای خالیِ من ترانه و سبزی است. من برمیخیزم! چراغی در دست، چراغی در دل ام.
زنگارِ روح ام را صیقل میزنم. آینه ای برابرِ آینهات میگذارم تا از تو ابدیتی بسازم...
-احمد شاملو
تو از همهجا شروع میشوی؛
و من هر بار بداهه مینوازمت از هر جای تنَت.
سبز آبی کبودِ من ، لَم بده، رها کن خودت را، آب شو در آغوشم مثل عطرِ یاس فراگیرم شو
بگذار یادت بگیرم
-عباس معروفی
خوش به حال باد!
گونههایت را لمس میکند و هیچکس از او نمیپرسد که با تو چه نسبتی دارد!
کاش مرا باد میآفریدند تو را برگ درختی خلق میکردند؛ عشقبازیِ برگ و باد را دیدهای؟!
در هم میپیچند و عاشقتر میشوند...
-صادق هدایت
ای كاش میتوانستم بگويم كه با من چه میكنی.
تو جانی در جانم میآفرينی.
تو تنها سببی هستی كه به خاطر آن روزهای بيشتر، شبهای بيشتر و سهم بيشتری از زندگی میخواهم.
تو به من اطمينان میدهی كه فردايی وجود دارد...
-جبران خليل جبران
تو در آن سوی این کره خاکی هستی.
روزهای تو شب پاریس است.
تو به زمانی دیکر تعلق داری
ولی بسیار به من نزدیکی...
-نامه های عاشقانه یک پیامبر، جبران خلیل جبران