-
تعداد ارسال ها
97 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
3 -
Donations
0.00 USD
تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh
-
یک روز می آیی که من دیگر دچارت نیستم از صبر ویرانم ولی چشم انتظارت نیستم شب زنده داری میکنی تا صبح زاری میکنی تو بی قراری میکنی من بی قرارت نیستم پاییز تو سر می رسد قدری زمستانی و بعد گل میدهی نو میشوی من در بهارت نیستم:)
-
ما شهره به عشقیم و تو را جار کشیدیم ما بار جنون را سر بازار کشیدیم گفتند دمِ مرگ میایی، سر خود را آسیمه سرانه به سرِ دار کشیدیم کاری به جز عاشق شدن انگار نداریم هر چیز کشیدیم، از این کار کشیدیم بر دفتر نقاشیِمان موقع رَسمت والله که از گریه تو را تار کشیدیم گفتیم که با فایده در داغ بسوزیم با آتشِ دوریِ تو سیگار کشیدیم آنقدر تو را تنگ در آغوش گرفتیم بین همهٔ شهر و تو دیوار کشیدیم