سلام نودهشتیا
اینجا هرروز...
کار خاصی نمیکنم تاریخ رو بهتون میگم
اگه یه وقت من نبودم شما مثل نمونه های پایین به جای من رادیو صبح نودهشتیا رو بگردونین لطفا
یاد بگیرید که مردم را «همکلاسی، همباشگاهی، همکار، متقاضی و همسایه» خطاب کنید.
همه دوست و رفیقِ شما نیستند!
اینجور کلمات، قوی هستند، از آن عاقلانه و برای آدمِ درست استفاده کنید...
هم میترسم دوستت داشته باشم، آنوقت بروی و درد بکشم. هم میترسم دوستت نداشته باشم، که فرصت «عاشق تو بودن» از دستم میرود و پشیمان میشوم.
حالا تو بگو! «کیف احبک بلا الم، و کیف لااحبک بلا ندم». چطور عاشقت باشم و درد نکشم، و چطور عاشقت نباشم و پشیمان نشوم؟!
-نزار قبانی
مثل ابری سپید بود در آسمان آبی
نمیشد لمسش کنی
یا او را به آغوشت بکشانی
یا لبش را ببوسی
تنها میشد نگاهش کنی، دوستش بداری
و اجازه بدهی عبورِ آرام او از روز جهانت را کمی زیبا کند.
-حمید سلیمی
همدیگر را دیدیم
همدیگر را باز شناختیم،
تسلیم هم شدیم
عشقی آتشین از بلور ناب ساختیم...
من با تو سرچشمه ای از زندگی را بازيافته ام كه گمش كرده بودم. شايد آدم برای اينكه خودش باشد به بودن كسی نياز دارد. معمولا همين طور است. من به تو نياز دارم تا بيشتر خودم باشم...
-آلبر کامو