-
تعداد ارسال ها
1,050 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
7 -
Donations
0.00 USD
تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh
-
دوری! و دوری ات نگاهِ مرا خالی از نور کرده. دلتنگم... با غمِ تو که گوشه ی جان است با غمِ روزگار می جنگم... -نامه ها، معصومه صابر
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
چقدر شدیدا مشتاق انسانی هستم که صادق باشد و بتواند محبت کند حتی اگر یک هیولا باشد... -یادداشت ها، نیچه
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آدمی بودن غم انگیز است وقتی هوای آسمان به سرت بزند و بال نداشته باشی! -یادداشت ها، رسول یونان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آدمی بودن غم انگیز است وقتی هوای آسمان به سرت بزند و بال نداشته باشی! -یادداشت ها، رسول یونان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
من خستهام، نمیتوانم دربارهی چیزی فکر کنم و تنها میخواهم سر بر دامنت بگذارم، تماس دستهایت با پیشانیام را احساس کنم و تا ابد در این حالت بمانم. -نامه فرانتس کافکا به میلنا
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
چقدر دنیا ناامن شده! بگذار دستهات را پنهان کنم توی جیبهام... -نامه ها، عباس معروفی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
تئو من فکر میکردم بدون کلمات هم فهمیده میشوم! -نامه ونگوک به برادرش
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
با من از شعر نگو. از خودت حرف بزن. دلتنگِ حرف های معمولی ام. اینکه حالت خوب است؟راینکه سرما نخورده ای؟ اینکه زود برگرد!مواظب خودت باش! دلتنگ همین حرف های معمولی ام... -نامه ها، منوچهر آتشی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
"تمایل شدیدی دارم که شما را برای همیشه دوست بدارم." این جملهی بهظاهر پیش پا افتاده را به دقت بخوانید. از کلمهی عشق مهمتر، کلمههای "همیشه" و "تمایل" است. آنچه بین آن دو جریان داشت، عشق نبود، جاودانگی بود... -نامه بتینا برای گوته
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
و حالا میخواهم رازی را به تو بگویم که در این لحظه حتی خودم به آن باور ندارم(هرچند تاریکی دورادوری که هرگاه میکوشم کار کنم یا فکر کنم سر من میافتد، ممکن است مرا متقاعد سازد) اما چارهای ندارد جز آنکه حقیقت باشد: من دیگر هرگز خوب نخواهم شد. -نامه کافکا به فلیسه
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
هیچ کدامتان جسارت این را نداشتید که همرنگ جماعت نشوید. برای گذران یک روز چقدر زوال روح لازم داشتید، چقدر دروغ، دولا راست شدن، دستمال به دستی، زبان ریزی و نوکرمآبی! -نامه ها، ویرجینیا وولف
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد. -نامه نیما یوشیج به عالیه
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آیداى خوب نازنینم! مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام. زندگى مجال نمى دهد: غم نان! با وجود این، خودت بهتر مى دانى: نفسى که مى کشم تو هستى؛ خونى که در رگ هایم مى دود و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم. امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست؛ قدرت تو است. -نامه احمد شاملو به آیدا، شهریور ۱۳۴۳
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آیداى خوب نازنینم! مدت هاست که برایت چیزى ننوشته ام. زندگى مجال نمى دهد: غم نان! با وجود این، خودت بهتر مى دانى: نفسى که مى کشم تو هستى؛ خونى که در رگ هایم مى دود و حرارتى که نمى گذارد یخ کنم. امروز بیشتر از دیروز دوستت مى دارم و فردا بیشتر از امروز. و این، ضعف من نیست؛ قدرت تو است. -نامه احمد شاملو به آیدا، شهریور ۱۳۴۳
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
بیتو نازنین نه چیزی هست و نه احدی...و نبودن جبران ناپذیر است و دوریات فرض محال... -نامه غسان کنفانی به غاده السمان، آپریل ۱۹۶۷
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
همه چیز در آخرین آدمی خلاصه میشود که در تنگای شب به یاد میآورید. قلب شما آنجاست. -یادداشت ها، چارلز بوکوفسکی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
دلم پیش توست و امروز بیشتر از همیشه حاضرم بهترین داشتههایم را بدهم تا بتوانم تو را با تمام غمم ببوسم. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۱۵ ژانویه ۱۹۴۶
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
نیازی به دلگرمی ندارم، دیگر به چه کارم می آید؟ آن وقت که میخواستم، نداشتم... -نامه ها، کافکا
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
برای من نامه بنویس؛ شاید این نامهها اندکی از بار رنج و غم من بکاهد. این بهترین وسیلهای است که ما میتوانیم به واسطه آن رازهای قلبیمان را آشکار سازیم. -نامه ها، فروغ فرخزاد
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
به درون خودم که فکر میکنم کسی از اون سر در نیاورده، کمتر کسی دور و بر خودم اهل دل دیدم؛ همه با عشق بازی کردهاند و به هر کاری خودشان کردند اسم دوستی دادند در حالی که هیچ کدام عاشق نبودند، رفیق نبودند، خیال میکردند. همین! -نامه مرتضی کیوان به احمد جزایری
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
موهایت باران من، کف دستانت بالین من، بازویت پل من، چشمانت دریای من، انتظارت عمر من، حضورت تولد من و نبودنت، از دست رفتنم بود... -نامه غسان کنفانی به غادة السمان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
غرض رفتن است نه رسیدن. زندگی کلاف سردرگمی است، به هیچ جا راه نمیبرد، اما نباید ایستاد. با این که میدانیم نخواهیم رسید، نباید ایستاد. وقتی هم که مردیم، مردیم به درک. - نامهها، صمد بهرنگی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
من گریسته ام، آری مدتی است که با هر ضربه کوچکی، با هر بهانه اندکی به گریه می افتم. دوست من، دلم زخم دارد، همین! -نامه سیمین بهبهانی به منصور اوجی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
روزها می آید و میگذرد ما هم در قید حیات هستیم تا بعد چه شود... -نامه ها، صادق هدایت
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
زمانهایی پیش میآید عزیز دلم که متقاعد میشوم برای هیچگونه ارتباط انسانی مناسب نیستم. -نامه فرانتس کافکا به فلیسه
- 704 پاسخ
-
- 1
-