رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Taraneh

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    1,047
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    7
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh

  1. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تا چه مایه اندوهناک و دشوار می‌تواند باشد عالم وقتی تو هیچ بهانه‌ای برای حضور در آن نداشته باشی... -یادداشت ها، محمود دولت آبادی
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دیشب خواب تو را دیدم عزیزترین! می‌دانی کجا؟ در کوپه‌ی قطاری، ما در سفر بودیم و تو مرا بوسیدی و من از خواب بیدار شدم. یعنی به زودی می آیی، مگر نه؟ -نامه آنتوان چخوف به اولگا کنیپر
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    کاش تولد من هم می‌ماند برای بعد به کجای دنیا بر می‌خورد؟ -یادداشت ها، عباس معروفی
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    روییدی در قلب من، بسان گل کوچکی که کنار دیوار می روید، همین قدر ناخواسته عاشقت شدم... -نامه ها، غادة السمان
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من از من رنجیده و هیچ کس نیست پا درمیانی کند... -یادداشت ها، عباس کیارستمی
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    به تو گفتم: گنجشک کوچک من باش تا در بهارِ تو من درختی پرشکوفه شوم. -نامه شاملو به آیدا
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    عشق همین است، همین که تو چاقویی هستی که من دائما در زخم هایم پیچ و تابش می دهم... -نامه ها، کافکا
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بر آب‌های نا آرام سوارم و غرق خواهم شد، بی‌آن که کسی نجاتم دهد. -یادداشت ها، ویرجینیا وولف
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تو اکنون خاص‌ترین و بزرگترین شوق من برای جنگیدن علیه این زندگی نامساعد این زندگی‌ ناراضی‌کننده و نامراد هستی. -نامه‌ ادگار آلن پو به ویرجینیا کِلم
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    میخواهم اقلا یک نفر باشد که من با او از همه چیز همانطور حرف بزنم که با خودم حرف میزنم... -یادداشت ها، فیودورداستایفسکی
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    با فروغ بودیم، گفتم برویم قهوه بخوریم، رفتیم. آن‌جا یک زن ارمنی بود که فال قهوه می‌گرفت. به هر حال برای تفریح صدایش زدیم که بیا فال ما را بگیر. تا قهوه را دید گفت من الان حال ندارم و تند بلند شد رفت! دو روز بعد جلال مقدم رفته بود همان جا قهوه بخورد. زن از آشنایی ما با مقدم می‌دانست چون ما را بی آن که اسم‌مان را بداند با هم دیده بود. زن می رود سراغ جلال می پرسد از آن زن و مرد دوستت چه خبر. جلال می‌گوید کدام. زن نشانه می دهد. جلال می‌گوید چرا می پرسی. زن می گوید در فال آن زن حادثه خطرناکی خواندم، دلواپسم... جلال می‌گوید دیروز "مُرد". -نامه‌ ابراهیم گلستان به سیمین دانشور
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    لازم نيست مرا دوست داشته باشی ‏من تو را به اندازه‌ی هر دومان دوست دارم. -نامه ها، عباس معروفی
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    أريد المزيد من الأصابع لأشير بها كلها إليك وأصرخ: هذا حبيبي! انگشت‌های بیشتری می‌خواهم تا با همه‌ی آنها به تو اشاره کنم و فریاد برآورم: این محبوبِ من است! -نامه ها، غادة السمان
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    نامه ای که نوشتی هرگز نگرانم نکرد ... گفته ای بعد از این مرا دوست نخواهی داشت! اما نامه ات چرا انقدر طولانی است؟ تمیز نوشته ای! پشت و رو دوازده برگ؛ این خودش یک کتاب کوچک است! هیچ کس برای خداحافظی نامه ای چنین نمی نویسد! نامه ات نگرانم نکرد -نامه ها، هاینریش هاینه
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تو می دانی از مرگ نمی ترسم؛ فقط حیف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبینم... -نامه عباس معروفی به معشوقه اش
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دلم پیش توست و امروز بیشتر از همیشه حاضرم بهترین داشته‌هایم را بدهم تا بتوانم تو را با تمام غمم ببوسم. ‏-نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۱۵ ژانویه ۱۹۴۶
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    « و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    در غیاب تو درِ دنیا را به روی خود بسته‌ام. یعنی من عملا نبسته‌ام، خودش بسته شده است. دنیایی که تو در آن نیستی، می‌خواهم اصلا نباشد‌... مرا بگو که اینقدر خرم و نمی‌فهمم که نوشتن این مطالب خیال تو را ناراحت می‌کند. اصلا مرده‌شور مرا ببرد که به قد و قواره زندگی تو تراشیده نشده‌ام. -نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور، دی ماه ۱۳۳۱
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چراغ نه، جای خالی ات روشن شد! -نامه ها، علیرضا قاسمیان خمسه
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‏دیروز، یک نفر در حضور من ‏اسم تو را بر زبان آورد ‏طوری شدم که انگار ‏گل رُزِ خوشبویی به اتاق افتاده باشد... ‏ -نامه ها، ویسواوا شیمبورسکا
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دلم برایت خیلی تنگ شده؛ بی امان، بی دلیل، وحشتناک... -نامه فرانتس کافکا به ملینا
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من نمی‌دانم چرا هر کسی را صدا کردم، هر کس را دوست داشتم ناگهان در خم کوچه گم شد... -یادداشت ها، احمدرضا احمدی
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    «من هیچ کس را رها نمیکنم؛ اما دست کسی که دلش با رفتن است را نمیگیرم.» -یادداشت ها، محمود درویش
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    خنده ی او جلوه ی امید و صفا بود، راحت جان بود، عشق بود، وفا بود... -یادداشت ها، هوشنگ ابتهاج
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‏الان ‏فقط نیاز دارم ‏بغلم کنی! ‏حرکتی به قدمت خود بشریت ‏که معنايش خیلی فراتر از ‏تماس دو بدن است ؛ ‏می‌گویند هر بار کسی را ‏گرم در آغوش می‌گیریم ‏یک روز به عمرمان اضافه می‌شود ، ‏پس لطفا مرا بغل كن ... -نامه ها، پائلو كوئيلو
×
×
  • اضافه کردن...