رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Taraneh

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    1,047
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    7
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh

  1. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تو مهمترین زن جهانی؛ چون من دوستت دارم. -نزار قبانی
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    آه که اگر فقط این دوری اجباری از تو نبود، اگر فقط تو را در کنار خود داشتم، می‌توانستم بگویم که آرام‌ترین، شادترین و امیدوارترین روزهای عمرم را می‌گذرانم...! -نامه احمد شاملو به آیدا
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دوست داشتم معلم املای تو بودم و دوستت دارم را املا بگویم و هی بپرسم تا کجا گفتم؟ تو بگویی دوستت دارم... -نامه ها، فروغ فرخزاد
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    مرا دوباره به آن روزهای خوب ببر؛ سپس رها کن و برگرد. من نمی‌آیم! -نامه ها، احسان پرسا
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بر او ببخشایید. بر او که از درون متلاشیست. -فروغ فروخزاد
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من اینجا دلم سخت معجزه می خواهد و تو انگار معجزه هایت را گذاشته ای برای روز مبادا. -پل الوار، برگردان احمد شاملو
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ما خانه‌ای نداریم و مُقیم یکدیگریم. -علیرضا قاسمیان‌خمسه
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    داشتن چیزی برای گفتن و نبودن کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است! اوج بی کسی است... -دویل ملتن
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    یک روز آخرین کسی که تو را می‌شناسد، خواهد مرد، و فراموش خواهی شد... -اروین یالوم
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اکنون کجاست؟! چه می‌کند؟! کسی که فراموشش کرده ام... -عباس کیارستمی
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چه می‌شود کرد؟ مگر می‌شود دنیا را پاره کرد و از تویش خوشبختی درآورد؟ همین است که هست... -نامه فروغ فرخزاد به فریدون
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    با من از شعر نگو.از خودت حرف بزن.دلتنگِ حرف های معمولی ام.اینکه حالت خوب است؟اینکه سرما نخورده ای؟اینکه زود برگرد!مواظب خودت باش! دلتنگ همین حرف های معمولی ام... -منوچهر آتشی
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    خوش آن زمان که سرم، در پناهِ بال تو بود! -هوشنگ‌ابتهاج
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    مهری در هیاهوی اشیاء بودم که مرا صدا زدی. در صدایت مهر بود . نوازش بود. هر چه به دور از هم افتاده باشیم، گاه دریچه‌ها‌مان را می‌گشاییم، و یکدیگر را صدا می‌زنیم، و صدا زدن چه خوش است. صدایی نیست که نپیچد. و پیامی نیست که نرسد. هستی مهربان‌تر از آن است که پنداشته‌ایم. من گوش به زنگ وزش‌ها نشسته‌ام. و نگاه می‌کنم. زندگی‌ را جور دیگر نمی‌خواهم. چنان سرشار است که دیوانه‌ام می‌کند. دست به پیرایش جهان نزنیم. -نامه سهراب سپهری به مهری، ۲ اردیبهشت ۱۳۴۲
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    روز های خوبی نبود اما من در همان روزهای سخت هم تو را دوست داشتم... -جاهد ظریف‌ اوغلو
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ترکم‌ می کنی، تا قصه را تمام کرده باشی... در من اما جنگلیست انبوه، درختانش همه تو؛ با نبود یک درخت، جنگل تمام نمی شود! -علیرضا قاسمیان خمسه
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    پنجشنبه ها را یادی کن از من؛ از مُرده ای که بی گور مانده! -نامه ها، طاهره اباذری هریس
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    پنجشنبه ها را یادی کن از من؛ از مُرده ای که بی گور مانده! -نامه ها، طاهره اباذری هریس
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    گفت:عشق نه، بیا تا همیشه دوست بمانیم! دستش را رها کردم گفتم:ببخشید ما به کسی که برایش روزی چندبار از درون فرو میریزیم دوست نمی گوییم... -فرید صارمی
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ما به آغوش تو یکباره چه محتاج شدیم... -حسن علینژاد
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اسکناس‌های کهنه را نوارهای چسب حمایت می‌کنند، سربازان را سنگرها. هلیای من، ما را هیچ‌‌کس نخواهد پایید و هیچ‌‌کس مدد نخواهد کرد... -نامه ها، نادر ابراهیمی
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    عزیزترینم، تردیدی ندارم که دوباره دچارِ جنون شده‌ام. احساس می‌کنم که نمی‌توانیم یکی دیگر از این دوره‌های وحشتناک را از سر بگذرانیم؛ و اینبار بهبودی نخواهم یافت. شروع به شنیدنِ صداهایی کرده‌ام و نمی‌توانم تمرکز کنم؛ بنابراین کاری را می‌کنم که به گمانم بهترین کارِ ممکن است. بهترین شادیِ ممکن را تو در اختیارم گذاشته‌ای. هرآنچه می‌توان بود، برایم بوده‌ای. می‌دانم که دارم زندگی‌ات را تباه می‌کنم، می‌دانم که بدون من می‌توانی کار کنی؛ و می‌دانم که خواهی کرد. می‌دانم.. گمان نمی‌کنم تا پیش از آغازِ این بیماریِ وحشتناک، هیچ دو نفری می‌توانستند از این شادتر باشند. بیش از این توانِ مبارزه ندارم. می‌بینی؟ حتی نمی‌توانم این را هم درست بنویسم. نمی‌توانم چیزی بخوانم. می‌خواهم بگویم همهٔ شادیِ زندگی‌ام را مدیونِ توأم. تو با همه‌چیزِ من ساخته‌ای و به طرزی باورنکردنی نسبت به من مهربان بوده‌ای. همه‌چیز جز اطمینان به نیکیِ تو، مرا ترک گفته‌است. دیگر نمی‌توانم به تباه کردنِ زندگی‌ات ادامه دهم. گمان نمی‌کنم هیچ دونفری بتوانند آنقدر که ما شاد بوده‌ایم، شاد باشند. -نامه خودکشی ویرجینیا وولف به همسرش
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌‌‌‏تو می‌گذری، زمان می‌گذرد، چه کنم با دلی که از تو توان گذشتنش نیست... -نامه ها، سهراب سپهری
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    از این پس آنچه می خواهم، پنج_شش ساعت آرامش است در اتاقم، آتشی در زمستان و دو شمعی برای شب هایم... -نامه گوستاو فلوبر به آلفردو لوپرات ون
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می‌دانی چرا عاشق شدیم؟ چون من در تو چیزی دیدم که دیگران از آن غافل بودند... -نامه ها، گیوم موسو
×
×
  • اضافه کردن...