رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Taraneh

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    1,047
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    7
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh

  1. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ملینا چطور است که تو هنوز از من نترسیده ای یا از من نرمیده ای یا احساسی از این قبیل پیدا نکرده ای؟ ژرفای جدیت و توان تو تا کجاها می رسد؟ من برای تو یا هر کس دیگر نمی توانم توضیح دهم که در درونم چه می گذرد. چطور می توانم آن را برای دیگری روشن سازم در حالی که نمی توانم آن را برای خودم روشن کنم. اما مطلب اصلی این نیست. اصل مطلب واضح است: امکان یک زندگی انسانی در پیرامون من وجود ندارد. تو این را می بینی اما نمی خواهی باور کنی. اگر به طرف من بیایی یکسره در مُغاک فرو می لغزی. آیا از این آگاهی داری؟ عشق در نظر من آن است که تو خنجری هستی که من در درون خویش می چرخانم. -نامه کافکا به ملینا
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    کسی نمی‌داند چطور بی‌حوصلگی مرا میان حروف و کلمات متوقف می‌کند و می‌ایستاند. کسی نمی‌داند چه غم و اندوهی در زبان فقیرم لانه کرده است. -نامه آلخاندرا پیثارنیک به لئون استروف
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    غمی رنگ‌باخته دلم را به درد می‌آورد. من کاری نمی‌کنم و نمی‌خواهم هم کاری بکنم. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اینجا زندگی‌ام میان امید و ناامیدی در نوسان است. هم‌زمان آرزو دارم بمیرم و آرزو دارم که زندگی کنم. گاهی اوقات به زندگی نظم می‌دهم و گاهی هرج‌و‌مرج است که زندگی‌ام را می‌بلعد؛ اکنون که می‌نویسم دومی بر جریان روزهایم غلبه دارد، شاید به همین دلیل دارم برایت می‌نویسم لئون. -نامه آلخاندرا پیثارنیک به لئون استروف
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    عزیزم از من نپرس: اجناس کدام مغازه زیباتر بود؟ من تمام مدت، در شیشه‌ی ویترین ها خودمان را تماشا میکردم! -علیرضا قاسمیان خمسه
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    سربازی دستش گلوله خورده، سربازی سینه‌اش. من اما گلوله از پوستم گذشته، خورده است به گوشه‌ی خیالم. برای همین است که در تمام شعرهایم خون جاری‌ست... -گروس عبدالملکیان
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌ ماریانا، قلبم، انار ترک خورده‌ی به زمین افتاده‌‌ایست که خشمی آن را چندین و چند، محکم به دیوار پرتاب کرده‌، به سنگ کوبیده؛ متلاشی و بی‌تلاش مانده‌ام. به قدری از هم پاشیده‌‌ام که نمی‌شود مرا بغل گرفت. ‌ -نامه حاتمه رحیمی به ماریانا
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    گفتی دوستت دارم و من به خیابان رفتم! فضای اتاق برای پرواز کافی نبود. -گروس عبدالملکیان
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    نسیم خنکی که موهایت را تکان می‌دهد صدای من است. بارها از تو می‌گذرد و تو او را نخواهی شناخت! عالیه! یک قطره‌ی شفاف در این وقت سحر روی دست تو می‌افتد، گمان نکن باران است. طبیعت پر از کنایات است. وقتی که عاشق از معشوقه‌اش دور می‌شود، بعدها خیلی چیزها شبیه به آثار وجود آن دور شده، از نظر می‌گذرند.قطره‌ی باران، که در خاموشی شب خیلی محزون به زمین می‌آید شبیه به اشک آن عاشق است. -نامه‌ نیما یوشیج به همسرش عالیه
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اما دردناک تر از تحمل این همه رنج، این است که ببینی دنیا کوچک ترین اهمیتی هم به رنجی که می بری نمی دهد. -نهاالراضی، یادداشت های بغداد
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    شاید این آخرین باری است که می‌بینمش... فقط ترک کردنش نیست که مرا از پا در می‌آورد؛ از برگشتن به تنهایی خیلی میترسم... -ژان پل سارتر
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    از میانِ تمام چیزهایی که دیده‌ام، تنها تویی که می‌خواهم به دیدنش ادامه دهم. -پابلو نرودا
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    روی هم رفته در زندگی نباید آنقدر هم سخت گرفت. آیا زندگی آنقدر دقیق و مهم و مطابق قوانین تغییرناپذیر است؟ تازه اگر هم بود برای ما صدق میکرد؟ -نامه صادق هدایت به شهید نورایی
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دارم از یک شهر حرف می‌زنم! تو سرزمین منی صورت و دست‌های کوچکت،‌ صدایت...‌ من آنجا متولد شده‌ام و همان‌جا می‌میرم! -نزار قبانی
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    روییدی در قلب من، بسان گل کوچکی که کنار دیوار می‌روید. همین‌قدر ناخواسته عاشقت شدم... -غادة السمان
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    قربان مردمک‌های بی‌قرار چشمهایت بروم، قربان غم و شادی ات بروم، تو چه هستی که جز با تو آرام نمی‌گیرم. حتی جای پایی از تو در خاک برای من کافیست. -فروغ فرخزاد
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    مثل سرزمین پدری ام بود؛ دوستش داشتم ولی ازش می گریختم... -عباس معروفی
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    شاید تصور کنی که تو را فراموش کرده ام، اما من پرونده ای قطور از خاطرات تو و خنده های به یاد ماندنی ات دارم... -نامه فدریکو گارسیالورکا به آنا ماریا
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به امید نور کم سویی که در دوردست ها می درخشد. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من هرگز در زندگی به‌اندازه‌ی الان که خودم را به‌ تمامی به تو سپرده‌ام، احساس امنیت نکرده ام. -نامه آلبرکامو به ماریا کاسارس
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من با تو سرچشمه ای از زندگی را بازیافته ام که گمش کرده بودم. -نامه آلبرکامو به ماریا کاسارس
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دلم پیش توست و امروز بیشتر از همیشه حاضرم بهترین داشته‌هایم را بدهم تا بتوانم تو را با تمام غمم ببوسم. ‏-نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۱۵ ژانویه ۱۹۴۶
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    موج های دریا، که در وقت طلوع ماه و خورشید این قدر قشنگ و برازنده است ، کی توانسته است به آن اعتماد کند و روی آن بیفتد؟ ولی کوه محکم، اگر چه به ظاهر خشن است، تمام گل ها روی آن قرار گرفته اند. بیا! بیا! روی قلب من قرار بگیر. -نامه نیما یوشیج به همسرش بلقیس
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چقدر می‌توانم بیدار شوم و ببینم که پهلویم نیستی و زندگی‌ام یخ کرده و منجمد است... چقدر؟ تا کی؟ تا کجا؟ -نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    محبوبِ من! عدالت یعنی هرچیزی، هرکسی، سر جای خودش باشد؛ عدل این است که شما در دلِ ما باشید... -نامه ها، محمدصالح علا
×
×
  • اضافه کردن...