رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Taraneh

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    1,053
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    12

تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh

  1. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تنهایی‌ات را بردار و بیا نترس ،گرفتارِ محنت نمی‌شویم. تنهایی تو با تنهاییِ من سخن خواهد گفت و ما سکوت خواهیم کرد... -عزیز نسین
  2. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    نمی‌دانستم چرا می‌خواهم بگریم، امّا می‌دانستم اگر کسی با من حرف بزند یا دقیق نگاهم کند یک هفته‌ی تمام خواهم گریست... - یادداشت ها، سیلویا پلت
  3. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    امشب اندوه تو بیش از همه شب شد یارم وای از این حال پریشان که من امشب دارم -مهدی اخوان ثالث
  4. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    بعد از تو هر که عاشقم شد، دلش به حالم سوخت، دستانم را گرفت و با هم به دنبال تو گشتیم... -علیرضا قاسمیان خمسه
  5. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌‏در خیابان‌ هایی که هرگز آمد و شد نداشت، در ساعاتی که می ‌دانستم مشغولِ کار است، در خانه‌ هایی که اصلا صاحبانِ آن‌ها را نمی‌ شناختم، همیشه منتظرش بودم. -بزرگ علوی
  6. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اگر می‌دانستی چقدر دوستت دارم لبانت به تبسم بدل می‌شدند و چشمانت سپیده دم... -غادة السمان
  7. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    به کسی که برایت نمی‌نویسد، مزاحمِ روزهایت نمی‌شود، درباره ‌ات نمی‌خواند، مهمترین تاریخ‌های تو را حفظ نمی‌کند و زندگی‌ات را پُر از کارهای شگفت‌‌انگیز نمی‌کند، وابسته نشو وابسته نشو -غسان کنفانی
  8. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌ماریانا، آدمی که ساعت نه شب می‌خوابد همیشه آدم‌ منظمی نیست که بسیار به سلامتی اهمیت می‌دهد؛ گاهی فقط بیشتر از گنجایشش غمگین است. شبت بخیر. ‌ -نامه حاتمه رحیمی به ماریانا
  9. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    چه برایَت بنویسم؟! که هرگاه خواستم برایت بنویسم، احساس کردم که قلبم از جایَش کنده خواهد شد تا در سینه تو بنشیند... -نامه غسان کنفانی به غادة السمان
  10. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    عيناك أول أفراحي وآخرها... +چشم‌هایت اولین و آخرین شادمانی‌های من‌اند...
  11. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    وسیع‌ترین شکل تنهایی، دور ماندن از کسی است که دوستش داری؛ حالا هی جهانت را با غریبه‌ها شلوغ کن. -حمید سلیمی
  12. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من سراپا زخمم، تو سراپا همه انگشتِ نوازش باش... -حسین منزوی
  13. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ‌کاش می‌شد فکرم را برایت بفرستم که یک روزِ تمام پر از تو بوده است. -نامه آلبرکامو به ماریا کاسارس
  14. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    عشق راهی‌ست برای بازگشت به خانه، بعد از کار، بعد از جنگ، بعد از زندان، بعد از سفر، بعد از ... من فکر میکنم فقط عشق می تواند پایان رنج ها باشد، به همین خاطر همیشه آوازهای عاشقانه می خوانم. من همان سربازم که در وسط میدان جنگ محبوبش را فراموش نکرده است. -رسول يونان
  15. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    تا جایی که بشود رنج را تقسیم کرد، رنجِ تو رنج من هم هست. -آلبر کامو
  16. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    فقط بخواب، بخواب! تنها در خواب می‌توان در میان ارواح نیکوکار بود؛ بیداری زیاد مرگ را به همراه می‌آورد. -نامه فرانتس کافکا به فلیسه
  17. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    دست مرا بگیر با تو می خواهم برخیزم. تو رستاخیز حیات منی. -شاملو
  18. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    أحببتك وكأنك آخر أحبتي على وجه الأرض، و عذبتني كأنني آخر أعدائك على وجه الأرض +تو را دوست داشتم، چنان که گویی تو آخرین عزیزِ من بر رویِ زمینی و تو رنجم دادی، چنان‌که گویی من آخرین دشمنِ تو بر رویِ زمینم... -غادة السمان
  19. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    فلیسه، چرا می‌کوشیم آدم‌ها را تغییر دهیم؟ این درست نیست. " آدم باید یا دیگران را همانطور که هستند بپذیرد، یا همانطور که هستند به حال خودشان بگذارد." آدم نمی‌تواند آنها را عوض کند، فقط توازن‌شان را بر هم می‌زند. چون یک انسان از قطعه‌های واحدی درست نشده است که بتوان تکه‌ای را برداشت و بجایش چیزِ دیگری گذاشت. او یک کل است، و اگر آدم یک سویش را بکشد، سوی دیگرش، چه بخواهی چه نخواهی، کشیده می‌شود. -نامه فرانتس کافکا به فلیسه
  20. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    می‌خواهم از تو بنویسم. از نامِ تو که تکیه‌گاه حصارهای شکسته است. -پوشویاتوسکا
  21. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    من که تو را خیلی می‌خواستم، پیش خودم و برای خودم میخواستم... تو چرا مرا از توی خودم در آوردی ؟ چرا داخلِ زندگیِ دل من شدی و مرا گرفتار کردی ؟ -نامه مرتضی کیوان به پوری سلطانی
  22. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    ملینا چطور است که تو هنوز از من نترسیده ای یا از من نرمیده ای یا احساسی از این قبیل پیدا نکرده ای؟ ژرفای جدیت و توان تو تا کجاها می رسد؟ من برای تو یا هر کس دیگر نمی توانم توضیح دهم که در درونم چه می گذرد. چطور می توانم آن را برای دیگری روشن سازم در حالی که نمی توانم آن را برای خودم روشن کنم. اما مطلب اصلی این نیست. اصل مطلب واضح است: امکان یک زندگی انسانی در پیرامون من وجود ندارد. تو این را می بینی اما نمی خواهی باور کنی. اگر به طرف من بیایی یکسره در مُغاک فرو می لغزی. آیا از این آگاهی داری؟ عشق در نظر من آن است که تو خنجری هستی که من در درون خویش می چرخانم. -نامه کافکا به ملینا
  23. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    کسی نمی‌داند چطور بی‌حوصلگی مرا میان حروف و کلمات متوقف می‌کند و می‌ایستاند. کسی نمی‌داند چه غم و اندوهی در زبان فقیرم لانه کرده است. -نامه آلخاندرا پیثارنیک به لئون استروف
  24. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    غمی رنگ‌باخته دلم را به درد می‌آورد. من کاری نمی‌کنم و نمی‌خواهم هم کاری بکنم. -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف
  25. Taraneh

    ملّت عشق | نامه های عاشقانه

    اینجا زندگی‌ام میان امید و ناامیدی در نوسان است. هم‌زمان آرزو دارم بمیرم و آرزو دارم که زندگی کنم. گاهی اوقات به زندگی نظم می‌دهم و گاهی هرج‌و‌مرج است که زندگی‌ام را می‌بلعد؛ اکنون که می‌نویسم دومی بر جریان روزهایم غلبه دارد، شاید به همین دلیل دارم برایت می‌نویسم لئون. -نامه آلخاندرا پیثارنیک به لئون استروف
×
×
  • اضافه کردن...