رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Khakestar

مدیر ارشد
  • تعداد ارسال ها

    243
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    7
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Khakestar

  1.  

     

    1. ماسو

      ماسو

      من نویسنده حساب نمیشم😁

  2.  

     

    1. سارابـهار

      سارابـهار

      سلام عزیزکم مصاحبه با انجمن چطوریه؟ 

    2. Khakestar

      Khakestar

      شرایط خاصی نداره قشنگم من فقط تو خصوصی سوال هارو واست میفرستم تو پاسخ بدی 

      بفرستی واسم .همین

    3. سارابـهار
  3. بفرما بانو@_@

     

  4. درود و وقت بخیر نویسنده گرامی چنانچه انجمن نودهشتیا را برای مصاحبه دادن انتخاب نموده‌اید از شما متشکریم، لطفا به تمامی سوالات زیر پاسخ بدهید. ۱:نویسندگی را از چه سالی انتخاب کردید؟! از ۱۸ سالگی نوشتن رو شروع کردم و اولین رمانم "مرداب" بود. ۲:ژانر و سبک نوشته شما چگونه است؟! توی سبک‌های مختلفی می‌نویسم، ولی اگه بخوام صادق باشم، تخیلی و فانتزی رو یه جور خاص دوست دارم. یه حس عجیبی به این سبک دارم و بیشتر داستانام توی همین فضا شکل می‌گیرن. ۳:هدف شما از نویسندگی چیست؟! هدفم اینه که یه نویسنده بزرگ بشم. نوشتن برام یه آرامش عجیب میاره، یه چیزی که توی هیچ کار دیگه‌ای نیست. ۴: چه چیزی باعث شد که شروع به نوشتن بکنید؟! چون درونگرام، نوشتن شده راهی که بتونم احساساتمو بیان کنم. ۵: اسم آثار منتشر شده از شمارا نام ببرید. از کتابایی که نوشتم، می‌تونم به "گرگ تبعیدی"، "چرخ دنده‌ی تقدیر"، "الهه‌ی حب و القب"، "مرداب"، "پیوند خاص هفت آسمان"، "برای ادامه زندگی‌ام نور باش"، "عشق در لحظه‌های بارانی"، "سایه‌ی سنگین" و "داستان زحمت پشت هر پول" اشاره کنم. ۶:ترجیحا چه سبک رمان هایی می‌خوانید؟! سبک مورد علاقه‌م تخیلی و فانتزیه، دنیایی که توش هیچ محدودیتی نیست. ۷: چه مدت طول کشید نویسندگی را بیاموزید؟! با نوشتن رشد کردم و بازخوردهایی که گرفتم رو با دل و جون پذیرفتم. نظرات و نقدا خیلی کمکم کردن که بهتر بشم. ۸: آیا تاحالا شده که از نوشتن بپرهیزید و جا بزنید؟! نوشتن توی وجودمه، نمیتونم حتی یه لحظه هم کنارش بذارم. ۹:چرا نویسندگی را انتخاب کردید؟! چیزی که از نوشتن می‌گیرم، یه آرامش ناب و بی‌نظیره. ۱۰: پیشنهاد و یا صحبتی به نویسندگان نو قلم دارید؟! هیچ‌وقت از نقدا ناراحت نشید، چون همونا باعث رشدتون می‌شن. بنویسید، انقدر که قلم خودتون رو پیدا کنید. از اشتباه کردن نترسید، چون دارید مسیر درستو می‌رید. با تشکر از نویسنده: @الناز سلمانی
  5. *درود و وقت بخیر بر شما نویسندگان گرامی انجمن نودهشتیا* چنانچه درخواست مصاحبه با انجمن را دارید زیر همین تاپیک اعلام‌ کنید؛ بعد از درخواست شما ما حتما رسیدگی خواهیم کرد. با تشکر از نویسندگان گرامی
  6. قسمت هفدهم فضای مهمانی غرق در نور و موسیقی بود، اما پشت این زرق و برق، چیزی سرد و خطرناک در کمین نشسته بود. مافیاهای قدرتمند از سراسر کشورها در این سالن جمع شده بودند، هرکدام با نگاهی که نشان از بازی‌های بزرگ‌تر داشت. ما از میان جمعیت عبور کردیم. لباس‌های رسمی و ظاهر آراسته‌مان نشان می‌داد که آماده‌ایم، اما درونمان، تنشی نامرئی جریان داشت. در گوشه‌ای از سالن، میزی دایره‌ای‌شکل با پنج صندلی قرار داشت. همان میز بازی. همان جایی که همه‌چیز قرار بود مشخص شود. نوح از قبل پشت میز نشسته بود. او قرار بود بازی کند، اما این فقط یک بازی ساده‌ی پوکر نبود. این، یک معامله‌ی پنهانی بود، آزمونی برای سنجیدن جایگاهمان میان این گرگ‌ها. پنج نفر دیگر، از قدرتمندترین مافیاهای حاضر، یکی پس از دیگری روی صندلی‌هایشان نشستند. کارت‌ها توزیع شد. نفس‌ها حبس. سرهات آرام خم شد و کنار گوشم زمزمه کرد: - این فقط یه قمار نیست، این یه سنجشه. اگه نوح ببازه، ضعیف دیده میشه. اگه ببره، وارد بازی‌های بزرگ‌تر می‌شیم. نوح آرام کارت‌هایش را برداشت. چهره‌اش مثل همیشه بی‌احساس بود، اما انگشتانش با دقت کارت‌ها را جابه‌جا می‌کردند. او از قبل می‌دانست که هیچ راهی برای عقب‌نشینی نیست. اولین دور، آرام شروع شد. شرط‌بندی‌ها بالا رفت. نگاه‌ها روی نوح قفل شده بود. نفر اول، مردی با کت سرمه‌ای، نگاهش را از روی کارت‌ها برداشت و با لحنی کشدار رو به من‌گفت: -‌ شنیدم تو تازه‌واردی، اما زیادی اعتمادبه‌نفس داری. ببینیم تا کجا ادامه می‌دی. بدون اینکه چشم از کارت‌هایم‌بردارم، لبخند محوی زدم‌و گفتم: - اعتمادبه‌نفس؟ نه... فقط بلدم چطور بازی کنم. نفر دوم خندید. او مردی ایتالیایی با سیگار گوشه‌ی لبش بود. - اینو دوست دارم... یه بازیکن باهوش. ولی ببینیم تا کجا دوام میاری. دور دوم شروع شد. تعداد ژتون‌ها کمتر و چهره‌ها جدی‌تر شدند. حالا دیگر همه فهمیده بودند که من یک تازه‌کار نیستم. نفر سوم، که مردی با ریش جوگندمی بود، کمی جلوتر خم شد. - می‌دونی تو این میز، فقط شانس مهم نیست. یه لحظه حواس‌پرتی، یه اشتباه کوچیک، می‌تونه همه‌چی رو تموم کنه.بدون هیچ تغییری در حالم، ژتون‌های بیشتری را وسط انداختم. - موافقم، برای همین هیچ‌وقت حواسم پرت نمیشه. دور سوم رسید. یکی از مافیاها کنار کشید، انگار فهمید که دیگر شانسی ندارد. حالا فقط من‌و سه نفر دیگر مانده بودیم. شرط‌ها سنگین‌تر شده بود، فشار بیشتر. گندم که کنارم ایستاده بود، دستش را مشت کرد. می‌توانستم اضطرابش را حس کنم. اگر می‌باختم فقط پول نبود که از دست می‌دادیم. اعتبار، جایگاه، حتی شاید جانمان... آخرین کارت‌ها رو شد. لحظه‌ی تعیین‌کننده. یکی از مافیاها پوزخندی زد و کارت‌هایش را روی میز انداخت. - فول هاوس! ببینیم چی داری، تازه‌وارد. همه منتظر بودند. نیشخندی زدم و آرام کارت‌ها را روی میز قرار دادم. • استریت فلاش. سکوتی ترسناک فضارا حاکم شده بود، چهره‌ی مردان دور میز تغییر کرد. کسی چیزی نمی‌گفت. نفر آخر که تا آن لحظه ساکت بود، آرام ژتون‌هایش را کنار زد و گفت: - جالبه... شاید باید بیشتر حواسمون به شما باشه. سرهات کنارم لبخند محوی زد و با غرور لب زد: - بازی تازه شروع شده. و من می‌دانستم که این فقط یک برد ساده نبود. این، قدم اول در دنیایی بود که دیگر راه برگشتی نداشت.
  7. هانی آیدی تلتو بده

  8. Khakestar

    باید و نباید های گویندگی

    اگه بخواهیم باید و نبایدی مثل همه کارها بیاریم باید بگم‌که نباید‌های گویندگی نیز وجود داره! -پرهیز از خوردن آب یخ و یا داغ قبل ظبط آثار. - پرهیز از استعمال دخانیات. - پرهیز از خوردن ادویه جات تند. - پرهیز از ظبط آثار بدون گرم کردن صدا( باعث پیری زود رس صدا هم می‌شود) و باید های گویندگی! - فاصله دادن ۲۰ ثانت میکروفن گوشی از دهان! - انجام تمرینات گرم کردن صدا(ضروری) - حتما قبل ظبط آثار یک لیوان آب ولرم نوشیده شود که باعث از بین رفتن چسبندگی دهان می‌شود. - حتما چندین بار از روی متن تمرین کرده باشید. - خواندن هر متن با حس آن: خشم؛ تنفر؛ گریه و زاری، خوشحالی و ...
  9. Khakestar

    زیر شاخه های نویسندگی

    حالا‌که هم پیرنگ‌و هم ژانر رو انتخاب و حل‌ کردین؛ می‌رسیم به قضيه خلاصه.. خلاصه: اگه بخام خلاصه براتون بگم که هم‌مفید باشه و هم منظورم رو برسونم میگم‌که خلاصه تشکیل شده از چند خطی کل‌رمان شما هست. که با توصیف خلاصه می‌تونید کاری‌‌بکنید که خواننده شیفته رمان شما بشه و یا کاری‌ بکنید خواننده بدون خوندن‌‌ رمان از‌کنار‌نوشته شما بگذره. خلاصه باید جوری باشه یک روایت کلی از کل‌رمان شما رو نشون بده اما نه بردارید قضیه و ایده کلی رو توضیح بدین‌که همون اول خواننده کل رمان رو حدس بزنه.. مثلا میتونید یک اتفاق و یا تیکه از‌ پارت رمانتون رو قرار بدین و یا دلنوشته از نوشته های خودتون و یا نویسنده های معروف استفاده کنید.
×
×
  • اضافه کردن...