-
تعداد ارسال ها
1,050 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
7 -
Donations
0.00 USD
تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh
-
تو را دوست داشتم چنان که گویی تو آخرین عزیزانِ من بر روی زمینی. و تو رنجم دادی چنان که گویی من آخرین دشمنانِ تو بر روی زمینم... -غاده السمان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
داشتن چیزی برای گفتن و نبودن کسی برای شنیدن، خیلی وحشتناک است! اوج بی کسی است... -دویل ملتن
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آسوده باشید. از این گُهتر ها هم خواهد شد! -نامه صادق هدایت به حسن شهید نورایی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد. -نامه نیما یوشیج به عالیه
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
خود نمی دانم که اندوهم ز چیست زیر لب گویم: چه خوش رفتم ز دست... -فروغ فرخزاد
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
تا چند خانه دورتر از خانه مان،درخت ها هم غمگين اند.نه اين كه مشكلی پيش آمده باشد؛نه! تو نيستی...! -نيما معماريان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
جنگ که تموم شه ازدواج می کنیم و در مزرعه ی ما گلهایی خواهد رویید به زیبایی تو، در رحم تو دختری خواهد بود شبیه تو... -نامه ای در جیب یک سرباز کشته شده..
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
«در این بازیگرخانهی بزرگ دنیا هر کسی یک جور بازی میکند تا هنگام مرگاش برسد.» -صادق هدایت ، زنده به گور
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
ما هم روزی چند چروک بیشتر، چند ناخوشی تازه، چند موی سفید برای فردای خودمان ذخیره میکنیم. از زندگی حیوانی و نباتی هم گذشته، به حالت سنگ افتادهایم. این هم یک جور-اش است: گیتی است کی پذیرد همواری؟ -نامهی صادق هدایت به شهیدنورایی | ۵ آذرماه ۱۳۲۸
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
چقدر میتوانم بیدار شوم و ببینم که پهلویم نیستی و زندگیام یخ کرده و منجمد است... چقدر؟ تا کی؟ تا کجا؟ -نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
اینجا همه چیز... نه! درباره اش چیزی نخواهم گفت! توان گفتنش را ندارم... -ساموئل بکت
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
از وقتی به زندگیام آمدی من بهتر نفس کشیدهام، نفرتم نسبت به همه چیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش میارزیده ستایش کردهام. قبل از تو، به جز تو من به هیچ چیز حس تعلق نداشتم با تو بیشتر چیزها را پذیرفتهام. -نامه آلبر کامو به ماریا
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
اگر من شما را از دست داده ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده اید که تپش های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت! -نامه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
اگر من شما را از دست داده ام، شما هم در عوض دلی را از دست داده اید که تپش های عاشقانه آن را در هیچ جای دیگر نخواهید یافت! -نامه فروغ فرخزاد به پرویز شاپور
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
هر اتفاقی هم که بیفتد، فراموش نکن که آدمی در این جهان هست که همیشه و هر لحظه میتوانی پیش او برگردی. -آلبر کامو
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
وقتی آدم سر جایش نباشد دیگر چه فرقی دارد کجاست...؟ -عباس معروفی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
در نامه اش پرسيده بود: بى من خوشبختى؟ دردم تازه شد! بال و پرم را چيده بود و از پرواز مى پرسيد... -معین شیخ
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
و عشق، تنها عشق مرا به وسعت اندوه زندگیها برد، مرا رساند به امكان یک پرنده شدن... -سهراب سپهرى
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
اینگونه که تو دستانم را رها کردی یا نمیدانی سقوط چیست، یا نمیدانی چقدر بالا آمدهایم! -روزبه معین
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
گاهی وقتها بايد رفت، رفت، رفت... يک خيابان دراز را گرفت تا آخرين نفس رفت، پيچيد به يک كوچهی باريک و ناپديد شد... -عباس معروفی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
که قول داده ای و داده ام قوی باشیم؛ که قول داده ای و داده ام. ولی سخت است... -سید مهدی موسوی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
فقط میدانم که خسته هستم و هیچ چارهای هم ندارم و یا دارم اما حوصلهی کوچکترین اقدام حتی تکان دادن سرانگشتم را هم ندارم. -نامه صادق هدایت به شهید نورایی | ۱۱ تیرماه ۱۳۲۹
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
خانهات سرد است؟ خورشیدی در پاکت میگذارم و برایت پست میکنم. ستارهی کوچکی در کلمهای بگذار و به آسمانم روانه کن، بسیار تاریکم... -منوچهر آتشی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
آ.کلوناریس : این نامه را در قطار بخوان باز کردی اگر چمدانت را، دنبال خاطره هایی نگرد که هرگزنمی خواستی از تو جدا شوند. آن ها را من برداشتم تا سنگین نشود بارِ تو و جا باشد برای خاطرات جدیدت...
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش خود را زیبا کن بر موهایت اطلسی بزن آن را که در نامه فرستاده بودم و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن امروز، نه ملال نه اندوه امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد چونان پرچم انقلاب. -ناظم حکمت | ۴ دسامبر ۱۹۴۵
- 704 پاسخ
-
- 1
-