دلم می خواهد همه چیز را بگذارم و بروم طوری که کسی نداند من که هستم.
مرا ببخش عزیزم، احساس وحشتناکی دارم. سوار قطار خواهم شد و تمامی وجودم را گریه خواهم کرد.
-اولگا کنیپر | نامه به آنتوان چخوف
جنگ که تموم شه ازدواج می کنیم و در مزرعه ی ما گلهایی خواهد رویید به زیبایی تو، در رحم تو دختری خواهد بود شبیه تو...
-نامه ای در جیب یک سرباز کشته شده..
« برنامهی دیگرم صحبت با توست، صحبتهایی که نوشتنی نیست، بیانکردنی نیست، بر سر زبان نیست، در میانِ جان است و جان را شیرین میکند. »
-احمد قاسمی | نامه به اعظم صارمی