-
تعداد ارسال ها
1,053 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
12
تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh
-
عزیزِ مهربانِ بداخلاقِ صبورِ تندجوش! امید بخشِ یأس آورِ، پرحرفِ حرف نشنو،بدترین بدِ خوبترین خوبِ با وِی نتوان زیستن، بی وِی نتوان بودن! یک جورِ درهم برهمِ شلوغ پلوغِ قرو قاطی عزیزی که تورا نمیتوانم تحمل کنم و دنیا هم بی تو تحمل ناپذیر است... -نامه علی شریعتی به عشقش
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
من نمیدانم چرا هر کسی را صدا کردم، هر کس را دوست داشتم ناگهان در خم کوچه گم شد... -یادداشت ها، احمدرضا احمدی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
لا تكتبي لي جواباً، لا تكترثي لا تقولي شيئاً، إنني أعود إليك مثلما يعود اليتيم، إلى ملجأه الوحيد، وسأظل أعود! پاسخی برایم ننویس، بی اعتنایی کن، سخنی نگو... من به سوی تو بازمیگردم همچو یتیمی که به تنها پناهگاهش بازمیگردد و مدام باز خواهم گشت... -نامه غسان كنفانی به غادة السمان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
و چون تو مرا دوست داری، دنیا بزرگتر آسمان وسیعتر، دریا آبیتر، گنجشکها آزادتر و من هزار بار زیباتر شدهام... -نامه ها، سعاد الصباح
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد، حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری، آن همه صبوری، من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید. پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمیدانستم. دردت به جان بیقرار پر گریهام پس این همه سال و ماه ساکت من کجا بودی؟ حالا که آمدی حرف ما بسیار، وقت ما اندک، آسمان هم که بارانیست... -یادداشت ها، سیدعلی صالحی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
حالا سالهاست که دیگر هیچ نامهای به مقصد نمیرسد، حالا بعد از آن همه سال، آن همه دوری، آن همه صبوری، من دیدم از همان سرِ صبحِ آسوده هی بوی بال کبوتر و نایِ تازهی نعنای نورسیده میآید. پس بگو قرار بود که تو بیایی و من نمیدانستم. دردت به جان بیقرار پر گریهام پس این همه سال و ماه ساکت من کجا بودی؟ حالا که آمدی حرف ما بسیار، وقت ما اندک، آسمان هم که بارانیست... -یادداشت ها، سیدعلی صالحی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
در غیاب تو درِ دنیا را به روی خود بستهام. یعنی من عملا نبستهام، خودش بسته شده است. دنیایی که تو در آن نیستی، میخواهم اصلا نباشد... مرا بگو که اینقدر خرم و نمیفهمم که نوشتن این مطالب خیال تو را ناراحت میکند. اصلا مردهشور مرا ببرد که به قد و قواره زندگی تو تراشیده نشدهام. -نامه جلال آل احمد به سیمین دانشور، ۱۲ دی ماه ۱۳۳۱
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
پس به دستی دست بده که دستت را نگاه بدارد. به جایی پا بگذار که زیر پای تو نلغزد. -نامه نیما یوشیج به عالیه
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
از نو برايت مينويسم: حال همهی ما خوب است، اما تو باور نکن! -نامه ها، سید علی صالحی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
لباسی را که در نخستین دیدارمان به تن داشتی بپوش خود را زیبا کن بر موهایت اطلسی بزن آن را که در نامه فرستاده بودم و پیشانی باز و سفید و بوسه خواهت را بلند کن امروز، نه ملال نه اندوه امروز محبوب ناظم حکمت باید که زیبا باشد چونان پرچم انقلاب. -ناظم حکمت، ۴ دسامبر ۱۹۴۵
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
خواهر کوچک عزیزم ناکتا! می خواهی بدانی چه می کنم؟ سدی که در مقابل اشکها کشیده شده بود دوباره شکست. نمیدانم این سیل مرا به کجا بغلتاند. عالیه از این غلتیدن منعم میکند. ولی در این گونه مواقع کسی می تواند بر طبیعت استیلا داشته باشد؟ من ابرم؛ کار ِابر ، باریدن است. -نامه نیما یوشیج به خواهرش ناکتا، شهریور ۱۳۱۶
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
تو می دانی از مرگ نمی ترسم؛ فقط حیف است هزار سال بخوابم و خواب تو را نبینم... -نامه عباس معروفی به معشوقه اش
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
من گریسته ام، آری مدتی است که با هر ضربه کوچکی، با هر بهانه اندکی به گریه می افتم. دوست من، دلم زخم دارد، همین! -نامه سیمین بهبهانی به منصور اوجی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
قربانت بروم که به قدر تمام درختهای دنیا دوستت دارم. چرا که فقط تو و درختها ارزش دوست داشتن دارید. چرا که سبز میشوید. هر سال سبز میشوید و تازه میشوید و سایه دارید و پر از پرنده هستید و نفستان عطر روان است و ریشههایتان در خاک، که جز خاک حقیقی وجود ندارد. زندگی به یک چنین علاقههای کوچکی بسته شده و این علاقهها با همۀ کوچکیشان حیاتی هستند و با وجود این به دست نمیآیند. قربانت بروم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم. من که تو را دوست دارم. -نامه فروغ فرخزاد به ابراهیم گلستان
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
هیچ کدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک می کند. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۲۳ فوریه ۱۹۵۰
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
هیچ کدام از ما دیگر در کار و زندگی و غیره تنها نیست. هر کدام از ما کسی را دارد که فقط با او معنای همراهی را درک می کند. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس، ۲۳ فوریه ۱۹۵۰
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
خاورمیانه را به تقلید چشمان شرقیِ تو ساختهاند، پر التهاب، اندوهگین، خسته، زیبا... -نامه ها، نزار قبانی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
« و من خودم را با خستگی تمام از میان این فصل عبور می دهم، فقط به این امیدِ نورِ کم سویی که در دوردست ها می درخشد. » -نامه اولگا کنیپر به آنتوان چخوف، ۱۰ فوریه؛ مسکو
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
از وقتی به زندگیام آمدی من بهتر نفس کشیدهام، نفرتم نسبت به همه چیز کمتر شده، آزادانه هرچه را به بودنش میارزیده ستایش کردهام. قبل از تو، به جز تو من به هیچ چیز حس تعلق نداشتم با تو بیشتر چیزها را پذیرفتهام. -نامه آلبر کامو به ماریا کاسارس
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
من به تو اعتماد و اعتقاد دارم زیرا تو قسمتی از زندگی منی، تو ترانهای از سرود ایمان بزرگ منی. تو رفیق منی و همین کافی است که تا پایان زندگی با هم، رفیقانه و همراه و همدل باشیم. -نامه مرتضی کیوان به همسرش پوری ۱ فروردین ۱۳۳۳
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
چه موقع می توانم به تو بگویم که من وحشتناکترین فکرها را در سر می پرورانم! اگر می خواهی مرا نجات دهی عجله کن! -نامه آرتور کراوان به مینا لوی
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
اینها خیال میکنند من دیوانه شده ام اما من دیوانه نیستم، فقط دلم خیلی خیلی تنگ است... -سیمین دانشور
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
کاش میآمدی. که این روزها احتیاج دارم قلب انسان دیگری کنار قلب من بتپد. -نامه ها، بتهوون
- 704 پاسخ
-
- 1
-
-
أَحِبيني بَعیداً عَنْ بِلاد القَهْر والکَبْت، بَعیداً عَنْ مدینتنا التی شَبِعَتْ مِن الموْت، بَعیداً عَنْ تعصُّبها... دوستم داشته باش، به دور از سرزمینِ رنج و سرکوب، به دور از شهرمان که از مرگ سیراب شد، به دور از نابرابریهایش... -نامه ها، نزار قبانی
- 704 پاسخ
-
- 1
-