همهی خریدها رو چیدم تو کابینت و یخچال. رفتم سراغ لباسها، یکییکی همه رو تا زدم و گذاشتم توی کمد و کشوها. حولهام رو برداشتم و لباسهام رو در آوردم و رفتم حموم.
نقاب مشکیرنگم رو از روی صورتم برداشتم و حموم کردم... . شونه رو برداشتم و نشستم رو صندلیه میز آرایش، شونه رو کشیدم به موهای سفیدرنگم، آب از موهام قطرهقطره میچکید.
نقشُنگار ها روی سمت چپ صورتم پررنگ شدهبود و خیلی تو چشم بود،
دستی روشون کشیدم، بهخاطر اینا شونزده سال بیگناه
عزاب کشیدم، عزابی که خانوادم بیگناه بهم دادن،
آهی ناخواسته از گلوم خارج شد.
پری غمگین بهم خیره شدهبود، نمیدونم اگه اون رو نداشتم چطور باید از پسمشکلاتم برمیومدم.
- عه پری نبینم چشمهای غمگینت رو بیا بریم فیلم ببینیم.
پری که قد و اندازهاش برابر بود با دستم. اومد روی شونم نشست و گفت:
ـ اول تو شام بخور بعد بریم فیلم ببینیم.
پری عاشق فیلم دیدن بود و این رو تو این شونزده سال خوب فهمیده بودم.
به اصرار پری تخممرغ پختم و خوردم، بعد جلوی تلویزیون
دراز کشیدم و فلشم رو وصل کردم به ماهواره.
تقریباً تا ساعت سهی شب داشتیم فیلم میدیدیم که من خوابم برد همونجا.
صبح با صدای پری از خواب بیدار شدم،
تو هوا میچرخید و غر میزد.
خوابآلود گفتم:
ـ اه نکن پری بزار بخوابم.
پری: بلند شو باید بریم دانشگاه.
- بیخیال.
پری: بلند شو میگم.
انقدر غر زد که مجبور شدم بلندشم.
مانتوی مشکیرنگم رو تنم کردم و یک شال قهوهای هم سرم کردم.
بعد از برداشتن برگههای لازم برای ثبت نام دانشگاه،
از خونه خارج شدم. باید یک ماشین برای خودم جور میکردم. تاکسی گرفتم و بعد از نیم ساعت جلوی دانشگاه پیاده شدم، خیلی شلوغ بود.
مدیر اصرار داشت بدونه چرا نقاب میزنم، مجبور شدم بگم صورتم سوخته و نمیخوام کسی این سوختگی رو ببینه.
به سختی راضی شد که تو دانشگاه نقاب روی صورتم باشه.
کلاسهام از فردا شروع میشد.
با پری رفتیم یکم تو شهر گشت زدیم چون هوا سرد بود،
زود رفتیم خونه.
کلید رو تو قفل چرخوندم و در باز شد، کلید رو برداشتم وارد خونه که شدم حجمی از گرما به صورتم خورد، لبخندی زدم و در را بستم.
مانتوم رو از تنم درآوردم و روی مبل خودم رو ولو کردم.
گوشیم رو برداشتم که صدای پری در اومد:
ـ عه نیرا باز تو اون گوشیت رو برداشتی؟ میخوای مثل همیشه ساعتها بشینی تو مجازی بگردی؟ پاشو، پاشو.
ـ پاشم چیکار کنم؟ نگو فیلم ببینیم که جوابم «نه» هست.
پری: باشه بابا، پاشو جرعت حقیقت بازی کنیم.
پا شدم و یک بطری آوردم، روی زمین نشستم اون هم اومد جلوم نشست.