پارت ۴
داشتم پرونده مریضها رو چک میکردم و بالا سرشون میرفتم؛ فشارشون رو چک میکردم و نوار قلب جنین رو هم اونایی که داشتن چک میکردم و اونایی هم که درحال انجام بود باید منتظر میموندم تا آماده بشه. بالا سر یه نفرشون که رفتم پروندهاش رو باز کردم و با خوندنش بهش گفتم:
- حالت خوبه؟ درد نداری؟
آروم گفت:
- انگار داره درد هام زیاد میشه.. ولی منظم نیس انگار.
از پرستارش خواستم نوار رو مجدد ازش بگیره هر وقت دردهاش منظم شد آمادهاش کنه که یکی از پرستارها اومد و گفت:
- خانم سعادت یه نفر باید اورژانسی بره اتاق عمل. نبض جنین خیلی ضعیفه حال مادر هم بده.
سریع پرونده مریض قبلی رو دست پرستارش دادم و با عوض کردن لباسهای بخش با اتاق عمل سریع خودم رو به اتاق عمل رسوندم. به اتاق که رسیدیم پرستار تند و تند شرح حال میداد که دکتر بیهوشی هم اومد. بعد از انجام کارها صدای نوزاد بود که توی گوشمون طنین انداز شد و مادری که نفس آسودهای کشید و از حال رفت.
مادر رو به ریکاوری بردن و دستبند مخصوص نوزاد رو روی دستش زدیم. بعد از اندازه گیری وزن و قد و اینا پوشک کوچولو رو به پاش بستیم و کلاه کوچولویی روی سرش گذاشتیم؛ پتو رو دورش پیچیدیم و بغل مامانش گذاشتیمش.