رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity ×
انجمن نودهشتیا
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity

ارسال‌های توصیه شده

پارت صدم

حتی نتونستم بگم که صبح چی دیدم و اگه منم بهش چراغ سبز نشون میدادم همون بلا سرم میومد ، تا حالا شده یک نفر براتون تو یک روز منفورترین ادم کره زمین بشه ؟ برای من شد ، پارسا تو یک لحظه برام شد پست ترین و منفورترین ادم زمین !

چند دقیقه سکوت برقرار شد و بعدش بهراد کتش رو برداشت و گفت : خیلی بهش فکر نکن ، نمی خواستم فکرت درگیر بشه ، فعلا باید برم شب میبینمت.

سری تکون دادم و رفتنش رو نگاه کردم ، بعد هم به اتاقم رفتم و تو بالکن نشستم و خاطراتم با ساحل رو مرور کردم ، پس به خاطر همین بود اون اواخر با من سر جنگ داشت ، نا خواسته اذیتش کرده بودم لعنت به من .

چشمام رو بستم ، سرم رو  روی میزی که تو بالکن قرار داشت گذاشتم و نمیدونم چه قدر گذشت که چشم هام گرم شد و خوابم برد.

با حس قلقلک شدن پوستم دستم و بالا اوردم و گونم رو لمس کردم دستم به یک چیز پشمالو خورد و از ترس اینکه گربه نباشه چشمام رو باز کردم و با عجله ایستادم ، که بهراد رو دیدم که با یک عروسک گربه پشمالو تو دستش ، با نیش باز نگاهم می کرد.

اخمام رو تو هم کرده ام و گفتم : مگه آزار دادی ؟ جون به جونت کنن بی شعوری اخه کی اینجوری ادم رو بیدار می کنه!

خندیدو گفت : معلومه من  ، بعدشم خرسی مثل تو رو که ده بار صداش می کنن بیدار نمیشه ، فقط اینجوری میشه بیدار کرد

  • پاسخ 101
  • ایجاد شده
  • آخرین پاسخ

بیشترین ارسال‌ها در این موضوع

  • bano.z

    102

پارت صد و یک

فحشی زیر لب نثارش کردم که ، لبخند دندون نمایی زد و گفت : جون عصبانیتت هم قشنگه.

خیلی می خواستم خندم رو کنترل کنم ولی نتونستم و در اخر لبخندی روی لبم ظاهر شد .

بهراد گفت : حالا قهر نکن وروجک بیا بریم پایین که همه منتظر من و توان برای شام .

چیزی نگفتم و همراهش راه افتادم ، اون شب هم گذشت.

بلاخره روز تولد نازی رسید و از صبح دیزاینر اومده بود داشت تم رو میچید ، قرار بود تم سفید و طلایی باشه ، نزدیک های بعد از ظهر بود که همه چیز رو چک کردم و به اتاقم رفتم تا اماده بشم . 

ویرایش شده توسط bano.z

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

اطلاعیه ها


×
  • اضافه کردن...