تو میتوانستی به چشمانم نگاه کنی و گلویم را با چاقوی تیزی ببُری و من میتوانستم در آخرین نفس از تو بهخاطر خونی شدن دستهایت معذرت بخواهم...
-الیاس علوی
زیبایی؛ همچون پراکندگی یک ایل در کوهستان، همچون گذر یک رودخانه. زیبایی؛ همچون قایقی در غروب یک دریا، همچون قطاری در عمق سبز یک دره. زیبایی؛ همچون رقص دود سیگار. در زیباییات رفتنی نهفته است...
-علیرضا قاسمیان خمسه
«همه را مدیون توام...زمانی که تو را ملاقات کردم ویران شده بودم...تو مرا ساختی، دستم را گرفتی و بلند کردی.. من هم تو را مثل یک تکه نان بوسیدم، روی پیشانیام گذاشتم و عزیز و مقدس دانستمت...
و عشق پدیدار شد، عشق...»
-جمال ثریا | نامه به زحل
درست آنجا که ترکم کردهای، ایستادهام. اما همانند زمانی که ترکم کردی نیستم. بسیار تغییر کردهام و یاد گرفتهام انسانها برای جمع شدن پیکرشان، نیاز مبرم به فروپاشی عمیق دارند. برای فروپاشیدنم از تو بسیار ممنونم.
-جمال ثریا
نوشته بود: کسی را چنان دوست داری که برایش بجنگی؟ نوشتم: از جنگها برگشتهام، با زخمها و موی سپید؛ و یاد گرفتهام صبور باشم و به تماشا قانع!
-حمید سلیمی
اگر کسی مرا خواست، بگویید: رفته باران ها را تماشا کند و اگر اصرار کرد، بگویید: برای دیدن طوفان ها رفته است! و اگر باز هم سماجت کرد، بگویید: رفته است تا دیگر بازنگردد...
-بیژن جلالی