صبحها از بیدار شدن دلخورم و این همیشه برای من علامت بدی است. بودنم را در خانه لحظه به لحظه حس میکنم و طعم تنها و دلگیر آن را با حسرت میچشم. مثل کسی که میداند چند روزی بیشتر به آخر عمرش نمانده و لحظهها را با تنگدستی خسیسانهای میگذراند.
روزها در راه / شاهرخ مسکوب