رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

تخته امتیازات

مطالب محبوب

در حال نمایش مطالب دارای بیشترین امتیاز در 12/06/2024 در همه بخش ها

  1. نام رمان: به صَرف سیگار مارلبرو🚬 نام نویسنده: زهرا تیموری ژانر: عاشقانه، اجتماعی پارت گذاری: هفتگی خلاصـــــــــه: یکی هست، یکی نیست. یکی محدود، یکی همیشگی. یکی تاریک، یکی روشن، یکی سکوت، یکی صدا. یکی تیره‌، یکی زلال، یکی پاییز، یکی بهار. یه آدم‌ اشتباه با یه آدم نااشتباه وارد بازی میشن به نام زندگی اما باهم قد نمیکشن، دور هم پیچک نمیشن. رفاقت دیرینه دارن که دوستی‌شون به مشکل می‌خوره. این دو آدم‌، کدوم‌شون موفق میشن اون یکی و تغییر بده؟ این زندگی به اشتباه کشیده میشه یا رو به درستی می‌ره؟ مقدمـــــــــه: من زمین بودم، عاشق زهره؛ سیاره‌ی دوقلوم. ظهری تابستونی و پر از هیاهو که عصری زمستونی زیر و روم کرد. دنیامو گرفت. گرمامو برد. ابری شدم؛ تاریک و سرد و نمور. یخم باید ذوب می‌شد تا تابستونم برمی‌گشت. سرما از حرارت می‌ترسید و چکش توی دست گرما بود. باید رو سر قندیل می‌زد تا شکوفه رو درخت می‌نشست؟ تا زمین سبز میشد و گندم‌گزار خوشه می‌داد؟ تا پرنده لونه می‌کرد و چهچهه میون باغ دل می‌پیچید؟ لینک صفحه نقد رمان:
    1 امتیاز
  2. پارت هفتم رمان خاص ماه قشنگم اسمی هست که روی رفیقم ترانه گذاشتم من و ترانه از دبیرستان باهم دوستیم و الان هم با هم به یه دانشگاه میریم چون خیلی ماهه این اسم رو روش گذاشتم ا پیامش رو نخوندم نوشته :حالت چطوره و پایه ای بریم دور دور؟ منم براش زدم :عالیم اصلا مگه میشه با تو حرف بزنم و عالی نباشم؟ پایه چیه چهار پایتم رفیق خخخخ.... و پسر گربه ای رفیق و هم بازی بچگی های من و تیام اسمش سپهره که البته از من یه سه_ چهار سالی کوچیک تره و برام مثل برادر کوچیک تره همون قدر عزیز و ارزشمند و دوست‌داشتنی انقدر که گاهی وقتا تیام انقدر بهش حسودی میکنه و میگه سپهر و بیش تر دوست داری ولی من هردوشون رو یه اندازه دوست دارم اون الان سال آخر هنرستان و میخواد موسیقی بخونه تو دانشگاه امیدوارم موفق بشه چون صداش خیلی قشنگه خب ببینم چی نوشته : هی دختره ی بی‌شعور دلم برات تنگ شده چرا خبری ازت نیست پست جدیدم رو چرا لایک نکردی هااا ؟ اگه جواب ندی چتر میشم خونتون هااا خب همین الان داشتم ازش تعریف می‌کردم گند زد تو تعریفاتم ولی بلاخره برای این برادر نسبتا محترمم با این ادبیاتش نوشتم پسر گربه ای امروز قرار دارم فردا نهار بیا خونمون آخر هفته است تیام و بابا هم خونه هستند کلی خوش میگذره بای و خب بلاخره نوبت خل و چل دوست داشتنی من یا همون تیام خودمون رسید که داداش بزرگه ی عزیزمه و معرف حضورتون هست نوشته از اون تخت نازنینت جدا میشی یا میام بالا خودم با بلدوزر از تخت جدات میکنم حوصله ام سر رفته بیا بریم دور دور اوهو این برادر ما هم نمیزاره شخصیت متینش تو ذهن بقیه بمونه بلاخره خل بازیاش رو یه جوری نشون میده براش زدم دوست دارم بخوابم اصلا حوصله ات به من ربطی نداره ها زیرش رو کم کن سر نره خخخخ... الانم میخوام با دوستم برم دور دور سریع زد خب منم ببر قول میدم پسر خوبی باشم منم زدم آره خیلی نخیرم نمیبرمت یه قرار دخترونه است دفعه ی قبل انقدر دوستم رو اذیت کردی تا یه هفته باهام قهر بود
    1 امتیاز
  3. پارت ششم رمان خاص یهو بابا چرخید سمت آشپز خونه که مامان خانوم هم کم نیاورد و گفت دوباره این دختر گلت شلوغش کرده وگرنه من چیزی نگفتم که یکم ناز قاطی صداش کرد و گفت آقای من عزیزدلم آخه من از صبح وایستادم پای گاز غذای مورد علاقه اش رو درست کردم اونوقت ازش خواستم میز و بچینه خواسته ی زیادیه عشق دلم؟؟؟؟ بابا هم که عاشق کلا منو تیام رو یادش رفت و همونجوری که سمت خانومش میرفت تا بغلش کنه گفت :حق با شماست خانومم همیشه حق با شماست عشقم اصلا خودم برات میز رو میچینم تازه ظرف ها رو هم میشورم شما فقط بشین و خانومی کن قربون ناز صدات بشم من عزیزدلم بابا که حسابی غرق نگاه و عشقولانه هاش با خانومش شده بود مامانم که از بابا محو تر منو تیام هم که دیدیم اگه همینجوری پیش بره کار به جاهای باریک میکشه همزمان با هم صداشون کردیم و گفتیم:اوهوم اوهوم ببخشید بد موقع مزاحمتون میشیم راحت باشید ما عادت کردیم فقط اینکه غذا داره سرد میشه و زحمت گرم کردنش میوفته گردنتون خخخخ.... بابا که کلا تو افق محو شد هوا چطوره ها و اینا ولی مامان با یه عصبانیتی که اگه سر غذا نبودیم حسابم با دمپایی معروفش بود گفت..بجای خندیدن پاشو کاری که از اول باید انجام میدادی رو بکن تا غذا سرد نشده و اون روی منو ندیدی سلاح سرد دمپایی و اینا در جریانی که دختررررم منم دیگه وقت رو تلف نکردم و رفتم مثل یه بچه ی حرف گوش کن میز رو چیدم و بلاخره این ناهار مورد علاقه ی پر ماجرا به پایان رسید و بعد از شستن ظرف ها که تنبیه شیطنت منو تیام بود با یه روز بخیر همه رو خوشحال کردم و به سمت تخت قشنگم به مقصد یه رویای شیرین پرواز کردم و بلاخره به عشق ا‌ولم (خواب)رسیدم بعد از یه دیدار رویایی با عشق اولم (خواااب) به سختی و به اجبار از تخت قشنگمممم دل کندم چون وضعیت قرمز بود و به سمت اتاق فکر (دست شویی)پرواز کردم و پس از انجام عملیات مورد نظر و شستن دست و صورتم برگشتم تو اتاق و به سمت گوشیم رفتم تا ببینم اوضاع چجوریه و دنیا دست کیه؟ خخخ شوخی کردم رفتم چک کنم ببینم کسی یادی از من بدبخت بی نوا کرده یا نه دیدم که بلههه سه تا پیام دارم از ماه قشنگم و پسر گربه ای(رفیقام) و خل چل دوست داشتنی (تیام)دارم
    1 امتیاز
×
×
  • اضافه کردن...