مدیر ارشد هانیه پروین ارسال شده در 15 فروردین مدیر ارشد ارسال شده در 15 فروردین بیاید چیزایی که دیگه واقعا کلیشه شده و از خوندنش خسته شدیم رو اینجا بنویسیم. نویسندهها بدونن که از این کلیشهها استفاده نکنن😁 مثال: آرشام تهرانی مغرور و خودساخته درِ بیامدبلیوشو میبنده و میره دنبال دختر بازیگوش داستان🫡 2 نقل قول
پلیس انجمن بربری ارسال شده در 16 فروردین پلیس انجمن ارسال شده در 16 فروردین به صورت سفید و صاف نگاه کردم دماغم خدادادی سر بالا بود و لبام انگار اون بالا برام ژل زده بود فرستاده بودم رو زمین موهای طلاییم تا پایین کمرم میرسید همه میگفتن شبیه پری دریایی هام آماده شدم و بدون کوچکترین آرایشی حاضر شدم(وی از نگین های کوچک روی لباسش هم روایتی میاره و در نهایت درحالی که از پله سر میخوره میرسه پایین با خانم والده سر صبحانه شاخ به شاخ میشه و در برخی موارد خواهر یا برادر مزاحمی داره که کلی تیکه بار هم میکنن و تا به کوچه میرسه رفیقش با دویست شیشش منتظرشه گزارش شده در برخی موارد هم این اوضاع برعکسه و شخصیت اصلی درحالی که سوار لامبورگینیش میشه از باغ قصرشون بیرون میزنه و میره دنبال دوستش که کلی قراره بخاطر دیر رسیدن فحشش بده) 1 1 1 نقل قول
ماسو ارسال شده در 16 فروردین ارسال شده در 16 فروردین به نظرم همین که شخصیت داستان صورتشو خودش توصیف میکنه دیگه به شدت کلیشه ای شده دماغ سربالا و عروسکی و لبای قلوه ای و چشمای کشیده و ابی و این چیزا دیگه و اینکه همیشه خدا پسره پولداره دنبال خدمتکاره یادختره پولداره باید صوری ازدواج کنه واقعا دیگه این چیزا جذابیت نداره 2 1 نقل قول
سایه مولوی ارسال شده در 16 فروردین ارسال شده در 16 فروردین ازدواج اجباری و اینکه یکی از سر فقر با یکی که پولداره ازدواج میکنه و اونی که پولداره مدام اون رو اذیت میکنه و در آخر اینا عاشق هم میشن😑 2 1 نقل قول
ارسالهای توصیه شده