رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

Taraneh

مدیر اجرایی
  • تعداد ارسال ها

    1,041
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    6
  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط Taraneh

  1. آدم نابينا اكه بيناييش رو بدست بياره اولين چیزی كه ميندازه دور عصاشه ...
  2. بازگشتی با زره‌ای که گمان می‌کردی در برابر زمان استوار مانده و نامه‌ای که در مهرش نه حقیقت، که خاکستر سرد خوابیده بود. چشمانی که روزی صدایم می‌زدند، اکنون از نوری که در من مانده بود، پس می‌کشند. بی‌خبر از آن که بازگشت تو تقدیر نیست، بلکه تکرار است؛ تکرار رفتن‌ها، سکوت‌ها، خاموشی پس از واژه‌هایی که تا ابد نگفته ماندند، و چشم‌هایی که به جای ایستادن، تنها نظاره کردند. من ایستاده‌ام، بی‌آنکه در انتظارت باشم، و این سخت‌ترین نوع ایستادن است. دیگر آن زن دیروز نیستم، او را در تاریک‌ترین اتاق قلعه دفن کرده‌ام، اتاقی که قفلش نه آهن، که خاطره است، و کلیدش را دیگر هرگز نمی‌طلبم. من از تن سوخته‌ام برخاسته‌ام، از استخوان‌هایی که زیر بار نادیده‌انگاری شکستند. نه به دلیل شایستگی نابودی، بلکه به جرم باور به روزی که دیگر نیست. تو با زره آمده‌ای، نه برای جنگیدن، بلکه برای پنهان شدن؛ پشت سپرهایی که سال‌ها پیش باید می‌داشتی، آنگاه که بودن معنا داشت. و قلب‌ها به جای گرفتن، می‌بخشیدند. نامه‌ات را نخواهم خواند، مُهرها برای من سخن نمی‌گویند. از آن روز که حقیقت سطر نخست هیچ نامه‌ای نبود، دیگر واژه‌هایم را از نگاه آدمیان نمی‌خوانم. بازگشتی، شاید به امید آن بخش نرم که هنوز در من مانده باشد، اما من از همه نرمی‌ها گذشته‌ام، چرا که آموخته‌ام مهربانی، بهایی سنگین دارد، وقتی که آدم‌ها آن را به مثابه پله‌ای برای فرار برمی‌گزینند. تو با زبان آدمی آمدی، اما من از دروغ‌های کلمات فاصله گرفته‌ام؛ آنچه باقی مانده در من، نه برای دوست داشته شدن است، نه برای فهمیده شدن. من از خاکستر سوختنم، نه جان گرفتم، بلکه آه شدم؛ و آه، جان نمی‌گیرد، جان می‌گیرد. برو، پیش از آن‌که قلعه‌ای که با استخوان‌های خود ساخته‌ام، دهان بگشاید و تو را هم فرو برد؛ نه از خشم، بلکه از سیری. سال‌هاست سیرم، از بازگشت، از انسان‌ها، از عشق‌هایی که با وعده آغاز شدند، و با تأخیر به خاک سپرده شدند.
  3. میدونید چرا به قرص خواب میگن ملاتونین!؟ که بتونین لالا تونین
  4. ماشین‌ رو پارک کرده بودم یهو یه ماشین زد بهم با عصبانیت پیاده شدم دیدم طرف سالمنده، با اینکه عصبی بودم اما بروزش ندادم،چون من جوری تربیت شدم که به بزرگتر از خودم احترام بذارم، زنگ زدم بابابزرگم گذاشتم رو اسپیکر اون فحشش داد.
  5. تنها ویژگی سمّی من اینه که از بس شیرینم ممکنه دیابت بگیری
  6. یکم تو رودروایستی ام وگرنه از همه جا بلاک بودی.
  7. اره اتفاقا چکت میکنم، هنوزم بی‌لِولی. (مثلا وقتی شکست عشقی خوردم اومد گفت هنوزم دنبالمی )
×
×
  • اضافه کردن...