-
تعداد ارسال ها
35 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
1
M@hta آخرین بار در روز آذر 2 برنده شده
M@hta یکی از رکورد داران بیشترین تعداد پسند مطالب است !
درباره M@hta
- تاریخ تولد تعیین نشده
آخرین بازدید کنندگان نمایه
128 بازدید کننده نمایه
دستاورد های M@hta
-
نقد رمان ون توری | فاطمه عیسی زاده(مهتا) کاربرانجمن نودهشتیا
M@hta پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در صفحه نقد رمان ها
نام رمان: ون توری نام نویسنده: فاطمه عیسی زاده(مهتا) ژانر: عاشقانه، طنز، اجتماعی خلاصه: روزی روزگاری در شهری پر از دود و هیاهو شخصی خسته شده، تمام داراییش را فروخت و یک ون مسافرتی خرید تا به دنبال خوشحالی و آزادی واقعی برود. او از ته دلش میخواست هیچ مسئولیتی نداشته و آزادانه زندگی کند. در این مسیر پر از بالا و پایین و دست انداز او هربار با شخص جدیدی آشنا شده و علیرقم میل باتنی اش همسفرها سر و کلشان پیدا میشود. هر یک از مسافرها ماجرایی برای تعریف دارد و به دنبال چیز خاصی می گردد. یا از چیزی فرار می کند... مقدمه : من اول دو کلمه ماشین ون و تور مسافرتی رو کنار هم گذاشتم و کلمه ون توری رو ساختم. بعد توی اینترنت سرچ زدم و متوجه شدم (ونتوری) به صورت چسبیده اسم یه دستگاه اندازه گیری حرکته و اصل اساسی اون هم به معادل برنولی بر میگرده به این معنا که با افزایش سرعت، فشار کاهش پیدا میکنه؛ خوشحال تر شدم و شعار شخصیت های داستانم رو ساختم: «هرچه سرعت سفرها بیشتر باشه، فشار زندگی کمتر میشه...!» صفحه اصلی: رمان ون توری -
چارت بندی رمان به صرف سیگار مارلبرو
M@hta پاسخی برای Teimouri.Z ارسال کرد در موضوع : درخواست خط طرح و چارت بندی پارت ها
نویسنده عزیز ممنون از صبوریه شما، با شما در خصوصی ارتباط برقرار میکنم❤️- 1 پاسخ
-
- 2
-
M@hta شروع به دنبال کردن Teimouri.Z کرد
-
Teimouri.Z شروع به دنبال کردن M@hta کرد
-
خوش اومدی زریه خودم.
-
#بخش_پنجم با ون خوش رنگش از کنار هر جنبدهای که رد میشد توجهش را جلب کرده و برایش سر بر میگرداند. رنگ زرد ماشین امید و شادی بخش روز دیگران بود و به محض رویت ایران با آن سر و وضع رنگ و رو پریده و لباس های تیره بادشان خالی میشد. از اول هم قرار نبود او با آن سر و وضع سوار ون رویایی اش شود، اما سرنوشت... وسط شهر در کنار دیوارهای یک مدرسه دخترانه که در آن فصل تعطیل بود، پارک کرده و به نامه خوانده نشده اش خیره شد. درست پنج ماه بود، از دومین فصل سرد زمستان، بهتر بگویم از وقتی مشاعرش را به سرمای بهمن ماه باخته بود؛ در آن نامه را باز نکرده بود. توضیحات بی موردی که هیچ وقت نمیخواست در رابطه با آنها چیزی بداند. او قول رفتن به خود داده بود. یک سفر بی برنامه و دیر هنگام که باید شروعش میکرد. آینه وسط ماشین را پایین کشید و به صورتش خیره شد. به چشم های کشیده و سیاهش که دیگر سرزندگی گذشته را نداشت. گویی کولبار مشکلاتش به پشت چشم هایش افتاده که آنطور خمار و نیمه باز بودند. کل صورتش یک چشم و ابروی بلند بود و موهای قهوه ای کوتاه که با قرار گرفتن در کنار صورتش به او جذابیت بیشتری میدانند. همان پنج ماه قبل برای آخرین بار از آن مدل جدیدها که جلوی موها بلند تر از پشتشان است، کوتاه کرده بود. کف دستش را دو بار محکم به روی گونه هایش کوبید و با دندان جوری لبش را زجر داد که لب و گونه هر دو رنگ گرفتند. لبش را ابتدا كاملا بی حالت کش آورد و در آخر آن را با کلی تلاش به لبخند زیبایی ختم کرد. یک لبخند کامل که در آن دندان نیشی که به روی دندان کناری اش افتاده بود، به نمایش درآمد. یک نقص کاملا زیبا که لبخندش را از باقی دخترها متمایز میکرد. خیالش را به زبان آورد: «ایران تو اون دوتا رو کشتی و حالا نوبت به خودت رسیده.» و به سمت اتوبان راند. او قصد داشت صبحانه را در اولین رستوران بین راهی صرف کند. **** صبحانه را تمام و کمال در سفره خانه ی شخصی به نام عمو کمال صرف کرد، حتی برای خودش ولخرجی کرده و کیک و قهوه تلخ هم سفارش داده بود.
-
بخش چهارم زن نگاه حراسانش را میان ایران و مرد داخل خانه میچرخاند. با پاک کردن دوباره بینی قرمز و اشکهای بیپایانش تلاش میکرد اوضاع را از آنچه که بود خرابتر نکند. - خانم، هیچ چیز اونطوری که شما فکر میکنید نیست! سرش را به سمت ایران برگرداند، درست همان لحظهای که مرد به جلوی در رسید. اما ایران دیگر سوار بر ون بود و با تمام سرعت از کوچه خارج میشد. تصورش این بود که آدم کشتن راحت است؛ شاید هم واقعاً آسان بود. به قول استاد حقوق و جزا، در پایان هر روز باید شکرگزار باشیم که یک نفر را نکشتهایم. اما دلیل ترک آن کوچه برای او ترس از کشتن نبود؛ بلکه ترس از کشته شدن دوباره روحش بود. روحی که پنج ماه پیش خرد شده بود، له شده بود و سرانجام، در میان رویاهایش جان داده بود. سعی میکرد به تصویر مرد در آینه وسط ماشین نگاه نکند. او حتی سایهروشن خطوط بدنش را از حفظ بود و میتوانست بدون نیاز به نور بگوید چشمان نافذ و موهای خوش حالتش در کجا قرار دارند، یا آن دستان کشیده و سینه حمایتیگرش… چشمش را به ندیدن وادار کرد، اما گوشش بهخوبی صدای قدمهای مرد را که به دنبال ماشین میدوید، شنید و صدای خستهای که نامش را با حسرت صدا زد: - ایران…! مشتش را محکم به فرمان کوبید. با کنار زدن موهایش، خشمگینتر از گذشته فریاد زد: «ایران مُرد!» سپس سرش را از پنجره بیرون برد و با تحکم ادامه داد: - حداقل برای تو! آفتاب بالا آمده بود، اما شبِ تقدیرش هنوز به پایان نرسیده بود و قصد روشن کردن روزگارش را نداشت. مدام زیر لب با خود تکرار میکرد: «اون حاملهست… اون یه بچه داره!» - بچه… یه بچه… در همان لحظهها، نور خورشید کوچه و خیابان را کاملاً روشن کرده و گردِ زندگی در شهر پخش شده بود.
-
بخش سوم بارها و بارها پشت سر هم زنگ در را فشرد؛ همان سماجتی که قبلاً با خنده انجام میداد. اما حالا خندهای بر لب نداشت، و اگر ساکنین خانه میدیدند، شاید هرگز در را باز نمیکردند. نوک کفشش را محکم به آسفالت کهنه کوبید و دستش را بالا برد تا در را با مشت بکوبد. پیش از آنکه مشت گرهکردهاش فرود آید، در با عجله باز شد و صورت آشفته زنی در چارچوب در ظاهر شد. صورت زن بیچاره از عرق پوشیده شده بود؛ تشویش و اضطراب در حرکاتش موج میزد، و رنگش در آن گرگومیش صبحگاهی پریده به نظر میرسید. با دیدن موهای کوتاه که از دو طرف صورت او رها شده بودند و چشم و ابروی سیاه و عمیقش، زن بهخوبی ایران را شناخت. قبلاً او را ندیده بود، اما توصیفات بیپایان و شیداییهای بیحواس همسرش کار خود را کرده بود. هر دو در آن لحظه، با کابوس زندگیشان روبهرو شده بودند. چشمان زن پر از اشک شد و ناخواسته دستش را روی شکم برآمدهاش گذاشت. پنج ماهی میشد که باری بر دوش داشت و جنینی را در دل میپروراند. کودک که هیجان مادرش را حس کرده بود، مانند ماهی در شکمش میلغزید. ایران برای برداشتن تفنگش برگشت، اما قبل از آنکه دست به اسلحه ببرد، نگاهی ناباورانه به شکم برآمده زن انداخت و چانهاش لرزید. کشتن یک خیانتکار حقش بود، این را با خود فکر کرد؛ اما آن بچه چه گناهی کرده بود؟ هرچند… فرزند دو خیانتکار سرسخت، چه سرنوشتی جز این میتوانست داشته باشد؟ آیندهاش با چنین والدینی چه میشد؟ در گیرودار کلنجار عقل و قلبش، صدای گرفته و آهسته زن را شنید: - ایران... زن بهسختی نفس میکشید؛ گریه امانش را بریده بود و نفسهایش به شماره افتاده بود. اضافهوزن دوران بارداری وزنش را زیاد اما، توانش را کم کرده بود. با پشت دست، اشک و عرق صورتش را پاک کرد و دوباره تلاش کرد سکوت سنگین را بشکند: «من… من ازت خواهش میکنم! ایران…» ایران با خود اندیشید؛ آیا چنین زنی حق داشت چیزی از او بخواهد یا التماس کند؟ چانه و قلبش با هم لرزیدند، اما تاثیری در رفتار و نگاه مصممش نداشت. محکم و استوار، مثل کوه، کنار ماشینش ایستاده بود و در ذهنش دو دو تا چهارتا میکرد؛ تفنگ را بیرون بکشد یا به کودک رحم کند؟ خم شد و دست برد به زیر صندلی تا اسلحه را بردارد. درست در لحظه آخر، پیش از آنکه دستش به تفنگ برسد، صدایی از داخل حیاط بلند شد که نفسش را در سینه حبس کرد. مردی با صدایی آشنا، نام همسرش را صدا میزد و از او میپرسید جلوی در چه میکند.
-
بخش دوم دیگر اشکی برای ریختن نداشت؛ حتی یک قطره. چشمانش خشک و بیحس بودند. غرور لحظه ای تنهایش نمی گذاشت تا قلب مالامال از اندوهش سبک شود. به اندازه کافی گریه کرده بود و بیش از آن، نیازی به خورد و له شدن نمیدید. حالا، در کنار جاده مهگرفته، تنها چیزی که آرامش میکرد، خشم و لگدهای فرضی به زمین بود. در حین فریادهای بیصدا، با در باز ماشینش روبهرو شد؛ گویی ماشین میخواست با زبان بیزبانی او را به آغوش مکانیکی خود دعوت کند. ایران سر و وضعش را مرتب کرد و تصمیم گرفت، برای آخرین بار، محکم و استوار باقی بماند. از همان فاصله، صدای برفک ماشین را میشنید. سوار شد، رادیو را خاموش کرد و خود را برای اولین مقصدش آماده ساخت. سرانجام، از راه بکر روستا به شهر رسید و ماشینهای هممسیرش را پیدا کرد. روسریاش را محکم به دور گردنش پیچید؛ از نگاههای دیگران، مخصوصاً جنس مخالف، بیزار بود. هالههای کمجان نور خورشید بهآرامی پدیدار شدند و او به مقصد اولیهاش رسید؛ همان خانهای که روزی قرار بود او را مهمان خود کند، همان کوچه باریک و ساختمانهای غیر اصولی که سر به فلک کشیده بودند. آخرین خانه ویلایی موجود در انتهای کوچه، همان آجری هفتاد متری که تمام رویاهای ریز و درشتش در آن شکل گرفته بود. از ماشین پیاده شد و پیش از آنکه هوا کاملاً روشن شود، زنگ در را فشرد. دیگر دستش نمیلرزید، یا دستکم خودش اینطور میپنداشت. هیچکس جواب نمیداد. این خانه کوچک آیفون نداشت، و طبیعتاً هیچکس هم دلش نمیخواست در هنگام طلوع، موزاییکهای حیاط کوچک را برای باز کردن در بپیماید. اما او نیامده بود که کوتاه بیاید. شاید بهتر بود تفنگش را آماده میکرد. کدامشان را می زد بهتر بود؟ اگر در را باز نمیکردند، چه باید میکرد؟ اگر کسی در خانه نبود، چه؟
-
فصل اول (ایران) #بخش_یکم بعد از نوشیدن فنجان چای، نگاهی گذرا به ساعت مچیاش انداخت. چمدان را از کنار پا برداشت و تا دم ماشین کشید. همهجا در تاریکی فرورفته بود و فقط نور ضعیف لامپ جلوی خانه همسایه در ابتدای کوچه، فضای تاریک را کمی روشن میکرد. بعد از گذاشتن وسایل در راهروی ون مسافرتی، برای برداشتن تفنگ شکاری دولولش دوباره به خانه بازگشت؛ خانهای که دیگر به او تعلق نداشت و قرار بود با طلوع خورشید، صاحب جدیدی پیدا کند. تفنگ را در پارچهای مخملی و صورتی رنگ پیچید و با احساسی خالی، از خانه خارج شد و در را بر همه افکارش بست. جای تفنگ زیر صندلی راننده بود و جای خودش وسط جاده. چشمان بیفروغش به جاده خیره مانده بودند. تلفن همراهش روی میز تلویزیون جا مانده بود—عمداً آن را جا گذاشته بود. تنها چیزی که در این مسیر همراهش بود، لباسهای سیاه درون چمدان و یک نامه نخوانده و مهر و مومشده بود. صدای جیرجیرکها با تمام توان، سکوت شب را میشکست. فضای جاده با آن نور کم و صدای بسته شدن در که هنوز در گوشش زنگ میزد، حالا حتی مخوفتر از همیشه بهنظر میرسید. انگشتان کشیدهاش فرمان را محکم گرفته بودند؛ همانطور که هوای مهآلود و شرجی شمال، سینهاش را میفشرد. هیچ ترسی در وجودش نبود. ضبط را روشن کرد تا از سکوت فرار کند، اما دستگاه با صدایی مختصر از خِرخِر و برفک، تنها یک صدای ممتد و گوشخراش پخش کرد. از موسیقی خبری نبود، اما ایران همچنان به صدای برفک رادیو گوش میداد. این صدای بیوقفه و خشن برایش آرامشبخشتر از افکار آشفتهاش بود. در پیچهای تند کوهستان، جاده خم برمیداشت و او را با خود میکشید. بعد از ساعتی گوش دادن به صدای نامفهوم رادیو، کندن پوست لبهایش و بیاعتنایی به منظره تاریک جاده، خاطرات دوباره به ذهنش هجوم آوردند. همه چیز، مثل اولین بار، بهطور واضح و ناگهانی بهیادش آمد. صدای جیغ و خنده شاد میهمانان آن مراسم نفرینشده دوباره در ذهنش زنده شد. دیگر خش رادیو را نمیشنید؛ این صدای خشن و تیز شادی دیگران بود که ذهنش را میفشرد و مچاله میکرد. با خشمی که در انگشتانش پیچیده بود، مشت محکمی به فرمان کوبید. زیر لب "لعنتی" گفت و پایش را بیشتر روی گاز فشار داد. نامه نخوانده درست کنار کیف پول چرمی دستدوزش به چشم میآمد. قول داده بود که دیگر احساساتش طغیان نکنند، اما کنار همان پرتگاه بلند و پوشیده از دار و درخت، ماشین را متوقف کرد. خودش را در آغوش مه گرفتگی فروبرد و به سمت پرتگاه قدم برداشت. موهای کوتاه قهوهایاش را با دست گرفت و با تمام توان فریاد کشید؛ فریادی ممتد که گویی در دل کوه میپیچید و تا بینهایت ادامه داشت. پژواک فریادش در کوه او را همراهی میکرد. دیگر اشکی برای ریختن نداشت؛ حتی یک قطره. چشمانش خشک و بیاحساس بودند. غرورش نمیگذاشت اندوه عظیم دلش را سبک کند.
-
پیش از شروع به نوشتن درخواست چارت بندی و ترتیب سیر رمان های نودهشتیا
M@hta پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در درخواست خط طرح و چارت بندی پارت ها
سلام و احترام خدمت نویسنده های توانای نودهشتیا این بخش خدمت جدیدیست که نودهشتیا به شما ارائه می دهد: ما با برسی مشکلات نویسندگان حین نوشتن متوجه شدیم شمار زیادی از رمان ها تنها آغاز شده و هرگز پارت پایانی خود را نمی بینند. پس الزام دانستیم با چارت بندی پارت ها پیش از نوشتن و مشخص بودن خط طرح داستان به نویسنده ها کمک کنیم تا آثار فاخر خود را رها نکرده و حتما به پایان برسانند. لطفا با عنوان اسم رمان خود تایپیک زده و درخواست های خود را ارسال فرمایید. تنها خلاصه عمومی خود را در تاپیک بنویسید تا از کپی شدن آن توسط کپی رایتر ها جلوگیری شود. مدیر مرتبط در اسرع وقت با شما در خصوصی ارتباط می گیرد. ارادتمند_ مدیریت نودهشتیا-
- 3
-
نقد و معرفی کتاب دانش ثروتمند شدن | انجمن نودهشتیا
M@hta پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
معرفی و نقد کتاب "دانش ثروتمند شدن" اثر والاس دی واتلز کتاب دانش ثروتمند شدن اثر والاس دی. واتلز یکی از آثار کلاسیک در زمینه موفقیت و خلق ثروت است که در دسته کتابهای کاربردی قرار میگیرد. این کتاب بیشتر از آنکه به تئوریها و فلسفههای پیچیده پرداخته باشد، یک راهنمای عملی است که به خواننده نشان میدهد چگونه میتواند در مسیر ثروتمند شدن گام بردارد. درباره نویسنده والاس دی. واتلز، نویسنده و معلم موفقیت، در کتابهای خود به تحلیل و بررسی قوانین موفقیت در زندگی میپردازد. او اعتقاد داشت که ثروت تنها نتیجهی شانس یا موقعیت اجتماعی نیست، بلکه میتوان با استفاده از اصول خاص، به دستیابی به آن دست یافت. کتاب دانش ثروتمند شدن یکی از معروفترین آثار اوست که به طور خاص بر ایجاد ثروت از طریق عمل و تفکر مثبت تمرکز دارد. درباره کتاب کتاب دانش ثروتمند شدن به طور خاص به کسانی که علاقهمند به ایجاد ثروت هستند، به ویژه افرادی که از زمان و منابع برای مطالعه عمیق فلسفهها و نظریات مختلف بیبهرهاند، راهنماییهای عملی ارائه میدهد. نویسنده در این کتاب به قانونهایی اشاره میکند که هر فردی میتواند به آنها پایبند باشد تا ثروت و موفقیت را جذب کند. از نظر واتلز، ایمان و اراده نقش اساسی در رسیدن به هدف دارند و با پیروی از این قوانین، هر فردی میتواند به طور قطع به ثروت دست یابد. این کتاب به گونهای طراحی شده است که حتی اگر درک عمیقی از مفاهیم ماوراءالطبیعه نداشته باشید، بتوانید از اصول آن بهره ببرید و نتایج عملی را مشاهده کنید. یکی از نکات مهم این است که به خواننده توصیه میشود بدون شک و تردید به اصول ذکر شده در کتاب عمل کند، زیرا طبق گفته واتلز، این علم دقیق و غیرقابل شکست است. بیشتر بخوانید: نقد و معرفی کتاب آنی شرلی | انجمن نودهشتیا نقد و معرفی کتاب خاطرات یک مغ | انجمن نودهشتیا ویژگیهای برجسته کتاب 1. رهنمودهای عملی: کتاب بیشتر به ارائه راهکارهای عملی برای رسیدن به ثروت میپردازد تا به تئوریهای پیچیده. این ویژگی آن را برای کسانی که به دنبال نتایج فوری و کاربردی هستند، بسیار مفید میسازد. 2. قانون ایمان: واتلز تأکید زیادی بر ایمان به اصول موفقیت و ایجاد ذهنیتی مثبت دارد که موجب جذب ثروت میشود. 3. کتابی ساده و کاربردی: با وجود اینکه برخی عبارات کتاب از زمان انتشار آن قدیمی به نظر میرسند، اصول ذکر شده همچنان برای افرادی که به دنبال موفقیت و ثروت هستند، کاربردی و مؤثر هستند. 4. دقت در عمل: کتاب بر این نکته تأکید دارد که برای رسیدن به ثروت، باید قوانین خاصی را به طور دقیق رعایت کرد و از تردید پرهیز کرد. جمعبندی کتاب دانش ثروتمند شدن اثر والاس دی واتلز، با اصول کاربردی خود در زمینه موفقیت مالی و ثروت، میتواند به کسانی که به دنبال ایجاد تغییر در زندگی خود هستند، کمک کند. این کتاب به خوانندگان این فرصت را میدهد که با استفاده از ایمان و اراده، به موفقیت مالی دست یابند. اگر تمایل دارید به تغییرات مثبتی در زندگی خود دست یابید و از روشهایی دقیق و مؤثر برای خلق ثروت استفاده کنید، مطالعه این کتاب قطعاً توصیه میشود. خرید کتاب دانش ثروتمند شدن اثر والاس دی واتلز انتشارات آذرمیدخت-
- 1
-
معرفی و نقد کتاب "آنی شرلی" اثر لوسی ماد مونتگومری کتاب آنی شرلی، که به نام آنی شرلی در رویایی سبز نیز شناخته میشود، اثر مشهور نویسنده کانادایی لوسی ماد مونتگومری است. این کتاب اولین جلد از مجموعه هشت جلدی آنی شرلی است و داستانی جذاب و احساسی را روایت میکند که نه تنها نوجوانان بلکه بزرگسالان را نیز مجذوب خود کرده است. این اثر با انتشار اولیهاش، به یکی از محبوبترین و شناختهشدهترین رمانهای تاریخ ادبیات جهان تبدیل شد. درباره نویسنده لوسی ماد مونتگومری، نویسندهای کانادایی است که بیشتر بهخاطر آثارش در زمینهی ادبیات نوجوانان شناخته میشود. آنی شرلی معروفترین شخصیت خلق شده توسط اوست، که بهعنوان یک دختر جوان پر از امید، شور و شجاعت شناخته میشود. این شخصیت با ویژگیهای منحصر بهفردش توانست دل میلیونها خواننده در سراسر جهان را فتح کند و به یکی از نمادهای ادبیات نوجوانان تبدیل شود. درباره کتاب کتاب آنی شرلی داستان دختری یتیم به نام "آنی" را روایت میکند که به دلیل سختیهای فراوان در زندگیاش، سرشار از امید و آرزوهای کودکانه است. آنی که یک دختر با صورت ککمکی و موهای سرخ است، پس از گذراندن سالها در پرورشگاه، به عمارت گرین گیبلز در روستای اونلی میرود و با یک خواهر و برادر مزرعهدار زندگی جدیدی را آغاز میکند. زندگی در این روستا و در کنار خانوادهای جدید، به آنی فرصتی میدهد تا به دنیای جدیدی از محبت، چالشها و رویاهایش دست پیدا کند. بیشتر بخوانید: نقد و معرفی کتاب خاطرات یک مغ | انجمن نودهشتیا نقد و معرفی کتاب آینده پسرت را بساز | انجمن نودهشتیا ویژگیهای برجسته کتاب 1. شخصیتپردازی جذاب: شخصیت آنی شرلی با ویژگیهای خاص خود، از جمله شخصیت قوی، خیالپرداز و پر از امید، خوانندگان را بهخوبی جذب میکند. 2. داستانی پر از احساسات: کتاب علاوه بر جنبههای داستانی، پر از احساسات و لحظات انسانی است که هم نوجوانان و هم بزرگسالان میتوانند با آن ارتباط برقرار کنند. 3. یادآوری ارزشهای زندگی: داستان آنی شرلی بهطور غیرمستقیم به خوانندگان یادآوری میکند که چگونه میتوان در برابر مشکلات زندگی ایستادگی کرد و همیشه امیدوار بود. 4. سبک نوشتاری جذاب: سبک نوشتاری لوسی ماد مونتگومری در این کتاب ترکیبی از طنز، احساسات و تفکر عمیق است که باعث میشود کتاب بهراحتی خوانده شود و تاثیر زیادی بر خواننده بگذارد. جمعبندی کتاب آنی شرلی اثر لوسی ماد مونتگومری، یکی از رمانهای کلاسیک ادبیات نوجوانان است که ارزش خواندن دارد. داستان آنی با تمام چالشها و دنیای پر از امیدش، برای هر فردی که با مسائل زندگی دست و پنجه نرم میکند، یک منبع الهام و دلگرمی است. این کتاب نه تنها یک داستان برای نوجوانان، بلکه یک اثر برای تمام کسانی است که به دنبال رهایی از محدودیتهای دنیای روزمره و تجربهی زندگی با چشماندازهای جدید هستند. اگر هنوز این داستان دوستداشتنی را نخواندهاید، پیشنهاد میکنیم به هیچ وجه آن را از دست ندهید. خرید کتاب آنی شرلی اثر لوسی ماد مونتگومری انتشارات نگاه آشنا
-
نقد و معرفی کتاب خاطرات یک مغ | انجمن نودهشتیا
M@hta پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
معرفی و نقد کتاب "خاطرات یک مغ" اثر پائولو کوئیلو کتاب خاطرات یک مغ نوشتهی پائولو کوئیلو، یکی از آثار برجسته و نخستین رمان این نویسنده معروف است که در سال ۱۹۸۷ منتشر شد. این کتاب با عنوان اصلی O diario de Um Mage، به معنای "خاطرات یک جادوگر" شناخته میشود و در ترجمههای مختلف به زبان فارسی، با نامهای مختلفی چون «خاطرات یک مغ»، «سفر زیارتی» و «زیارت» به چاپ رسیده است. درباره نویسنده پائولو کوئیلو، نویسنده برزیلی و یکی از پرخوانندهترین نویسندگان جهان، با آثارش توانسته به عمق روح انسانها نفوذ کند و در آثارش به مسائلی همچون معنویت، خودشناسی و سفر درونی پرداخته است. کتابهای او، از جمله کیمیاگر و خاطرات یک مغ، طرفداران زیادی در سراسر جهان دارند و به موضوعاتی چون جستجوی درونی، عشق، و پذیرش زندگی پرداختهاند. درباره کتاب خاطرات یک مغ داستانی عرفانی و فلسفی است که به تجربیات پائولو کوئیلو در سفر معنویاش در جاده سانتیاگو میپردازد. سانتیاگو یکی از سه جاده مقدس مسیحیان است که اعتقاد دارند با عبور از این جادهها، نیرویی جادویی فرد را در بر میگیرد. در این سفر، شخصیت اصلی کتاب به دنبال شمشیری گمشده میگردد و در مسیر خود با آزمونها و چالشهای مختلفی روبهرو میشود که در نهایت به او کمک میکند تا به خودشناسی و درک عمیقتری از زندگی دست یابد. در پایان هر فصل، پائولو کوئیلو روشهای عرفانی و فلسفی مختلفی را به خواننده آموزش میدهد و بهنوعی این کتاب تبدیل به راهنمایی معنوی برای کسانی میشود که در جستجوی حقیقت و معنا هستند. این اثر پر است از اتفاقات خارقالعاده که ممکن است در زندگی روزمره افراد معمولی رخ دهد، و بهنوعی نشاندهندهی ارتباط میان انسان و جهان معنوی است. بیشتر بخوانید: نقد و معرفی کتاب آینده پسرت را بساز | انجمن نودهشتیا نقد و معرفی کتاب دختری که ماه را نوشید | انجمن نودهشتیا ویژگیهای برجسته کتاب 1. سفر معنوی و عرفانی: کتاب بهطور عمیق به سفر درونی انسانها و جستجوی معنای زندگی پرداخته و خواننده را به تفکر و تأمل وا میدارد. 2. آموزشهای عرفانی: در این کتاب، پائولو کوئیلو روشهای مختلفی برای رشد معنوی و خودشناسی را به خوانندگان معرفی میکند. 3. داستانی جذاب و فلسفی: با توجه به ترکیب داستانی جذاب و پیامهای عمیق فلسفی، این کتاب توانسته توجه بسیاری از علاقهمندان به ادبیات عرفانی و فلسفی را جلب کند. 4. الهامبخش و آموزنده: خاطرات یک مغ نه تنها به عنوان یک داستان جذاب مطرح است، بلکه برای بسیاری از خوانندگان به یک منبع الهام و آموزههای زندگی تبدیل شده است. جمعبندی کتاب خاطرات یک مغ اثر پائولو کوئیلو، یک سفر درونی است که به خواننده کمک میکند تا خود را بهتر بشناسد و در مسیر رشد معنوی گام بردارد. این کتاب با ارائه داستانی جذاب و آموزههای عرفانی، میتواند برای هر فردی که در جستجوی معنای زندگی است، مفید و الهامبخش باشد. اگر هنوز این کتاب را نخواندهاید، پیشنهاد میکنیم حتماً آن را مطالعه کنید، چرا که میتواند تجربهای فراتر از یک داستان ساده برایتان به ارمغان آورد. خرید کتاب خاطرات یک مغ اثر پائولو کوئیلو انتشارات نیک فرجام -
نقد و معرفی کتاب آینده پسرت را بساز | انجمن نودهشتیا
M@hta پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در معرفی و نقد کتاب
معرفی و نقد کتاب "آینده پسرت را بساز" اثر مایکل سی. ریچرت کتاب آینده پسرت را بساز نوشتهی مایکل سی. ریچرت، یک راهنمای جامع و کاربردی در زمینه تربیت پسران است که به والدین کمک میکند تا بهترین نسخه از فرزندشان را بسازند. این کتاب با توجه به تجربیات نویسنده در مشاورههای دادگاه خانواده و بازپروری مجرمان نوجوان، به بررسی مشکلات و چالشهای پیش روی پسران در دوران رشد میپردازد و راهکارهایی برای حمایت و هدایت صحیح آنها ارائه میدهد. درباره نویسنده مایکل سی. ریچرت، نویسنده کتاب، مشاور دادگاه خانواده و متخصص در زمینه تربیت نوجوانان و پسران است. او که شخصاً با مشکلاتی چون از دست دادن برادرش به دلیل اعتیاد مواجه شده، در این کتاب تجربیات خود را با هدف کمک به والدین در پرورش پسران سالم و موفق به اشتراک میگذارد. ریچرت سالها به بازپروری پسران نوجوان و کمک به آنها برای غلبه بر مشکلاتشان پرداخته است. درباره کتاب آینده پسرت را بساز با تمرکز بر آسیبشناسی مشکلات روانی، اجتماعی و عاطفی پسران، به والدین میآموزد که چگونه میتوانند از پسربچههای خود در برابر تهدیدات و چالشهای موجود در دنیای امروز محافظت کنند. این کتاب با نگاهی مثبت و جامع، مراحل رشد اجتماعی، عاطفی و فیزیکی پسران را بررسی کرده و راههایی برای کمک به آنها برای تبدیل شدن به مردانی مسئول، سالم و موفق ارائه میدهد. نویسنده در این کتاب به مسائلی مانند سردرگمی، انزوای ذهنی، و قطع ارتباط با محیط اطراف که میتواند منجر به انتخابهای خود تخریبی در پسران شود، پرداخته و نشان میدهد که چگونه والدین میتوانند با حمایت و راهنمایی صحیح، این مسائل را برطرف کنند. این کتاب نه تنها به والدین کمک میکند تا پسرانشان را بهتر درک کنند، بلکه نشان میدهد که چگونه میتوانند آنها را در مسیر درستی هدایت کنند تا در آینده تبدیل به مردان سالم و متعهد شوند. بیشتر بخوانید: نقد و معرفی کتاب دختری که ماه را نوشید | انجمن نودهشتیا نقد و معرفی کتاب 48 قانون قدرت | انجمن نودهشتیا ویژگیهای برجسته کتاب 1. تمرکز بر تربیت پسران: کتاب بهطور خاص به مسائلی میپردازد که مخصوص پسران است و والدین را در تربیت و راهنمایی آنها یاری میدهد. 2. راهکارهای عملی و علمی: نویسنده در این کتاب با استفاده از تجربیات حرفهای و مشاهدات شخصی، راهکارهایی کاربردی و علمی برای تربیت پسران ارائه میدهد. 3. تجربیات نویسنده: ریچرت با توجه به تجربیات شخصی خود، از چالشهایی که در زندگیاش با آنها روبرو شده، بهره برده است تا والدین را بهخوبی راهنمایی کند. جمعبندی اگر به دنبال راهنمایی برای تربیت فرزندتان بهویژه در دوران نوجوانی هستید، آینده پسرت را بساز یک کتاب ارزشمند و مفید است که به شما کمک میکند تا فرزندتان را بهطور مؤثر هدایت کرده و از او مردی مسئول، شجاع و موفق بسازید. این کتاب با راهکارهای کاربردی و دیدگاه مثبت به رشد پسران، میتواند به والدین کمک کند تا در دنیای پیچیده امروز، مسیر روشن و امنی برای فرزند خود فراهم کنند. خرید کتاب آینده پسرت را بساز اثر مایکل سی. ریچرت انتشارات هرماس