رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity ×
انجمن نودهشتیا
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity

ارسال‌های توصیه شده

به نام آن که آموزگار واحدِ ماست

نام اثر: سکوت در زمزمه‌ها 

نویسنده: آلن.ایزدقلم «النازسلمانی» | کاربر انجمن نودهشتیا

ژانر: عاشقانه 

مقدمه:

بعضی شب‌ها صدا ندارند؛ نه به‌خاطر سکوت،

به‌خاطر چیزهایی که گفته نمی‌شوند.

آدم‌ها فکر می‌کنند درد همیشه فریاد می‌زند،

اما بیشترِ زخم‌ها زمزمه‌اند؛ آهسته، مداوم، سمج.

این داستان، قصه‌ی دختری‌ست که یاد گرفته

بشنود، تحمل کند، و چیزی نگوید.

نه چون حرفی ندارد، بلکه چون هر بار که حرف زده،

چیزی را از دست داده است.

«سکوت در زمزمه‌ها»

روایت انتخاب‌هایی‌ست که ساده به نظر می‌رسند،

اما زندگی را از هم می‌شکافند.

خلاصه:

او همیشه دیگران را نجات داده، اما هیچ‌کس نمی‌دانسته چه بهایی پرداخت می‌کند.

تا وقتی که مردی وارد زندگی‌اش شد، مرزهایش برای عشق و انتخاب زیر سؤال رفت.

هر تصمیم، هر نزدیک شدن، هر حقیقت پنهان، او را مجبور می‌کند دوباره بایستد و چیزی را فدا کند.

در میان احساسات و خطرها، آیا او بالاخره صدای واقعی خود را خواهد شنید، یا باز هم همه چیز را از دست خواهد داد؟

 

ویرایش شده توسط Alen

moonecho

  • هانیه پروین عنوان را به رمان سکوت در زمزمه‌ها | آلن.ایزدقلم کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد
  • مالک

do.php?imgf=org-be32c634a65c1.jpg

🌸درود خدمت شما نویسنده‌ی عزیز🌸

از اینکه انجمن ما را برای انتشار اثر خود انتخاب کرده‌اید نهایت تشکر را داریم. لطفا قبل از شروع پارت گذاری، ابتدا قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید.
قوانین تایپ اثر در انجمن نودهشتیا

برای اثر خود ابتدا درخواست ناظر بدهید تا همراه شما باشد.
آموزش درخواست ناظر

هنگامی که اثر شما به 30 پارت رسید، در راستای بهبود قلم، می‌توانید درخواست نقد حرفه ای بدهید.
درخواست نقد اثر

با نوشتن 25 پارت از رمان خود، می توانید درخواست طراحی جلد بدهید.
درخواست کاور رمان

بعد از انجام نقد توسط منتقدین حرفه‌ای و ویرایش نکاتِ گفته‌شده، می توانید برای انتقال اثر به تالار برتر درخواست نمایید:
درخواست انتقال به تالار برتر

همچنین پس از اتمام اثر، لطفا در این تاپیک اعلام فرمایید.
اعلام پایان

با تشکر کادر مدیریت نودهشتیا

 

ناهید زنی که تحت خشونت شوهرشه و رنگ پوستش از سفید، به کبود تبدیل شده! آیا عشق قدیمیش می‌تونه نجاتش بده؟!

کلیک کنید تا داستان ناهید رو بخونید

- دانژه؟ دانژه مادر بیا کمکم این سبزی ها رو پاک کن کمرم برید، خدا...

چشم‌هام رو بستم. نفس عمیق کشیدم. 

داد زد: 

- دانژه مگه نمی‌شنوی؟ 

کتابم رو محکم بستم و بلند شدم.

- جانم مامان شنیدم، یکم صبر کنی میام. 

کلافه نشستم. به سبز‌های پلاسیده نگاه کردم و گفتم:

- چرا این جورین؟ 

گِل‌های تربچه رو کند. 

- تو که خریدم پاک نکردی، پژمرده شدن. توقعه نداری قبراق بمونند؟ 

زیر لب شروع کرد غر زدن. 

- همه دختر دارند ما هم داریم. دختر همسایه شهین‌خانم یک سال از تو کوچیک‌تره، ماشاالله و هزار ماشاالله، یعنی میرم اونجا خانم، کد بانو جلوی من چای می‌ذاره و یه خاله خاله می‌کنه بیا و ببین. 

از تو لپم رو گاز گرفتم هیچی نگم. دختر شهین‌خانم، همسایه دیوار به دیوار ما بود. 

دخترش خیاطه نمیگم بده؛ اما از این که منو مقایسه کنه بدم میاد. 

با حرص لبخند زدم و تره رو هم راستای هم گذاشتم‌. 

- مبارک ننه آقاش. 

با ته چاقو آروم رو پاهام زد. 

- اووو چه ترشی کرد! نگفتم ترش کنی، گفتم تا این سر تو گوشی و کتابت رو بذاری کنار دنبال یه حرفه برای خودت باشی. 

با پشت انگشت شصت گوشه بینیم رو خاروندم. 

- آها، الان من ارشد زبان و ادبیات فارسی دارم حرفه نیست؟ اون درس نخونده و خیاطه خوبه؟ 

بی منظور نیش زد. 

- آخه تو این چی هست؟ بگم دخترم ارشده، خب در آمدی برای خودت و آینده‌ات داری؟ خواستگار هم که نداری بگیم چون شوهر... 

دستم مشت شد، سرم رو پایین انداختم. وسط حرفش دلخور پریدم. 

- مامان بس کن، اگه دوست ندارید تو خونه باشم و نون خور اضافه‌ام... 

محکم تو بازوم زد:

- پاشو پاشو؛ نمی‌خوام صد سال با من سبزی پاک کنی، من چی میگم اون چی میگه. 

بلند نشدم، فقط مثل همیشه سکوت کردم. سکوتی که تو سرم کلی حرف بود؛ یه عالمه فریاد. 

از حرف‌های مادرم ناراحت نیستم، فقط از خودم ناراحتم. 

حس می‌کنم، هرچی می‌دوم نمی‌تونم خانواده خودم رو راضی کنم؛ اما من از خودم راضی هستم. 

از رشته‌ام، خب علاقه‌ام رو دنبال کردم. چکار کنم کار برای ما نیست. اون هم اگه به تور من بخوره یه ترجمه کاری بگیرم که اون هم اصلا در آمد حساب نمی‌شه تا میری کافه پول پوف... دیگه نیست، تازه کم هم میاری. 

moonecho

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...