رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

mahvin

کاربر نودهشتیا
  • تعداد ارسال ها

    0
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • Donations

    0.00 USD 

1 دنبال کننده

آخرین بازدید کنندگان نمایه

بلوک آخرین بازدید کننده ها غیر فعال شده است و به دیگر کاربران نشان داده نمی شود.

دستاورد های mahvin

Rookie

Rookie (2/14)

  • Reacting Well

نشان‌های اخیر

3

اعتبار در سایت

بروزرسانی وضعیت تکی

نمایش تمام بروزرسانی وضعیت توسط mahvin

  1. دیر است، گالیا

    در گوش من فسانه دلدادگی مخوان!

    دیگر ز من ترانهٔ شوریدگی مخواه!

    دیر است گالیا

    به ره افتاد کاروان

    عشق من و تو ؟… آه

    این هم حکایتی ست

    اما در این زمانه که درمانده هر کسی

    از بهر نان شب

    دیگر برای عشق و حکایت مجال نیست

    شاد و شکفته در شب جشن تولدت

    تو بیست شمع خواهی افروخت تابناک

    امشب هزار دختر همسال تو ولی

    خوابیده اند گرسنه و لخت روی خاک

    زیباست رقص و ناز سرانگشت‌های تو

    بر پرده‌های ساز

    اما هزار دختر بافنده این زمان

    با چرک و خون زخم سرانگشت هایشان

    جان می کنند در قفس تنگ کارگاه

    از بهر دستمزد حقیری که بیش از آن

    پرتاب می کنی تو به دامان یک گدا

    وین فرش هفت رنگ که پامال رقص توست

    از خون و زندگانی انسان گرفته رنگ

    در تار و پود هر خط و خالش، هزار رنج

    در آب و رنگ هر گل و برگش، هزار ننگ

    اینجا به خاک خفته هزار آرزوی پاک

    اینجا به باد رفته هزار آتش جوان

    دست هزار کودک شیرین بی گناه

    چشم هزار دختر بیمار ناتوان…

    دیر است گالیا

    هنگام بوسه و غزل عاشقانه نیست

    هر چیز رنگ آتش و خون دارد این زمان

    هنگامه رهایی لبها و دست هاست

    عصیان زندگی است

    در روی من مخند!

×
×
  • اضافه کردن...