رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

تمامی فعالیت ها

این جریان به طور خودکار بروزرسانی می شود

  1. ساعت گذشته
  2. پارت اول هوای ابری، رعد و برق و در نهایت باران! همه چیز از همین جا شروع شد؛ جایی که برای هر کس خاطره‌ای به جا گذاشته و در آخر همه دوستش دارند. یادم هست که در چنین وقتی به ساعت عاشقی رسیده بودیم و خنده کنان بر لبه‌ی جدول‌ها راه می‌رفتیم. کاش همه‌ی آن خاطرات به جای گریه، لبخند بر لبانم می‌آورد. *** ساعت هفت عصر بود و منتظر و آماده نشسته بودیم تا بالاخره خواهر دلدارم آماده بشه و دل از اون آینه بکنه، هر چی هم مامان صداش میزد ول نمی‌کرد. دائم می‌گفت الان میام و خبری نمی‌شد تا اینکه در یه حرکت انتحاری رفتم توی اتاقش و گفتم: - خواستگاری نیستا! قرار هم ندارین الهی شکر. میخوایم بریم یه شام کوفت کنیم بیایم.
  3. دنیا

    مشاعره با اسم دختر🩷

    الینا
  4. امروز
  5. لینک داستان رو لطف بفرمایید.
  6. دنیا

    هپ با ضریب ۷

    ۳۱۴
  7. @Paradise عزیزم زحمت ویرایشش رو بکشید تا فردا
  8. Paradise

    مشاعره با اسم دختر🩷

    مهلا
  9. Paradise

    مشاعره با اسم پسر🩵

    بهرام
  10. " به نام خداوند رنگین کمان " نام رمان: مادمازل جیزل نام نویسنده: M.L.CARMEN ژانر: اجتماعی خلاصه: چشمانم را باز می‌کنم؛ اطرافم پر شده از سیاهی، سیاهی‌ای تاریک تر از تمام شب‌های تنهایی زندگی‌ام! دستانم را برای محافظت از گوش‌هایم بلند می‌کنم، برای محافظت از آنها در برابر صداهای شیطانی‌ای که با هر بار شنیدن آنها تمام بدنم به لرزه می‌افتد! در آن سیاهی مرگ‌بار، به دنبال کورسوی امیدی می‌گردم، کورسویی از امید تا بدن یخ زده‌ام را در بر بگیرد و آن را به روشنایی روز هدیه دهد. با قدم‌هایی آرام به جلو حرکت میکنم اما چیزی در مقابلم مانع از حرکتم به جلو می‌شود با دیدن تصویر شخصی که در آن تاریکی مطلق در شئ آیینه مانند میبینم، دستانم را از گوش‌هایم جدا می‌کنم و به سوی آن دراز می‌کنم، با قرار گرفتن دستانم روی شیشه و گونه‌های سفید شده‌ی دخترک از سرما، به یک‌باره سیاهی دور و اطرافم رنگ می‌بازد، صداهای اطرافم خاموش می‌شوند و من در آن لحظه به تصویر شخصی نگاه می‌کنم که میان جنگل سرسبزی ایستاده و خیره به من با لبخندی زیبا برایم دست تکان می‌دهد آری؛ او، من هستم! مقدمه: کسی چه می‌داند؟ شاید در همین لحظه، زنی برای مرد سیاستمدارش می‌رقصد، یا پیانو می‌زند، آواز می‌خواند وَ جلوی جنگ جهانی بعدی را می‌گیرد! کسی چه می‌داند؟ شاید تنها شرط معشوقه‌ی هیتلر، به خاک و خون کشیدن دنیا بود! کسی سر از کار زن ها در نمی آورد! با سکوت‌شان شعر می‌خوانند؛ با لب‌هایشان قطعنامه صادر می‌کنند؛ با موهایشان جنگ می‌طلبند، باچشم‌هایشان صلح! کسی چه می‌داند؟ شاید آخرین بازمانده‌ی دنیا زنی باشد، که با شیطان تانگو می‌رقصد!
  11. سلام، به نودهشتیا خیلی خیلی خوش اومدین@_@

    از اینجا میتونید رمان نوشتن رو شروع کنید:

    تالار تایپ رمان

  12. نهال

    مشاعره با اسم پسر🩵

    لهراسب
  13. نهال

    مشاعره با اسم دختر🩷

    الهام
  14. Paradise

    هپ با ضریب ۵

    549
  15. خسته نباشید عزیزم. کنترل شد مشکلی نداشت اقدامات لازم انجام بشه لطفاً. @زری گل @هانیه پروین
  16. اتمام ویرایش داستان کوتاه موش قرون وسطی @Nina
  17. سلام، به نودهشتیا خیلی خیلی خوش اومدین@_@

    از اینجا میتونید رمان نوشتن رو شروع کنید:

    تالار تایپ رمان

  18. @دنیا تا فردا ویراستاریش تکمیل بشه لطفا
  19. @دنیا دنیا جان زحمت ویراستاری این رمان رو بکشید فک نکنم بیشتر از یه روز زمان نیاز داشته باشه دو صفحه بیشتر نیست.
  20. Paradise

    مشاعره با اسم پسر🩵

    دانیال
  21. @Kahkeshan سه روز زمان برای ویراستاری خسته نباشید
  1. نمایش فعالیت های بیشتر
×
×
  • اضافه کردن...