رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity ×
انجمن نودهشتیا
به اطلاع کاربران می‌رسانیم دو انجمنِ نودهشتیا باهم ادغام شده‌اند. با این وجود، تمامی آثار شما محفوظ است و جای نگرانی نیست. در صورتی که مشکل ورود به اکانت خود را دارید، از گزینه "بازیابی پسوورد" استفاده کنید. ایدی تلگرام جهت بروز خطا: @Delbarity

ارسال‌های توصیه شده

نام دلنوشته: فرورجای خاموشی
اثر: م.م.ر(shahrokh)
ژانر:فلسفی، عاشقانه

مقدمه:
با خوردن به شیشه‌ی اندوه، زندگیِ سربریده‌ام در من شکست.
کولاکِ دردها به جانم هجوم آورد
و مرا به اعماقِ توهمی پرتاب کرد
که سال‌ها در کمایِ حرمان و نیستی فرو رفتم، تا آن‌جا که هر رجایی از من، قطعِ رحم کرد.
در سایه‌سارِ خستگی، نفسم بویِ خاموشی می‌داد.
زمان، همان طنابِ پوسیده‌ای بود،
که میانِ من و فردا آویخته مانده بود.
هر صدا، پژواکی از فراموشی بود
و هر رؤیا، دهانی دوخته بر حقیقت.
در خویش خزیدم، همچون پرنده‌ای که از پرواز شرم دارد، و در بی‌هواییِ خویش
به مرزِ ناپیدای نیستی سلام کردم.
اما از دور، نوری لرزان بر شانه‌ی تاریکی لغزید، و صدایی درونم گفت:
«شاید هنوز، ذره‌ای از تو، زنده مانده باشد.»
 
  • هانیه پروین عنوان را به دلنوشته‌ فرورجای خاموشی | شاهرخ(م.م.ر) کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد

در دلِ گورستانِ سکوت که مأمنِ سایه‌ها بود،
نشستم به تماشای خویش؛
پیکری شکسته در آغوشِ غبار،
و چشمی که هنوز، از عادتِ دیدن، دل نمی‌کند.
میانِ ویرانه‌های دلم، ذره‌ای روشن لرزید،
نه از جنسِ امید،
بل از طینتِ بقا.
دستم را بر خاکِ سوخته‌ی وجود کشیدم،
و فهمیدم که هنوز گرمی‌ای هست،
هرچند اندک، هرچند بی‌نام.
در آن لحظه، فهمیدم
خاموشی نیز رحم دارد؛
می‌تواند چیزی را در دلِ تاریکی حفظ کند،
تا روزی، دوباره بتابد.
پس برخاستم،
نه با توان،
بل با یادِ بودن و در دلِ نفس‌های زخمی،
آغازی بی‌صدا نوشتم.

ویرایش شده توسط Shahrokh

من از دلِ خاموشی آمده‌ام،

از جایی که واژه نمی‌روید،

اما درد، بی‌اجازه، حرف می‌زند.

از جایی که صداها در دهانِ سکوت می‌میرند و رؤیا، آخرین پناهِ انسان است.

در آن اقلیم، زمان پوسیده بود،

و من، در خود فرورفته بودم،

چون پناه‌جویی که به سایه‌اش پناه می‌برد.

هر شکستن را زیسته‌ام،

هر زخم را نامی بر خویش نهاده‌ام،

و در میانِ خاکسترِ خویش،

نوری لرزان را یافتم،

نه از جنسِ نجات،

که از طینتِ دوام.

اکنون باز می‌نویسم،

نه برای فریاد،

بل برای بازگشت.

برای آن‌که به خویشتن بگویم:

در فرورجای خاموشی نیز،

جان، هنوز، نفس می‌کشد.

و من، آرام‌آرام،

در آن شکاف باریکِ روشنایی

چیزی شبیهِ تپش را حس کردم.

نه تپشِ قلب،

صدا، صدای دورِ بازگشتنِ خویش بود.

گویی ذره‌ای از من،

که سال‌ها در خاکسترِ خاموشی مدفون شده بود، جرئت کرد

و از لابه‌لای شکستگی‌ها سر برآورد.

هوای سردِ درونم تکانی خورد،

و در سینه‌ای که مدت‌ها از باد بی‌خبر بود،

نسیمی لرزان گذشت؛

چنان‌که دانه‌ای کوچک در دلِ زمینی ترک‌خورده، تصمیم به جوانه‌زدن بگیرد.

هنوز راهی در کار نبود،

و نه معجزه‌ای که ناگاه به سراغم آید؛

تنها فهمیدم که می‌توانم،

حتی اگر با گامی لرزان از نو برخیزم،

و دست بر شانهٔ فردایی بگذارم

که سال‌ها پشت در مانده بود.

من در انتهای امید، ناامیدی را تجربه کردم.

شب‌های سردِ پاییزی، شاهد شکستنِ تمامِ من بود.

من در میان تمام باورهایم، بی‌باور شدم، پوچی و بی‌رنگی را در رنگین کمانِ آسمان مشاهده کردم.

شب‌های پاییزی که می‌توانست شاهدِ قدم‌زدن‌های عاشقانه باشد،

شد، قتلگاه احساساتِ عاشقانه

و نم‌نم بارانِ ریزِ پاییزی، تمامِ باورِ مرا به عشق و دوست داشتن‌های تقلبی روزگار، مرطوب ساخت.

کی و کجای این روزگارِ پررنگ، می‌توان

دنیای قشنگِ رنگ‌های پخته‌ی پاییزی را

به خاکستری عشقِ سوخته‌ی دلِ بیچاره تعمیم داد؟!

اما باز عاشق می‌مانم،

باورم این است که میانِ خاکسترهای سوخته و آوار

دوباره ققنوس خوشبختی سر درخواهد آورد و من دوباره پاییزِ رنگی را جشن خواهم گرفت؛

شاید در این قالب یا در قالبی دیگر ...

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...