Nedgolli ارسال شده در 24 دی ارسال شده در 24 دی (ویرایش شده) عنوان: فصلِ لیلی نام نویسنده: nedgolli ژانر: عاشقانه، اجتماعی هدف: تصویر کشیدن زیبایی عشق خلاصه: تو بوی بهاری..بوی خاکِ نم خورده..بوی عطر سیب و رازقی..تو چای قرمزِ هل داری تو یه عصر پاییزی..تو خودِ زندگی هستی .. لیلی دختری از دلِ ،کویر با گذرکردن از مراحل سخت زندگی به شکوه عشق دست پیدا میکنه آیا؟... ساعت پارت گذاری:۱۰ صبح و ۸شب ویرایش شده 25 دی توسط سادات.۸۲ 3 نقل قول
مدیر ارشد سادات.۸۲ ارسال شده در 25 دی مدیر ارشد ارسال شده در 25 دی 🌸درود خدمت شما نویسندهی عزیز🌸 از آنکه انجمن ما را برای انتشار اثر خود انتخاب کردهاید نهایت تشکر را داریم. لطفا قبل از شروع پارت گذاری ابتدا قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید. قوانین تایپ اثر در انجمن نودهشتیا برای اثر خود ابتدا درخواست ناظر بدهید تا همراه شما باشد. آموزش درخواست ناظر هنگامی که اثر شما به 30 پارت رسید می توانید درخواست نقد بدهید. درخواست نقد اثر با رسیدن به 35 پارت می توانید برای اثر خود درخواست جلد بدهید. درخواست کاور رمان با تحویل گرفتن نقد و ویرایش نکات، می توانید درخواست بررسی برای تالار برتر را بدهید. درخواست انتقال به تالار برتر همچنین با اتمام اثرتون لطفا در این تاپیک اعلام فرمایید. اعلام پایان با تشکر |کادر مدیریت نودهشتیا| 1 نقل قول
Nedgolli ارسال شده در شنبه در ۱۳:۴۴ سازنده ارسال شده در شنبه در ۱۳:۴۴ پارت ۳ لیلی چنان شیفته و دلبسته فرهاد بود که خداگونه میپرستید اونو .و فرهاد چنان عاشق لیلی که غیر اون چیزیو و کسیو نمیدید .خبر تو تموم آبادی پیجیده بود که بله لیلی و فرهاد خاطر خواه همدیگن .فرهاد خواستگاری ناموفقی داشت و لیلی هم نیز همچنین .پس فرهاد به خانوادش رسوند که برن و از لیلی خاستگاری کنن اما مادر فرهاد دوست داشت فرهاد با خواهر زاده اش ازدواج کنه و ناراضی بود اما از اونجایی ک فرهاد همیشه حرف خودش بود پس ناچارا باهاش رفتن خاستگاری و جواب بله رو گرفتن و برای عروسی اماده میشدن ..لیلی تک دختر خانواده و عزیز کرده مادرش مث ماه میدرخشید تو مجلس .شب بعد حلقه و چادر و شکلات و کله قند سفید بزرگ و بقیه رسومات رو به جا اوردن و لیلی و فرهاد رسما نامزد شدن و فردای اون روز عقد جاری شد و مراسم جنابندون و شب زفاف به خوشگلی تمام برگزار شد و لیلی پا به خونه ی عشقش فرهاد گذاشت .. اما چه کسی از اینده و فرداها خبر داره ؟ چه کسی میدونه عشق گره اخر ه برای نبریدن .. عشق چونان اتش به خرمن من زدی تو ... 1 نقل قول
ارسالهای توصیه شده