رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

S.Tagizadeh

مدیر ارشد
  • تعداد ارسال ها

    281
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • روز های برد

    11

تمامی مطالب نوشته شده توسط S.Tagizadeh

  1. منتظرتونیم🌚

     

  2. •خب خب درود به شما تمامی نویسندگان گرامی انجمن نودهشتیا• من اومدم اینبار با یه چالش دیالوگ نویسی جذاب که همراه با جوایز نفیسی که می‌دیم بهتون🌚 حالا! چالش از این قراره که دیالوگی‌که من میدم رو ادامه بدید اما بدون مونولوگ و توصیفات قبل دیالوگ! یعنی چی؟! یعنی دیالوگ پشت دیالوگ بیارید‌. مثال می‌زنم براتون: - او آدم زندگی کردن نبود اما بی‌گمان از مردن نیز باکی نداشت. - وقتی از مردن باکی نداشت؛ زندگی‌کردن و دیدن دیدگاه‌های مثبت زندگی برای او نیز بی‌معنا بود! دیدین؟! نه توصیفی نه مونولوگی فقط دیالوگ می‌خوام ازتون. این تمرین حتی برای بالاتر بردن سطح قلم شما و قوی‌تر شدن دیالوگ نویسی‌تون هست. دو هفته فرصت ارسال دارید بچه ها🌚✨️ بعدش برنده ها مشخص میشن خب برسیم به بخش جوایز: نفر اول: (نویسنده انجمن) نفر دوم: (کاربر ویژه) نفر سوم: ( کاربر خاص) و حالا دیالوگی‌که قراره ادامه بدین: - بی‌شک تو برای من حوا بودی که با چیدن یک سیب به جهنم من تبعید شدی؛ حالا دیگر برای پشیمانی دیر است! برید ببینم چیکار‌می‌کنید🌚✨️
  3. ارث پدر ما را ، اندوه مادرزاد... - قیصرامین پور.
  4. در باطنِ منْ جانِ منْ از غیر تو بُبرید... - مولانا.
  5. ما بر آئینه ی دشمن نپسندیم غبار..! - کلیم کاشانی .
  6. من نشستم ز طلب وین دل پیچان ننشست.. - مولانا .
  7. وز تو خالی نبوده‌ام یک دم.. - فخرالدین عراقی .
  8. ‌او رفت و باخود برد شهرم را... - علیرضاآذر .
  9. ای کاش جان بخواهد معشوقِ جانی ما.. - فروغی بسطامی .
  10. بکُش مرا، دل بی عشق استفاده ندارد.. - حسین زحمتکش .
  11. چون من همه او شدم بینداخت مرا... - مولانا .
  12. ز دوست آنچه کشیدم سزای دشمن بود! - هوشنگ ابتهاج .
  13. چه می‌پرسی ز حالم ؟ سنگ می‌بارد ، بلورم من .. - حسین جنتی .
  14. خَسته از خویشَم، در آغوشَم بگیر... - مظفر النواب .
  15. ناپسندیده بُوَد دل شکستن .... - پژمان بختیاری .
  16. تو نه‌ای ز جنس خلقان تو ز خلق آسمانی.. - مولانا .
  17. آن‌سان شده‌ام گم، که به من دسترسی نیست... - هوشنگ ابتهاج.
  18. S.Tagizadeh

    یه جمله اضافه کن

    تنها کارت شاید همین زایدن بوده که مش ابوالقاسم فرجانی با دوازده تا بچه تورو توی باغچه زندانی کرد و آخرشم مرد
  19. درسته که رئیس مافیا بودم اما با خوردن خاویار و بربری سر رفیق نوب سگم راهی بیمارستان شده بودم و تنها چیزی که ازش ترس داشتم آمپول بود و الان بدبختانه برام پنی‌سیلین نوشته بودن. خدایی مهتا اینا چ کلمه‌ای بود خواهرم🗿 ترس؛ وحشت، ارواح؛ خون؛ کباب؛ شمایل.زاده؛ باران
  20. منتظر نقد ارزشمند شما عزیزان هستیم🖤
  21. S.Tagizadeh

    هپ با ضریب ۵

    ۲۷۹
  22. همه چیم یآر یآر

    قربون تو وآی وآی

    1. nastaran

      nastaran

      😂😂😂

    2. S.Tagizadeh

      S.Tagizadeh

      بخدا قفلی زدم تقصیر من نیست اکسپلورم شدا این

      همه چیم یار یار🤣

    3. nastaran
  23. همه چیم یآر یآر 

    قربون تو وآی وآی 

    1. زری گل

      زری گل

      مرسی انرژی😂💃🏻

    2. S.Tagizadeh

      S.Tagizadeh

      جوننن تو فقط انرژی بگیر

  24. صفحه نقد و برسی رمان داری؟

    1. نمایش دیدگاه های قبلی  بیشتر 2
    2. ...

      ...

      بفرمایید 🙂🩵

       

    3. ...

      ...

      مرسی از تو بابت نقد قشنگت عزیزم🥹🩵

      اولین تقد کننده رمانم>>>>>

      و ممنون میشم ایده ای که در رابطه با خلاصم داشتی بگی

      خیلی دوست دارم بوس😎

    4. S.Tagizadeh

      S.Tagizadeh

      فداتشممم

      اره ایده خلاصتو سوم شخص کن ی خصوصی بزن اونجا میگم واست 

      ماچ پس کلت بچه🦎

  25. برای هرکسی در قلب من دستی بود. مزین به اغوشی مهرآلود. با نخستین دروغ، ابتدا آن دست قطع می‌شد.
×
×
  • اضافه کردن...