رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

بربری

پلیس انجمن
  • تعداد ارسال ها

    662
  • تاریخ عضویت

  • آخرین بازدید

  • Donations

    0.00 USD 

تمامی مطالب نوشته شده توسط بربری

  1. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    لیلی
  2. بربری

    بیایین بیوگرافی بدین لطفا

    هلیا 17 تبریز
  3. پارت2 سری به معنای فهمیدن تکان داد و پرسید _ چرا خبر ندادی داری برمیگردی نگاهم را در فضای تماما کلاسیک اتاق چرخاندم پارکت های قهوه ای کتابخانه قهوه ای سرشار از کتاب به زبان های اصلی و برخی فارسی لوستری که عواطف کلاسیکت را بر می انگیخت گرامافون قدیمی؛ همه چیز بیش از حد اصرار بر این داشت که این زن علاقه بی حد و حصاری به این سبک دارد. نگاهم را روی او برگرداندم و گفتم _ میخواستم سوپرایزتون کنم لبخندی بر لبهایش نشاند عینکش را از روی صورت اش برداشت و گفت _ به توران گفتم اتاقت رو اماده کنه خواستم بگویم اینجا ماندنی نیستم اما حقیقتا به گمانم ترسیدم مخالفت کنم لاقل تا زمان تائیدم باید تابع او میبودم. کف دستهای خیس از عرقم را روی زانوی شلوار جینم کشیدم میخواستم برخیزم که گفت _ بشین یه قهوه باهم بخوریم بعد مدتها برگشتی مطمئنم کلی حرف داریم من نتوانستم بگویم مادر شاید ندانی اما من میگرن دارم از وقتی به یاد دارم قهوه میخورم که تا دو روز به خودم نمی ایم لبخندی زدم تحقیری که همیشه گلویم را فشار میداد ابراز وجود قوی تری کرد مشکل از او نبود شاید هم بود نمیدانم اما مشکل اصلی خودم بودم همیشه خودم بودم. توران با دو فنجان قهوه در سینی وارد اتاق شد و در میز عسلی مقابل من و مقابل او روی میز کارش قرار داد. پرسید چیز دیگری نمیخواهیم و با تشکر او از اتاق خارج شد. لبخندی بر لب های پر اش نشاند و پرسید _ خب این مدت چخبر؟ این مدت پنج سالی نبودم را هم در بر میگرفت؟ که اگر اینگونه بود او از من میخواست پنج سالی که مهمترین سال ها و تجربیات زندگی ام را تشکیل میداد خلاصه کنم. لبخندی زدم و سعی کردم پر انرژی باشم من مقابل او هرگز نباید کم می اوردم چون میدانستم تا چه حد از ناله و زاری و یا تعریف از خود بیزار است همیشه میگفت حرف ها و درد های انسان ها تا زمانی با ارزش است که تنها برای خودش باشند و من در تمام روز هایی که خواسته بودم لب به درد باز کنم سخن او همچون ناقوس کلیسا در گوش هایم زنگ زده بود. _خوب عالی تجربه های فوق العاده برام به جا گذاشت ممنونم که فرصت رفتن رو بهم دادی ابرو بالا داد و مقداری از قهوه اش نوشید و گفت _ طعنه میزنی لبخند واقعی ام اینبار کمرنگ درخشید و با اطمینان گفتم _ نه چنین جرعتی ندارم با اطمینان میگم اشتیاقم برای اثبات خودم به تو بود که باعث شد ادامه بدم اینبار لبخند مهربانی زد ذوق کردم به گمانم عاشقش بودم من مادرم را نه مثل شخصی که از رحم اش خارج شده ام بلکه مانند تنها معبودم دوست داشتم. _ میکنی قهوه ات رو نمی خوری؟ تیغ زهر باز گلویم را جر داد دست جلو بردم فنجان را برداشتم جرعه ای نوشیدم و انرا به نعلبکی بازگرداندم نگاهش کردم و ارام گفتم _ دیگه باید برم خیلی خستم
  4. پارت1 مقابل در اتاق کارش دفتر دستک به دست ایستاده بودم در زدم و با صدای بیا تو گفتنش وارد شدم. پشت میز کارش نشسته بود و از پشت عینک طبی اش کاغذ های درون دستش را بررسی میکرد که نگاهش به من گره خورد ابرویی بالا انداخت و با لحنی که ثلابت همیشگی اش را فریاد میزد گفت: _ خوش اومدی بشین روی صندلی که با دست اشاره میکرد نشستم دم عمیقی از هوا گرفتم و دست دراز کردم و پوشه را مقابلش قرار دادم گنگ نگاهم کرد و من با صدایی که سعی میکردم لاقل کمی به او شباهت داشته باشد گفتم _ سر راست میگم میخوام برات کار کنم اینم پروژه پیشنهادی و رزومه کاریمه تعجب کرده بود حتی نگفته بودم امروز بازمیگردم و اکنون مقابلش از درخواست کار حرف میزدم آنهم بدون کوچکترین مقدمه چینی ای. عینک اش را روی صورتش جابه جا کرد و پوشه را از روی میز برداشت و مقابل چشم هایی که همانندش را به ارث نبرده بودم قرار داد چهره اش فرمی داشت که خواسته نخواسته از او حساب میبردی جدیتی که من هرگز نتوانستم صاحب ان شوم چین و چروک کمی که دو چشم ها و لب هایش را در برگرفته بود به من میفهماند که هنوز بر عقیده خود که چهره باید سن را نشان دهد اینکه با تزریق هزار و یک ماده شیمیایی سعی در بازپس گیری جوانی از دست رفته ات کنی حماقت است. بررسی اجمالی روی پروژه رزومه ام کرد و مستقیم در مردمک چشمهایم خیره شد انگار بخواهد ببیند در این زمینه با او جدی ام یا نه و من تمام قدرت نداشته ام را در چشمهایم جاساز کردم خودش درگوشم خوانده بود اگر احساسی میخواهی که در دست و بالت نیست تظاهر به داشتنش کن بعد مدتی یا واقعا پدیدار میشود یا تو از یاد میبری که در حال تظاهر کردنی. خود را جلو کشید و با همان کمر صاف تکیه از صندلی راحتی اش برداشت و دست هایش را روی میز در هم قلاب کرد و لب هایی که شباهتی به لب های خودم نداشت را گشود. _ از امریکا اومدی تا شرکت من روی پروژه ت سرمایه گذاری کنه دوست دارم بدونم چرا ماهور شمس؟ ماهور شمس اخرش بوی ادم حساب کردن میداد؟ نمیدانم نفس عمیقی کشیدم و با لحن محکمی گفتم _ میخوام این طرح رو توی ایران اجرایی کنم و کمپانی شمس پتانسیل لازم براش رو داره
  5. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    نامدار
  6. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    هیلا
  7. بربری

    هپ با ضریب ۵

    372
  8. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    نامی
  9. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    آسو
  10. بربری

    هپ با ضریب ۵

    هپ
  11. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    نوذر
  12. بربری

    هپ با ضریب ۵

    368
  13. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    آنه
  14. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    آلو
  15. بربری

    هپ با ضریب ۵

    366
  16. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    نصیر
  17. بربری

    هپ با ضریب ۵

    364
  18. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    نادره
  19. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    موسی
  20. بربری

    هپ با ضریب ۵

    362
  21. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    هانا
  22. بربری

    مشاعره با اسم پسر🩵

    صددر صد😂 دانیال
  23. بربری

    هپ با ضریب ۵

    هپ
  24. بربری

    مشاعره با اسم دختر🩷

    ناریه
×
×
  • اضافه کردن...