رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

  • نویسنده اختصاصی

من خیالباف نیستم ولی باور کن تو در تمام شهرها زندگی می‌کنی. به هر کجا سفر می‌کنم، درست یک نفر شبیه تو مقابلم سبز می‌شود. 

شک ندارم که پرنور ترین ستاره آسمان دارد به من فکر می‌کند. تردید ندارم که درخت پشت پنجره تمام شب سایه وجودش را وقف من می‌کند. یقین دارم که در دنیای بعدی همین که مرا ببینی، دلت می‌لرزد ولی هیچ به یاد نمی‌آوری که مرا کجا دیده بودی و هنگامی که کنار عصر پنج شنبه و چای تازه دم بنشینیم ، آرام می‌گویم: می‌دانستم که به من بازمیگردی...تو بسیار تعجب می‌کنی از این حرف نامفهوم و من زیاد لذت می‌برم از تعجب و بودن تو!

چگونه بگویم که تو کیستی؟! آه ای بهانه باریدن دو چشم و تفسیر هر چه بغض...

تو شیرین ترین غمی هستی که به جانم نشسته...

ای بی تو هیچِ هیچ....ای با تو اوج عشق....

معنای هر چه که هست. وقتی ندارمت، وا مانده‌ام به خویش. وقتی که با منی...من باشم و تو باشی و یک کهکشان اُمید... حتی خیال اینکه تو هستی مرا بس است.

با من بمان...بمان که بی تو تمام است کارِ من. یک صدهزار او اما تنها مهربان من تو هستی. من بی تو بسیار غریب در خویش مرده‌ام.

ویرایش شده توسط QAZAL

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...