رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

عنوان رمان: خدای دروغین

نویسنده: mahya | کاربر انجمن نودهشتیا

ژانر: تراژدی، ترسناک، جنایی

ساعت پارت گذاری: چهارشنبه ساعت ۱۰ شب، پنجشنبه ساعت ۱۰ صبح

خلاصه: در شهری مرموز، رازهایی پنهان و دروغ‌هایی که حقیقت را می‌پوشانند، زندگی چند نفر را به هم می‌بافد. هر قدم به جلو، سؤال‌های تازه‌ای را آشکار می‌کند و هیچ چیزی آن‌طور که به نظر می‌رسد نیست. در این شهر، هیچ کس و هیچ چیز قابل اعتماد نیست و هر راز کوچک می‌تواند مسیر زندگی‌ها را تغییر دهد. این شهر یورو نام دارد.

  • هانیه پروین عنوان را به رمان خدای دروغین | mahya کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد

پارت یک 

لَا تَتَّبِعُوا خُطُوَاتِ الشَّيْطَانِ إِنَّهُ لَكُمْ عَدُوٌّ مُبِينٌ

از گام های شیطان پیروی مکنید که او برای شما دشمنی آشکار است.

روزی روزگاری در شهری که یورو نام داشت دو نامزد به نام های ایلن و نایرا باهم زندگی میکردند.

این شهر را هیچ کس نمی‌شناخت به طوری که اگر خیلی ناگهانی در شهر های دیگر کشور ایتالیا قدم بزنید و پرسید که ایا چنین شهری میشناسید انها به شما می‌خندیدند و میگفتند: ایا خیالاتی شده ای؟.

ایلن موهایی خرمایی، چشمانی ابی،لب هایی کوچک و بینی قلمی شکل داشت.

نایرا موهایی طلایی، چشمانی عسلی،لب های کوچک و بینی کوچکی داشت.

ایلن و نایرا دو ماه بود که نامزد کرده بودند و چهار روز دیگر قرار بود ازدواج کنند.

ساعت ۱۰ صبح ۳دسامبر ۱۹۲۰

نایرا کلید رو روی قفل در چرخاند و در را باز کرد و گفت

ـ‌ ایلن هنوز خوابی؟ بلند شو ببین چه خبر تازه ای اومده بدو.

ایلن ما قیافه ای خواب آلود از اتاق اومد  بیرون و گفت

ـ چه خبره نایرا خونه رو گذاشتی رو سرت.

نایرا روزنامه رو گذاشت روی میز و برای خودش قهوه ای ریخت و روی مبل نشست و گفت

ـ برو دست و صورتت رو بشور بیا ببین چه خبره.

حدود گذشتن چند دقیقه ایلن از دستشویی بیرون اومد و برای خودش قهوه ریخت و روی مبل نشست روزنامه رو در دست گرفت و خواند:

مردی که توسط یک طلسم، طلسم شد

(عجیب ترین خبر جهان)

مردی یک طلسم برای نابود کردن دو نامزد گرفته بود اما خودش درگیر این طلسم شد و مرد به نظر مردم طلسم ، جادوگر و جادو خرافات است اما این طور نیست.

طبق بازرسی های ما این مرد طلسم را برای دو نامزدی که چند روز بعد قرار است ازدواج کنند گرفت و انگار خودش با این طلسمی که گرفته بود طلسم شد او از طبقه ی پانزدهم یک ساختمان بیست طبقه افتاد و یک پا، یک دست، قفسه سینه او شکسته بود همچنین یک چشم او از حدقه بیرون زده بود.

این مرد قبل مرگ خود صدایش را ظبط کرده بود و همه چیز را توضیح داده بود و ما از ظبط صدای این کرد فهمیدیم که طلسم شده.

اگر اطلاعات بیشتری را پیدا کردیم حتما در روزنامه بعد خواهید خواند.

پارت دو

ایلن نگاهی به نایرا کرد و نایرا گفت

ـ داشتم میومدم خونه از مردم شنیدم این مرد توی اولین خونه خیابان پروییبیتا زندگی میکرده.

ایلن بلند شد و سمت پنجره رفت

ـ من هنوزم نمیدونم مردم چرا به اون خیابان میگن نفرین شده؟

نایرا گفت

ـ ایلن هرکی حتی یک قدم رفته توی اون خیابان اتفاق بدی براش افتاده یادت نمیاد؟

نایرا بغض کرد و ادامه داد

ـ پدر و مادر من هم رفته بودن توی این خیابان و......

ایلن نزاشت حرف نایرا تموم بشه و گفت

ـ نایرا ولش کن 

نایرا گفت

ـ خیلی عجیبه، نه نام و نشونی ازش توی روزنامه هست نه اسم اون دو تا نامزد حتی یک نشونه هم توش نیست

ایلن گفت

ـ نایرا ولش کن میای بریم بیرون؟

نایرا بلند شد و گفت

ـ اره برو لباست رو عوض کن بیا

ایلن رفت توی اتاق و در اتاق روبست حدود گذشتن چند دقیقه ایلن از اتاق اومد بیرون و یک پارچه ای دستش بود و لوله شده و دورش یک نخ بسته شده بود و بوی خیلی بدی میداد. 

ایلن گفت

ـ نایرا این برای تو؟؟؟؟

نایرا نگاهی با پارچه لوله شده انداخت و پارچه رو گرفت و گفت

ـ نه برای من نیست اه چه بوی بدیم میده.

پارچه رو گذاشت کنار اشغالی و گفت

ـ اینجا میذارم اومدیم خونه میندازم آشغالی.

 

به گفتگو بپیوندید

هم اکنون می توانید مطلب خود را ارسال نمایید و بعداً ثبت نام کنید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...