یک فنجان شعر

[shirin_s]

نگاهم محو چشمانت برایت شعر میخوانم

خودم اینجا، دلم اینجا، حواسم را نـمیدانم

[shirin_s]

زل‌ بزن در چشمم و شعری برای‌ من بخوان

تا کمی دیوانه‌ات را شعر درمانی کنی!

[shirin_s]

بی‌تومن‌مانده‌ام‌و‌فعلِ‌ « کِشیدن‌ » بسیار

قلبِ‌من‌تیر ، سرم‌سوت ، دهانم‌سیگار .

[shirin_s]

بیمار چشم اویم و آن سنگدل مرا

درمان که بگذریم، دعا هم نمی کند!

[shirin_s]

یک جهان شعر سرودم ك بفهمی تنها ؛ 

محضِ لبخند تو شاعر شده‌ام خوش‌ انصاف .

[shirin_s]

تمام زندگیَم صرف شعر گفتن شد ،

از آن زمان که شنیدم تو شعر میخوانی .

[shirin_s]

با چشم سیاه آمده در شعر که جانی بشود  

تا عامل یک جنگ و نزاع همگانی بشود  

[shirin_s]

زل‌ بزن در چشمم و شعری برای‌ من بخوان

تا کمی دیوانه‌ات را شعر درمانی کنی!

[shirin_s]

شده هی گم بشوی در خودت و دم نزنی ؟

من غریبانه ترین حالت دردم به خدا 

 

[shirin_s]

سر ذوق آمدم از خنده‌ی تو، باز بخند

بی تفاوت به جهان باش و فقط ناز بخند

[shirin_s]

با منِ دلنازکِ دلتنگ، لطفاً بد نباش

درد من با بودنت، تنها مداوا می‌شود...