رز. ارسال شده در 3 ساعت قبل اشتراک گذاری ارسال شده در 3 ساعت قبل نام رمان: دختر خط اعتراف نویسنده: رز ژانر: عاشقانه، اجتماعی، روانشناختی خلاصه: در اتاقی خاموش در دل شهری خاکستری، دختر جوانی شبها تماسهای محرمانهی مردم را در «خط اعتراف» شنود میکند؛ جایی که همه بینام و بیچهره، از گناهان، ترسها یا عشقهای ناگفتهشان حرف میزنند. اما یک صدا فرق دارد... مردی که شبها از عشقی حرف میزند که هیچگاه جسارت گفتنش را نداشته، و دختر کمکم در تاریکی صدا، چیزی را حس میکند که در زندگی واقعیاش نیست: تماس. اما کِی صداها دروغ میگویند و کِی حقیقت، بدون دیدن صورت کسی؟ مقدمه: شهر، با همهی نورهایش، شب که میرسد خاموش میشود. صداها در شب، معنای دیگری دارند؛ بیصورت، بیاسم، بینقاب. همهچیز از وقتی شروع شد که او گفت: «نمیدونم چرا زنگ میزنم. شاید چون فقط یهبار خواستم بدونم اگه حرف بزنم، کسی گوش میده یا نه...» نه اسمش را گفت، نه قصهاش را. اما گاهی فقط یک صدا، میتواند زندگی یک نفر را از جا بکند... 2 نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/2659-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%AE%D8%B7-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81-%D8%B1%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D8%A7/ به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
رز. ارسال شده در 30 دقیقه قبل سازنده اشتراک گذاری ارسال شده در 30 دقیقه قبل ساعت از دوازده گذشته بود. همهی ساختمان در سکوتی سرد فرورفته بود، بهجز اتاق شمارهی پنج، انتهای راهروی طبقهی چهارم، با چراغ مطالعه زردی که مثل فانوس دریایی در تاریکی سوسو میزد. رها، گوشی بزرگ مشکیرنگ را با دقت بین شانه و گونهاش نگاه داشت، همزمان با آنکه صدای ضبطشدهای هشداردهنده برای چندمین بار در گوشش تکرار شد: شما با خط اعتراف گرفتهشده. این مکالمه میشود. لطفاً آرام صحبت کنید. ساعتِ کاریاش از ده شب تا شش صبح بود. ساعت هشتم گوشدادن به کسانی که جرأت گفتند هیچچیزی را در روشنایی روز نداشتند. بیشترشان مرد بودند. صدایشان گاهی خسته، گاهی مست، گاهی پشیمان بود. زنها کمتر زنگ میزدند؛ اگر هم میزدند، خیلی زود پشیمان میشدند و میکردند. اما رها دیگر به این صداها عادت کرده بود. صداهایی که بیچهره بودند، ولی عجیب میتوانستند تو را لمس کنند. اتاق پنجرهی کوچک نیمهباز بود. بوی خنک شبهای آخر مرداد در هوای پخش شده بود، با بوی قهوهای که ساعت ده و نیم دم کرده بود و هنوز نیمهنوشیده روی میز مانده بود. صدایی تازه در خط آمد. مردد، آهسته، و انگار از تهِ شب میآمد. - الو؟... کسی هست؟ رها کمی صاف نشست. دستش روی دکمه ضبط رفت، ولی هنوز فشار نمی آورد. - اگه هستی... فقط گوش بده. من قرار نیست اسم بگم یا قصهسازی کنم. من فقط میخوام بگم... خستم. از همه چی. صدای مرد، بم و خونسرد بود. نه مثل آنهایی که زنگ میزدند برای گریهکردن، نه مثل آنهایی که نیاز به بخشیدهشان دارند. او فقط باید حرف بزند. نه برای شنیدهشدن، فقط برای خالیشدن. رها گوشی را محکمتر گرفت. هنوز چیزی نگفت. فقط گوش داد. مرد ادامه داد: - امشب میخواستم برم. واقعاً. یه مدت دارم با خودم کلنجار میرم. ولی بعد فکر کردم، اگر فقط یهبار، فقط یهبار کسی حرفهامو بشنوه... شاید تصمیمم عوض شه. مکث کرد. صدای نفسش احساس بود، انگار اتاق تاریکی که از نفس آدم پر شده باشد. - من عاشقش بودم... نه. هستم. ولی هیچوقت نگفتم. چون همیشه فکر میکردم باید قوی باشم، بیاحساس. الان نمیدونه... که حتی وقتی نیست، صداشو تو سرم دارم. رها اینبار دکمههای ضبط را فشرد. نه برای کارش، نه برای گزارش. برای خودش. برای اینکه این صدا، فرق داشت. در دل تاریکی، چیزی به لرزه افتاده بود. نه از ترس، نه از شوک. از یک آشنایی عجیب. حس میکرد این صدا را قبلاً شنیده است. یا شاید نه صدا، بلکه لحن... چیزی در آن تهِ تاریکی بود که به او نزدیک میشد. صدای مرد دوباره آمد، اینبار آرامتر: - اگه کسی اونجاست... فقط یه کلمه بگه. فقط بگه که شنید. رها دستش را روی میز گذاشت، انگشتش روی دکمه روی پاسخ رفت. اما چیزی درونش گفت: «تو شنیدی. ولی اگه جواب بدی، دیگه شنونده نمیمونی... درگیر میشی.» مرد چند ساعت سکوت کرد. بعد از صدای نرم، با لبخندی محو گفت: - اشكال ندارد. میزدم کسی نباشه... یا اگه هست، باید سکوت کنه. شب بخیر، غریبه. و تماس قطع شد. رها هنوز گوشی را پایین نیاورده بود. انگار آن «شب بخیر» را به خودش گفته بود. پنجره هنوز باز بود. قهوه هنوز گرم بود. و او، بیآنکه بداند چرا، حس کرد این تماس اول بود نه آخر. نقل قول لینک به دیدگاه https://forum.98ia.net/topic/2659-%D8%B1%D9%85%D8%A7%D9%86-%D8%AF%D8%AE%D8%AA%D8%B1-%D8%AE%D8%B7-%D8%A7%D8%B9%D8%AA%D8%B1%D8%A7%D9%81-%D8%B1%D8%B2-%DA%A9%D8%A7%D8%B1%D8%A8%D8%B1-%D8%A7%D9%86%D8%AC%D9%85%D9%86-%D9%86%D9%88%D8%AF%D9%87%D8%B4%D8%AA%DB%8C%D8%A7/#findComment-12188 به اشتراک گذاری در سایت های دیگر تنظیمات بیشتر اشتراک گذاری ...
ارسالهای توصیه شده
به گفتگو بپیوندید
شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: strong> مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.