رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

                به نام خداوند بخشنده مهربان 

 

نام رمان: جهانی میان ما(فصل دوم جایی میان دو جهان) 

نویسنده:  آماتا | کاربر انجمن نودهشتیا 

ژانر:  عاشقانه، درام

خلاصه:

 در جلد اول «جایی میان دو جهان»، عسل تمام سختی‌ها را به جان خرید و خانواده‌اش را برای موافقت با امیر راضی کرد. امیر قدم پیش گذاشت و به خواستگاری آمد… اما پایان این داستان شیرین نبود. در کمال ناباوری، امیر، همان مردی که برایش جنگیده بود، عسل را در پیچ‌وخم‌های سرنوشت رها کرد و او را با تلخی یک جدایی غیرمنتظره تنها گذاشت. 

 

مقدمه:

عشق، همانند شعله‌ای سرکش، گاهی مسیرهایی را روشن می‌کند که هیچ‌گاه تصورش را هم نمی‌کردیم. و گاهی هم،سایه هایی عمیق بر جان می اندازد.

 عسل، دختری از جنس سکوت و رویا، هرگز گمان نمی‌برد که قلبش در تاروپود یک رابطه راه دور، گرفتار امیر شود؛ اما زندگی، همیشه پر از پیچ‌وخم است؛ چه کسی گمان می برد که دلدادگی‌اش به امیر در دنیای مجازی، سرنوشتی این چنین تلخ پیدا کند؟

 او که سختی مخالفت خانواده را به جان خریده بود و انتظار وصال را می‌کشید، حالا در برابر واقعیتی ناگوار ایستاده است. 

 

 

 

 

ویرایش شده توسط سادات.۸۲

 پارت 1 

 

بهش خیره شدم. همان اندازه رویایی بود که همیشه تصور می کردم. کت شلوار مشکی، موهای مرتب و ژل زده رو به بالا، واقعا خواستنی شده بود! دامادی بهش می اومد. 

لبخندی زدم، داشتم رویای چند سالم رو می دیدم. 

 ارزویی که درست جلوی چشم هام سلاخی شده بود! 

به عروسش چشم دوختم؛ موهای زرد و مش کردش به خوبی پیچیده شده بود. 

دلم به حال قلبم سوخت؛ چقدر مظلومه! اصلا دلم به حال خودم سوخت، چه خوش باور بودم! 

دست از چک کردن پروفایلش برداشتم زمزمه کردم: 

تورا من دیده ام با او، 

بماند حال و احوالم! 

به هم می امدید اما؛ 

تو سهم قلب من بودی! 

 

 

*زمان حال*

 

امیر، با همه‌ی آن وعده‌ها و محبت‌ها، حالا رفته بود و دوباره برای خداحافظی برگشته بود یا برای ماندن؟ پرسش‌هایی سخت در سرم رژه می رفت. آیا فقط من یک نفر قربانی این بازی زشت شدم؟

با خودم زمزمه کردم: 

به دیدارم نمی آیی چرا؟ دلتنگ دیدارم! 

همین بود اینکه می گفتی وفادارم وفادارم؟

 

سوالات زیادی داشتم از اینکه چرا امیر ازدواج کرد از کاری که دوست هام باهام کردند. 

ناراحت از حرف های امیر و حرف هایی که پشت سر امیر شنیده بودم. 

می ترسیدم از گذشته و روبه رو شدن با خاطرات دفترم. 

امیر حاضر بود دفتری که نوشتم بخونه؟

 در همین فکر ها بودم که صدای نوتیف گوشیم بلند شد، لرزش خفیفی کردم. پیام از طرف امیر بود، با تردید و دو دلی وارد صفحه چت شدم. 

صفحه چتی که پر از خاطره بود، پر از عشق اما حالا؟!

خالی بود یه غریبه در حال تایپ بود اون امیر من نبود. 

پیامش خوندم: 

سلام ممنون می خونمش کامله دیگه؟ 

 با دلگیری تایپ کردم: بله اما فقط فصل اول چون تو لیاقت فصل دوم رو نداری! 

خندید: جدن؟ 

- بله، فصل دوم، قرار بود داستان ما باشه؛ اما الان شده داستان من بی تو! 

- جالب بود! 

از صفحه چت اومدم بیرون شهامت نوشتنش رو داشتم؟ 

ادامه دادن و مرور خاطرات گذشته کار درستیه؟ 

سر شار از شک و دودلی بودم. 

 

*گذشته*

 

امیر پر از شوق بود، گفت که مطمعن هست، که بهم می رسیم، گفت بعد از سال دایی با دست پر میاد خاستگاری و بهم اطمینان داد دنبال شغل دولتی و مامان راضی می کنه که گرگان زندگی کنیم، حالا انگار زندگی روی خوشش به ما نشان داده بود با همه ان مشکلات پیش رو و پشت سر. 

 

اطمینان عجیبی به دلم نشست بلند شدم و رفتم سراغ دفتر هام یه دفتر سفید و نو برداشتم یه قلب روی جلدش کشیدم و با عشق تزیینش کردم. 

اولین صفحه اش یکی از شعر های مورد علاقم رو براش نوشتم: 

 

نه تو می مانی و نه اندوه 

و نه هیچ یک از مردم این ابادی، 

به حباب نگران لب یک رود قسم؛ 

و به کوتاهی ان لحظه شادی که گذشت؛ 

غصه هم می گذرد لحظه ها عریانند. 

به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز! 

 

ویرایش شده توسط Amata
  • سادات.۸۲ عنوان را به رمان جهانی میان ما (فصل دوم جایی میان دو جهان) | Amata کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...