رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

نظرتون راجع به رمان توکان پدر خوانده!  

3 کاربر تاکنون رای داده است

  1. 1. نظرتون راجع به رمان توکان پدر خوانده!

    • عالی
      3
    • خوب
      0
    • متوسط
      0


ارسال‌های توصیه شده

  • عضو ویژه

نام رمان: توکان پدر خوانده

نویسنده: مرضیه

ژانر: جنایی، پلیسی، عاشقانه

 

خلاصه:

به دنبال جواب معماهایی می‌گشتم که سر از گذشته در آوردم. گذشته‌ای که اثری از آن به جز چند قطعه عکس و چند خط نوشته نبود و جواب همه معماها از یک عکس شروع شد، عکسی که شبیه من بود اما من نبودم؛ آن لباس سفید با گل‌هایی قرمز و روسری سفید زیادی خوشگلش کرده بود. عکسی که اگر قدیمی نبود و تاریخ نداشت قطعا شک می‌کردم خودم هستم. اما آن دختر که بود که شبیه من بود و من نبود؟

 

 

مقدمه:

در‌تاریکی مطلق فرو رفته‌ام! دلم یک روزنه امید می‌خواهد که با نورش تاریکی زندگی را از وجودم بشوید و مرا از این حس خفگی نجات دهد و بالاخره روزی خواهد رسید که من نیز‌بتوانم طعم گس زندگی‌ را کنار زده و شیرینی ان را تجربه کنم.

ویرایش شده توسط marzii79
  • مدیر ارشد

%DB%B2%DB%B0%DB%B2%DB%B4%DB%B1%DB%B0%DB%

🌸درود خدمت شما نویسنده‌ی عزیز🌸

از آن‌که انجمن ما را برای انتشار اثر خود انتخاب کرده‌اید نهایت تشکر را داریم.

 

لطفا قبل از شروع پارت گذاری ابتدا قوانین تایپ رمان را مطالعه فرمایید.

قوانین تایپ اثر در انجمن نودهشتیا

 

برای اثر خود ابتدا درخواست ناظر بدهید تا همراه شما باشد.

آموزش درخواست ناظر

 

هنگامی که اثر شما به 30 پارت رسید می توانید درخواست نقد بدهید.

درخواست نقد اثر

 

با رسیدن به 35 پارت می توانید برای اثر خود درخواست جلد بدهید.

درخواست کاور رمان

 

با تحویل گرفتن نقد و ویرایش نکات، می توانید درخواست بررسی برای تالار برتر را بدهید.

درخواست انتقال به تالار برتر

 

همچنین با اتمام اثرتون لطفا در این تاپیک اعلام فرمایید.

اعلام پایان

 

با تشکر

|کادر مدیریت نودهشتیا|

  • عضو ویژه

#پارت_اول

صدای زنگ مدرسه با جیغ و داد بچه‌ها یکی شده و هر کدوم کوله به دست به سمت در هجوم می‌برند. من و رویاهم میون جمعیت در حال له شدن بودیم که رویا دستم رو کشید و از حیاط مدرسه خارج شدیم. نفس راحتی کشیدم و مقنعه کج شده‌ام رو صاف کردم ‌و کوله رو روی دوشم انداختم. رویا در حال راه رفتن روی لبه جوی آب بود و یک ریز حرف میزد:

-شیدا میگم اصلا کاش بهش نگفته بودم. از وقتی فهمیده دوسش دارم کلا عوض شده..

دست‌هام رو از جیبم در آوردم و کیف رو محکم‌تر روی شونه‌ام جابه‌جا کردم و گفتم:

- این رفتارش از همون اول همینطوری نچسب و تفلون بود تو خر بودی نفهمیدی.

رویا با کمی دلخوری نگاهم کرد که ادامه دادم:

- خب خواهر من، من ک از همون اول گفته بودم این فقط میخواد دو سه روزی دوست و رفیق باشین و بره تو قبول نکردی، از همون اول فاز عاشقی برداشتی. الان هم طوری نشده یکم خودت رو جمع و جور کن و به روی خودت نیار که چیزی گفته شده. رفتارت رو هم سر سنگین کن ببین چی میشه.

رویا آروم و بی صدا کنارم به راه رفتنش ادامه داد و منم به ر‌ویایی فکر می‌کردم که عاشق شده بود و حسش یه طرفه بود.

ویرایش شده توسط Paradise
  • سادات.۸۲ عنوان را به رمان توکان پدر خوانده | مرضیه کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...