رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

ارسال‌های توصیه شده

spacer.png

دیالوگ: دیوانه خان
نویسنده: کهکشان
ژانر: عاشقانه_ اجتماعی

مقدمه: خیابان‌ها خاموش‌اند و زندگی دیگر جریان ندارد. عاشقانه‌ها همانند بغض پوسیده در گلو سرکوب می‌شوند و خاطرات در دل‌ها به رقص درمی‌آیند. جوهرها‌ خشکیده و نی‌ها دیگر رغبتی برای کشیده شدن بر روی کاغذ ندارند. حالا دیوانه‌‌خان مانده‌است و مشتی تراژدی.

- هی، دیوانه خان! معشوقت نیامد؟
+ نه هنوز نیامده؛ ولی می‌آید!
- خیال خام است اویی که برود دیگر باز نمی‌گردد!
+ باز می‌گردد او به من قول برگشتن داده‌است.
- والا نفست از جایی گرم بالا می‌آید، هنوز هم نفهمیده‌ای که این قول‌ها قول نیستند؟!

+ می‌گویم قول داده‌است؛ مگر نمی‌دانی اویی که قول بدهد یعنی تا آخر عمر پای حرفش هست!
- راست بوده‌است، عاشق که بشوی دیوانه می‌شوی، تو هم دیوانه شدی.
+ دیوانه نشدم، برمی‌گردد، او قول داده به خدا قول داده.
- کاش می‌‌فهمیدی که این قول‌های توخالی درد بی‌درمان است، تا روی قول هر ناکسی حساب باز نکنی!

+ چرا؟! چرا آتش به جانم می‌زنید؟ یکی بگوید می‌آید. یکی مرحم شود بر روی این دل وامانده!
- مرحم چه؟ توقع از این مردم نداشته باش تا به تو امید واهی بدهند.
+ ولی... !
- عشق زمان زیادی است که مرده است؛ عشقی دیگر وجود ندارد!

+ تو از عشق چه می‌دانی که این‌گونه برای خودت حرف می‌بافی؟!
- نگاهی به اطرافت بنداز، عشق می‌بینی؟!
+ ما از دل مردم خبر نداریم!
- ولی از بدبختی‌های مردم خبر داریم.
+ بدبختی چه ربطی به عشق دارد؟!

- مردم را ببین، یکی نون شبش را ندارد، یکی به اندازه یک کوه قرض بالا آورده‌است، یکی از همین عشق ضربه خورده‌است و در پی انتقام و... .
+ بازم ربطی ندارد!
- دارد جان دل، دارد. عشق دل خجسته می‌خواهد که این مردم با وجود این همه بدبختی دیگر ندارند.

+ بدبختی که تمامی ندارد!
- مردم هم غرق شدند در این بدبختی‌ها، حالا دیگر کسی به دنبال عشق نیست!
+ ولی من هستم!
- تو به دنبال قولی هستی که به تو داده شده.
+ چطور می‌توانی این‌قدر بی‌رحم حرف بزنی؟!

- بی‌رحم نیستم، رک هستم.
+ ولی این رک‌گویی تو دل می‌شکند!
- حقیقت‌گو همیشه حرف‌هایش تلخ است.
+ یعنی باور کنم که دیگر باز نمی‌گردد؟

- بهترین کار باور کردن حقیقت است.
+ ولی تو از کجا مطمئن هستی؟!
- کسی که بخواهد برگردد، پنج سال طولش نمی‌دهد.
+ ولی چرا قول دروغ داد؟

- دنیا پیشرفت کرده‌است و قول‌ها ارتقا پیدا کرده‌اند از مردانگی به کشکی.
+ گفته‌بود دوستت دارم!
- اون قلب‌هایی که در لابه‌لای پیام‌ها برای هم می‌فرستید، استیکر هستند نه قلب واقعی!
+ پس چشمان عاشقش چه؟!
- آدم‌ها بازیگران ماهری هستند.

+ غیرت و تعصبش؟!
- شیرین‌کاری بوده‌است.
+ مگر من چکارش کرده‌بودم؟!
- این روزها نیازی نیست کاری کنی، مردم بی‌دنگ و بی‌دایره می‌رقصند.

+ از او متنفرم!
- چه زود برای متنفر شدن اقدام کردی!
+ مسخره‌ام می‌کنی؟!
- نه، ولی در آینده سعی کن قبل از دل بستن، آدم‌ها را بشناسی.

عاشق که شوی، عقل از کله‌ات می‌پرد، دیوانه می‌شوی!
- آری، مانند تو!
+ هر چقدر که عشق مزه زهرمار بدهد، اما عاشق همانند عسل او را با لذت به کام می‌کشد.
- ولی من باز می‌گویم عشق مرده‌است!

+ هر کسی نظری دارد و عقیده‌ای!
- تو اگر هزاران‌بار بگویی از او متنفری ولی باز در کلماتت عاشقانه برای او موج می‌زند!
+ چه کنم؟ لحظه‌هایم به نفس‌هایش گره خورده!

- دیگر عاشق نخواهی شد؟!
+ نمی‌دانم، اما خوب می‌دانم دیگر قرار نیست
برای کسی دیوانه خان شوم!

  • هانیه پروین عنوان را به دلنوشته دیوانه خان | کهکشان کاربر انجمن نودهشتیا تغییر داد

به گفتگو بپیوندید

شما در حال پست به عنوان مهمان هستید. اگر حساب کاربری دارید، برای ارسال با حساب کاربری خود اکنون وارد شوید .
توجه: مطلب ارسالی شما پس از تایید مدیریت برای همه قابل رویت خواهد بود.

مهمان
ارسال پاسخ به این موضوع ...

×   شما در حال چسباندن محتوایی با قالب بندی هستید.   حذف قالب بندی

  تنها استفاده از 75 اموجی مجاز می باشد.

×   لینک شما به صورت اتوماتیک جای گذاری شد.   نمایش به صورت لینک

×   محتوای قبلی شما بازگردانی شد.   پاک کردن محتوای ویرایشگر

×   شما مستقیما نمی توانید تصویر خود را قرار دهید. یا آن را اینجا بارگذاری کنید یا از یک URL قرار دهید.

×
  • اضافه کردن...