عنوان رمان: بوم خامُد
 
	ژانر: سیاسی، درام، اجتماعی
 
	نویسنده: سارابهار
 
	خلاصه: 
 
	خورشید همیشه دیر از پشت کوه بیدار میشد، انگار خودش هم میخواست چند لحظهی دیگر در رؤیای روشن بومخا بماند.
 
	در آن روزها، باد از سمت دریا میآمد، بوی نان تازه از خانهها بلند بود و رودخانه هنوز از زلالی برق میزد.
 
	در کوههای جنوبی، معدنها کار میکردند، نه با طمع، بلکه با نظم.
 
	دهقانها میگفتند زمین بومخا مهربان است، چون ما با او مهربانیم...