رفتن به مطلب
ثبت نام/ ورود ×
کارگاه آموزش رمان نویسی(ظرفیت 15 نفر) ×
انجمن نودهشتیا

جستجو در تالارهای گفتگو

در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'رمان الناز سلمانی'.

  • جستجو بر اساس برچسب

    برچسب ها را با , از یکدیگر جدا نمایید.
  • جستجو بر اساس نویسنده

نوع محتوا


تالارهای گفتگو

  • عمومی
    • قوانین نودهشتیا
    • همه چیز در مورد نودهشتیا
    • پرسش و پاسخ
  • تایپ و شروع نویسندگی
    • تایپ رمان
    • داستان کوتاه
    • صفحه نقد رمان ها
    • رمان های متروکه
    • دلنوشته
  • تالار رمان های برتر
    • رمان های نخبگان برگزیده
    • رمان های مورد تایید مدیران
    • رمان های مورد پسند کاربران
  • تالار خدمات نودهشتیا
    • درخواست خط طرح و چارت بندی پارت ها
    • درخواست ویراستاری
    • درخواست صوتی شدن رمان
    • درخواست ناظر رمان
    • درخواست طراحی کاور
    • درخواست چاپ رمان
    • درخواست تبلیغات رمان
    • درخواست رصد و بررسی اثر
  • کتابخانه نودهشتیا
    • معرفی و نقد کتاب
    • مصاحبه با نویسندگان نودهشتیا
    • معرفی آثار منتشر شده در سایت اصلی
  • تالار آموزشی
    • متفرقه
    • آموزش نویسندگی
    • آموزش ویراستاری
    • آموزش گویندگی
  • فیلم و سریال
    • معرفی فیلم و سریال
    • نقد فیلم
    • تاتر و نمایشنامه
  • موسیقی
    • معرفی موزیک
    • خوانندگان
  • ورزشی
    • فوتبالی
    • اخبار ورزشی
  • خاطره بازی نودهشتیا
    • چالش نودهشتیا
    • خاطره بازی
  • سرگرمی
    • مشاعره
    • متفرقه
  • فرهنگ و هنر
    • تاریخ
    • بیوگرافی
    • هنر و عکاسی

جستجو در ...

نمایش نتایجی که شامل ...


تاریخ ایجاد

  • شروع

    پایان


آخرین بروزرسانی

  • شروع

    پایان


فیلتر بر اساس تعداد ...

تاریخ عضویت

  • شروع

    پایان


گروه


About Me

  1. اطلاعیه انتشار اثر جدید در نودهشتیا!! 📢 عشق در لحظه های بارانی منتشر شد!! 🔹 نویسنده: @Alen از نویسندگان اختصاصی انجمن نودهشتیا 🔹 ژانر: اجتماعی، خانوداگی، معاصر، عاشقانه 🔹 تعداد صفحات: 145 🖋🦋خلاصه: رها کودک بود، اما قلبی پر از نور داشت. او نمی‌خواست تنها از تاریکی‌های زندگی‌اش رها شود، بلکه می‌خواست مادری که در سایه‌های گذشته گم شده بود، به سوی روشنایی هدایت کند... 📖 قسمتی از متن: مهستی با یک دستش موهایش را پشت گوش زد و با دست دیگر، درِ قابلمه را برداشت. بخار داغ، مثل موجی از گرما به صورتش خورد. خورش هنوز جا نیفتاده بود، اما دیگر توان ماندن در آشپزخانه را نداشت. به ساعت نگاه کرد. چیزی به آمدن سامان نمانده بود و این یعنی کم‌تر از نیم ساعت دیگر، خانه تبدیل به میدان جنگ می‌شد... 🔗 برای مطالعه داستان، به لینک زیر مراجعه کنید: https://98ia-shop.ir/2025/04/10/دانلود-داستان-عشق-در-لحظه-های-بارانی-از/
×
×
  • اضافه کردن...