جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'درام'.
6 نتیجه پیدا شد
-
یه مدل خوابیدن داریم به نام "غم خواب". من از زمانی که یادم میاد، دچار غَم خوابم... "غمخواب" یکی از نشونه های ناراحتی عمیق و راهی ناخودآگاه برای فرار از استرس، افسردگی یا مشکلاته که توان مواجهه با اونا رو ندارم. وقتی احساس میکنم که فشارای روانی زیادی روم هست و نمیتونم اونا رو پردازش کنم، به خواب پناه میبرم. خوابیدن توو این حالت به نوعی تلاش برای بیحس کردن احساسات ناخوشاینده، چون تو خواب نیازی نیسن با درد و استرس روبهرو بشم! غمخواب بیشتر از یک خواب عادی برام طول میکشه. بعضا بیحالی و خستگی ذهنی و جسمی همواره همراهمه و بعد از بیداری هم اغلب احساس بهتری وجود نداره اما بیشتر اوقات هم بعدش دکمهی آنِ مغزم و میزنم و به این فکر میکنم که اون لحظهی غمناک با خواب برای من گذشته و زندگیش کردم و حالا که بیدار شدم میتونم به ادامه زندگیم برسم و حالم بهتر از قبل میشه....
-
اجتماعی رمان از قلب لیلیث | عاطفه رودکی کاربر انجمن نودهشتیا
عاطفه خانوم پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در تایپ رمان
نام رمان: از قلب لیلیث نویسنده: عاطفه رودکی | کاربر انجمن نودهشتیا ژانر رمان: عاشقانه خلاصه: ثمین عادت کرده که یه ادم نامرئی باشه! سال هاست که کسی صداش رو نمی شنوه و کاراش رو نمی بینه اما درست در بدترین شرایط ممکن ، مردی که کابوس روز و شباشه بالاخره اونو می بینه! دیدنی که پر از دردسره و ثمین آرزو می کنه که ای کاش می شد باز هم نامرئی بشه... مقدمه: در کتاب تلمود که از ان به عنوان تورات شفاهی یاد میکنند، امده است که اولین همسر آدم زنی به نام لیلیث بود. خداوند بعد از آفرینش آدم جفت او، لیلیث را هم از خاک آفریده بود تا به همسری آدم و تحت اطاعت او در بیاید. لیلیث که خود را همچون آدم از خاک و آفرینش خود را با ا. برابر می دانست ، حاضر به اطاعت از آدم نبود. بعد از مدتی برای رهایی از اطاعت آدم ، اقدام به فرار از بهشت کرده و سمت دریای سرخ به اقامت گاه شیاطین بود، رفت. آنجا با ابلیس رو به رو شد و چون عنصر وجودی ابلیس از آتش بود و او را برتر از خود می دانست حاضر به پیروی و اطاعت از او شد. بعد از فرار لیلیث از بهشت، خداوند تصمیم گرفت جفت دیگری برای آدم بیافریند. اما این بار مستقیم از خاک بهره نبرد. بلکه از دنده های چپ آدم حوا آفرید. حوا که عنصر وجودی اش را پست تر از آدم دید ، حاضر به اطاعت از او شد. آدم بعد از آفرینش حوا ، لیلیث را به دست فراموشی سپرد . لییلث که از آن اتفاق رازی نبود ، خودش را به شکل معشوقه اش ابلیس در آورد و راهی بهشت شد. با فریب حوا باعث شد از آن میوه ی ممنوع بخورند و از بهشت رانده شوند. از این رو به لیلیث مادر شیطان می گویند و او را به عنوان همسر ابلیس می شناسند. فصل اول" "دوزخ" براساس اسطوره شناسی مسیحیت و یهود ، دوزخ پایتختی به اسم پدمونیوم ،دارد که این پایتخت مخصوص فرشتگان رانده شده از درگاه الهی است. من بر این باورم که دو سال از زندگی ام در پایتخت دوزخ گذشته است! دوزخ لهراسب سماوات ! مردی که از شرارت چیزی کم تر از ابلیس ندارد. قدرت سیاهی وجودش می تواند خورشید را از آسمان پایین بکشد و همه جا را مملو از تاریکی کند ! این مرد مثل حفره ای تاریک و سیاه همه را درون خودش می کشد و می بلعد! این مرد خود ابلیس است! -
قرون وسطی داستان کوتاه موش قرون وسطی | امیرحسین معاصری کاربر انجمن نودهشتیا
A.H.M پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در داستان کوتاه
به نام خدا نام داستان: موش قرون وسطی داستانی درباره نقش کوچکترین موجودات در تغییر بزرگترین سرنوشتها ژانر: درام-تاریخی، اجتماعی-انتقادی، فلسفی خلاصه: در روستای کوچک ناجنز، پسر جوانی به نام کریستوف در جهانی پر از تضاد رشد میکند؛ جهانی که کلیسا با وعدههای بهشت، سکههای مردم را میرباید و پدرش الکساندر، مردی که به انسانیت بیش از دینِ تحریف شده باور دارد، در سکوت به مبارزه با فساد برمیخیزد. الکساندر، اما به جرمِ عشق ورزیدن به حقیقت، سرنوشتی تراژیک پیدا کرده و کریستوف را در آغوش کلیسایی تنها میگذارد که ادعای نجات روح انسانها را دارد. سالها بعد کریستوف در دلِ نظامی مذهبی پرورش مییابد که بیماری، فقر و ترس را به نام خدا توجیه میکند. اما رازهای پدر، خاطراتِ مهربانیهایش و دیدار با مردی مسلمان در راه واتیکان، چشمان او را به حقیقتی بزرگتر میگشاید؛ «خداوند در قلبهاست، نه در دیوارهای کلیساها». حالا کریستوف باید انتخاب کند؛ آیا تسلیمِ تاریکی میشود یا راهی را ادامه میدهد که پدرش با خون خود نشانهگذاری کرده است؟ این داستان، روایتی تکان دهنده از نبردِ همیشگیِ انسانیت با قدرت، فریب و تعصب است. داستانی که با مرگها آغاز میشود، با شهامت زنده میماند و با امیدی پایان مییابد که هرگز نمیمیرد. خواندن این اثر را به هیچکس توصیه نمیکنیم مگر آنکه بخواهید دنیایی را ببینید که در آن، حتی یک موش کوچک هم میتواند نمادِ انقلابی بزرگ باشد.- 10 پاسخ
-
- 9
-
-
- داستان کوتاه
- فسفلی
-
(و 8 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
"بسماللهالرحمنالرحیم" نام داستان: چرخ گردون نويسندگان: غزال گرائیلی، فاطمه صداقت زاده، سایه مولوی ژانر: عاشقانه، درام، فانتزی مقدمه: بعضی از آدما حتی از کیلومترها دورتر هم بهت حس قشنگی میدن، مثلِ حسی که تو به من میدی. تو همیشه لبخند را به لب من می آوری، حتی وقتی فرسنگ ها از من دوری. همیشه در قلب و وجود من خواهی ماند. خلاصه داستان : این روزا بیشتر از همیشه دلم برای اون دوران تنگ میشه. زمانی که اینقدر دغدغههام زیاد نبود و شادیهام از ته دل بود، وقتایی که دوست داشتن ها از ته دل و شادیها عمیق بود...
- 113 پاسخ
-
- 4
-
-
- داستان جدید
- عاشقانه
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
نام رمان: فراموشم نکن ژانر رمان: عاشقانه نویسنده: غزال گرائیلی کاربر انجمن نودهشتیا خلاصه: دلگیر بودم از کسی که مرا غرق خودش کرد اما؛ نجاتم نداد. با رفتارهایش ساکتم کرد، سردم کرد، قدر ندانست. بعد پرسید چرا سردی؟ چرا ساکتی؟ چرا مثل روزهای اول نیستی؟ احساسات دقیقاً جایی سرد میشوند که تو تازه دلت داشت بهشون گرم میشد و... . مقدمه: تو رفتی و من گمان میکردم که برنمیگردی اما همیشه باور داشتم که چیزی در من گم شدهبود چون تو در من زنده بودی، با تکتک احساسات و حرفهایم عجین بودی. وقتی سکوت میکردم، این تو بودی که حرف میزدی؛ درست مثل یک همزاد. من رو به یاد بیار که عاشق توأم. در این طوفان دمبهدم همیشه کنار تو خواهم بود.
-
امیدوارم خدا هیچوقت به مردایی که بلد نیستن از احساسات یک دختر مراقبت کنن، دختر نده. پدر تو زندگیه یه دختر نقش اولین قهرمانش رو بازی میکنه. بخاطر همینه که رفتارش و برخوردش با دخترش مهمه. دختری که اون عشق و علاقه واقعی رو از پدرش دریافت نکرده باشه، بیشتر سردرگم میشه و تو حرف و آغوش مردهای غریبه دنبال توجه و محبت میگرده و بخاطر همین هم همیشه شکست میخوره چون اولین قهرمانش هیچوقت اونجوری که باید عاشقانه نوازشش نکرده و نگفته که دوسش داره! نگفته بهش که ارزشمنده و بجاش اعتماد بنفسش رو خورد کرده. بعنوان یه دختر واسه روزای آخر سال آرزوم اینه که انشالا مردی که وارد زندگیتون میشه همیشه نازتون رو بکشه و بهتون این حس رو بده که چقدر دوست داشتنی هستین و جای تمام محبت نکرده از نزدیکترین آدم زندگیتون یعنی « پدر » رو براتون پُر کنه. و مثل همیشه بازم آرزوی قلبیم اینه که انشالا خدا به مردایی که که بلد نیستن از احساسات یک دختر مراقبت کنن، فرزند دختر نده تا اون بچه احساساتش آسیب نبینه و همیشه حس کنه که دوست داشتنیه و خودش رو دوست داشته باشه. #غزال_نویس ۰۰:۰۰