جستجو در تالارهای گفتگو
در حال نمایش نتایج برای برچسب های 'آموزش نویسندگی'.
12 نتیجه پیدا شد
-
خب دوستان ببینید نویسندگی فقط یه شاخه نیست. شما فرض کنید انتخاب رشته انجام بدی، میای تمامی رشته هارو زیر نظر میگیری و آخر سر رشتهای که دوستش داری رو انتخاب میکنی... نویسندگیهم این مدلی هست، که از جمله زیر شاخه های نویسندگی: ۱: شعر نویسی ۲:رمان نویسی ۳: داستان نویسی ۴: نمایشنامه نویسی و خیلی از موارد بیشترکه براتونتوضیحمیدم.
-
خب گفتمرنگنه؟! تعجبنکنید، هر رنگی که شما توصیف میکنید یک نماد و مفهومی دارد: _رنگ چشم -رنگ لباس -رنگلوازم شخصی و خیلی چیز های دیگر شما در جایجای توصیفات و مونولوگ و دیالوگ ها به کار میبرید. مثلا فرض کنید ژانر رمان و یا صحنه رمانتون مافیای هست، شما باید یا از رنگمشکی یا از رنگ قرمز برای لباس شخصیت استفاده کنید حالا میپرسید چرا؟! چون رنگمشکینشانه قدرته و اعتماد به نفس هست! و در اخر سعی کردم از رنگ های رندوم و معنای آنها برای شما آموزشی تأثیر گذار اجرا کنم. مثال: نماد رنگ قرمز : هیجان انگیز؛مهاجم؛جلبتوجه نماد رنگزرد: شادی اور؛ دوستانه؛ مثبت؛انرژی بخش نماد رنگآبی: امن؛ قابل اطمینان؛ معتمد نماد رنگنارنجی: شاد؛کودکانه؛سرگرمکننده؛مدرن نماد رنگکرم : کلاسیک،طبیعی نماد رنگقهوهای: باثبات؛ امن نماد رنگ صورتی: رمانتیک؛نرم؛حساس نماد رنگزرشکی: گران و شیک نماد رنگبنفش: پر رمزو راز؛حساس نماد رنگبنفشکمرنگ: دلتنگی؛ ظرافت نماد رنگسفید: بی گناه ساده و تمیز نماد رنگ سیاه: جدی؛ قدرتمند؛ شیک نماد رنگطوسی: کلاسیک؛ آرامبخش
-
چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور شخصیت مرد کاریزماتیک خلق کنم؟ مردان کاریزماتیک همیشه جذاب و دلنشین هستند؛ چه در دنیای واقعی و چه در داستانها. آنها نوعی جاذبه خاص دارند که باعث میشود اطرافیانشان بهشدت تحت تأثیر قرار بگیرند. اما اگر بخواهی چنین شخصیتی برای داستانت بسازی، فقط به یک ظاهر جذاب یا سخنرانیهای قوی بسنده نکن! کاریزما چیزی فراتر از ظاهر است؛ بلکه یک ویژگی است که در رفتار، گفتار، تعاملات اجتماعی و حتی در نحوهی نگاه کردن به دنیا ظهور پیدا میکند. حالا بیایید ببینیم چطور میتوانیم چنین شخصیت جذابی بسازیم که داستان را روشن کند و دل خواننده را ببرد. 1. اعتماد به نفس بینظیر اما نه خودخواهانه اولین ویژگی که هر مرد کاریزماتیک باید داشته باشد، اعتماد به نفس است. این اعتماد به نفس نباید به غرور یا خودبزرگبینی تبدیل شود، بلکه باید از درون شخصیتش بیرون بیاید. او باید بداند که تواناییهایی دارد، اما هیچوقت به خود اجازه نمیدهد که از دیگران برای این تواناییها بالاتر باشد. این شخصیت به هیچوجه نیاز به تأیید ندارد و بهطور طبیعی جذاب است. راهکار: - نشان بده که او همیشه مطمئن است که چه کاری میخواهد انجام دهد، حتی در شرایط بحرانی. - این اعتماد به نفس را با کمی دلسوزی و فروتنی همراه کن. مثلا او میتواند کاری را انجام دهد که همه از آن میترسند، اما با برخوردی آرام و بیادعا. 2. توانایی گوش دادن و توجه به دیگران مردان کاریزماتیک معمولاً شنوندگان خوبی هستند. آنها به دیگران گوش میدهند و این حس را منتقل میکنند که هر کسی که با آنها صحبت میکند، مهم است. این ویژگی باعث میشود دیگران احساس کنند که شخصیت مورد نظر توجه خاصی به آنها دارد و به همین دلیل، بهشدت تحت تأثیر قرار میگیرند. راهکار: - نشان بده که شخصیت اصلی در مکالماتش توجه خاصی به جزئیات دارد. شاید او از یک نکته کوچک که شخصی دیگر گفته یاد میکند یا به یاد میآورد که چه چیزی برای کسی مهم است. - او ممکن است با تکان دادن سر یا ایجاد تماس چشمی نشان دهد که در حال گوش دادن است و برای آن فرد اهمیت قائل است. چطور یک رمان عاشقانه پرطرفدار بنویسیم؟ 3. اراده قوی و توانایی رهبری یک مرد کاریزماتیک نمیترسد که مسئولیت را بر عهده بگیرد. او در مواقع سخت و پیچیده در مقابل مشکلات میایستد و توانایی رهبری گروه یا موقعیتهای دشوار را دارد. این ویژگی باعث میشود که دیگران به او اعتماد کنند و از او پیروی کنند. راهکار: - شخصیت باید در شرایط بحرانی تصمیمات قاطع و درستی بگیرد. حتی اگر از او بپرسند که چرا چنین تصمیمی گرفته، او با اعتماد به نفس کامل جواب میدهد. - او میتواند دیگران را به سمت یک هدف مشترک هدایت کند، بدون اینکه لازم باشد از زور یا دستورات مستقیم استفاده کند. 4. خونسردی در مواجهه با بحرانها هیچچیز به اندازهی خونسرد بودن در مواجهه با بحرانها کاریزماتیک نیست. وقتی همه دچار استرس یا نگرانی میشوند، مرد کاریزماتیک آرامش خود را حفظ میکند و این حس را به دیگران منتقل میکند. این ویژگی باعث میشود دیگران او را بهعنوان یک منبع ثبات و اطمینان ببینند. راهکار: - در صحنههایی که دیگران به شدت مضطرب هستند، شخصیت باید آرامش خود را حفظ کند. مثلا ممکن است در یک موقعیت خطرناک با لبخند به دیگران بگوید: «نگران نباشید، همهچیز درست خواهد شد.» - او در چنین مواقعی تصمیمات منطقی میگیرد و از اقدامات impulsive خودداری میکند. چطور ایده های جدید پیدا کنیم 5. صداقت و صدای درونی قوی مردان کاریزماتیک باید باور داشته باشند که صداقت در هر موقعیتی مهم است. آنها نمیترسند که نظرات واقعیشان را بیان کنند و اگر اشتباهی مرتکب شوند، از پذیرفتن آن نمیترسند. این ویژگی باعث میشود که دیگران به آنها اعتماد کنند و از رفتارشان الگوبرداری کنند. راهکار: - شخصیت باید در موقعیتهای مختلف صادق باشد، حتی اگر این صداقت باعث ایجاد مشکلاتی شود. برای مثال، او ممکن است در یک موقعیت حساس به کسی بگوید که فکر میکند ایدهاش اشتباه است، اما این را بهطرزی محترمانه و معقول بیان کند. - او در عین صداقت، توانایی ابراز احساسات خود را دارد و این صداقت به او کمک میکند تا ارتباطات عمیقتری برقرار کند. 6. شوخطبعی و حس سرگرمی هیچ چیز به اندازهی یک شوخی به موقع نمیتواند جاذبهی مرد کاریزماتیک را افزایش دهد. یک مرد کاریزماتیک معمولاً فردی با حس شوخطبعی است که توانایی دارد هر موقعیتی را با یک شوخی بهبود بخشد. اما نکتهی مهم این است که شوخطبعی او باید طبیعی باشد و به موقع استفاده شود. راهکار: - شخصیت باید در موقعیتهای پرتنش یا خستهکننده از شوخیهای ظریف استفاده کند. مثلاً وقتی همه به شدت درگیر یک مشکل هستند، او با یک شوخی ساده فضا را از تنش خارج میکند. - شوخیهای او باید از نوعی خودآگاهی باشد؛ بهعنوان مثال، او ممکن است با خود شوخی کند یا به رفتارهای خود اشاره کند بدون اینکه باعث بیاحترامی به دیگران شود. 7. قدرت زبان بدن زبان بدن نقش مهمی در کاریزما دارد. مرد کاریزماتیک باید از زبان بدنش بهطور مؤثر استفاده کند تا اعتماد به نفس و جذابیتش را نشان دهد. او بهطور طبیعی از حرکات بدنش برای تأثیرگذاری بیشتر استفاده میکند، بدون اینکه بهنظر برسد در حال تظاهر است. راهکار: - شخصیت باید از حرکات بدنی باز و اعتماد به نفس استفاده کند؛ مثلاً ایستاده با شانههای صاف و نگاه مستقیم به چشمها. - او ممکن است در موقعیتهای اجتماعی بهطور طبیعی وارد فضاهای شخصی افراد شود، اما با احترام و بهطور غیرتهاجمی این کار را انجام دهد. - استفاده از لبخندهای واقعی و تماس چشمی به خواننده احساس میدهد که شخصیت مهم و تأثیرگذار است. 8. دلمشغولیها و جاهطلبیها مرد کاریزماتیک باید انگیزههای شخصی و جاهطلبیهای خاص خود را داشته باشد. او باید چیزی برای پیگیری داشته باشد که از آن احساس رضایت کند و این به او کمک میکند تا دیگران را به سمت خود جذب کند. راهکار: - شخصیت باید در داستان با هدفی بزرگتر از خود به جلو حرکت کند. این هدف میتواند شغلی، اجتماعی یا حتی شخصی باشد. - آنها باید نشان دهند که در حال تلاش برای رسیدن به این هدف هستند، حتی اگر این مسیر دشوار باشد. این جاهطلبی و انگیزه میتواند خواننده را به خود جذب کند. توصیه های هاروکی موراکامی به نویسندگان جمعبندی خلق یک مرد کاریزماتیک برای داستان، بیشتر از داشتن ویژگیهای ظاهری جذاب به عمق شخصیت و رفتار او بستگی دارد. او باید فردی باشد که احساسات و انرژیهای مثبت خود را به دیگران منتقل میکند، اعتماد به نفس دارد، و در عین حال انسانی است که دیگران از او الهام میگیرند. - اعتماد به نفس واقعی داشته باشد، بدون غرور. - شنوندگان خوبی باشد و به دیگران توجه کند. - توانایی رهبری و تصمیمگیری در شرایط بحرانی را داشته باشد. - خونسرد باشد و آرامش را منتقل کند. - صداقت و قدرت بیان احساسات واقعی را داشته باشد. - شوخطبع و دارای حس سرگرمی باشد. - از زبان بدن بهطور مؤثر استفاده کند. - هدفمند و با جاهطلبی باشد. و در نهایت، مهمترین ویژگی: او باید جذاب باشد، اما نه به خاطر آنچه که دارد، بلکه به خاطر آنچه که هست.-
- 1
-
-
- آموزش نوشتن
- آموزش نویسندگی
- (و 5 مورد دیگر)
-
نویسندگان تازهکار از چه اشتباهاتی پرهیز کنند | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
نویسندگان تازهکار از چه اشتباهاتی پرهیز کنند؟ نوشتن، دنیای پیچیده و جذابی است. هر نویسندهای، از تازهکار تا حرفهای، با چالشهایی روبهرو میشود که نه تنها بخشی از روند یادگیری است، بلکه به نوعی گاهی برای نویسندگان تجربههای دردناک و پربار به حساب میآید. در این مقاله میخواهیم به اشتباهات رایجی که نویسندگان تازهکار مرتکب میشوند، بپردازیم و راههایی برای اجتناب از آنها ارائه دهیم. البته اینطور نیست که بخواهیم با انگشت به کسی اشاره کنیم، بلکه هدف این است که با هم پیشرفت کنیم و کمتر به بنبستهای رایج برسیم. 1. عدم داشتن طرح یا نقشه راه یکی از اولین اشتباهات رایج نویسندگان تازهکار، شروع کردن به نوشتن بدون داشتن هیچگونه طرح یا نقشه راهی است. داستان مثل یک سفر است، و اگر مقصد خود را ندانید، ممکن است به جایی برسید که اصلاً به آنجا نخواستید بروید! برخی از نویسندگان به خودشان میگویند: "بیاید شروع کنیم، بعداً همهچیز حل میشود." این روش ممکن است در داستانهای کوتاه یا متنهای کمحجم جواب بدهد، اما در نوشتن رمان یا داستانهای بلند، به دردسر خواهید افتاد. مثال: فرض کنید میخواهید یک داستان دربارهی یک قهرمان بنویسید که باید دنیای جادویی را نجات دهد. بدون نقشه راه، میتوانید به راحتی شخصیت اصلی را در شرایط مختلف قرار دهید و سپس فراموش کنید که او قرار بود چهکار کند! "او الان باید چه کار کند؟" سوالی است که شاید در نیمههای داستان به خودتان بپرسید، اما دیر شده و داستان به گمراهی میرود. راه حل؟ قبل از شروع، وقت بگذارید و طرحی کلی از داستانتان بنویسید. لازم نیست همهچیز را به دقت تعیین کنید، اما یک طرح ابتدایی که شامل شروع، میانه و پایان داستان باشد، میتواند شما را در مسیر درست نگه دارد. چطور با انتقاد و نقدهای منفی کنار بیام؟ | انجمن نودهشتیا 2. کپیبرداری از نویسندگان دیگر این اشتباه، به ویژه برای نویسندگان تازهکار، بسیار جذاب است. وقتی شما در حال یادگیری نوشتن هستید، طبیعی است که بخواهید از نویسندگان محبوب خود الهام بگیرید. اما دقت کنید که خط باریک بین الهام گرفتن و کپیبرداری وجود دارد. کپیبرداری نه تنها نشاندهنده ضعف خلاقیت است، بلکه خوانندهها هم خیلی زود متوجه میشوند. مثال: اگر داستان شما دقیقاً شبیه به یک کتاب پرفروش باشد، حتی اگر جملات را تغییر دهید، باز هم چیزی به جز نسخهای ضعیفتر از آن کتاب نخواهد بود. شاید با خود بگویید "خب، اگر همه عاشق این نویسندهاند، پس من هم باید اینطور بنویسم!" اما به یاد داشته باشید که خوانندگان میتوانند تفاوتها را احساس کنند. راه حل؟ شخصیتها، جهانها و سبکهای نوشتاری جدیدی خلق کنید. الهام گرفتن از دیگران عالی است، اما باید آن الهام را به چیزی منحصر به فرد تبدیل کنید. خودتان باشید و خلاقیتتان را به رخ بکشید. 3. بیش از حد توصیف کردن یکی از اشتباهات بزرگ دیگر، توصیفهای بیش از حد در داستان است. وقتی شروع به نوشتن میکنید، وسوسه میشوید که جزئیات زیادی را دربارهی محیط، لباسها، رنگها، و حتی صدای پاها اضافه کنید. اما حقیقت این است که این کار به ندرت به بهبود داستان کمک میکند. در واقع، توصیفهای بیش از حد ممکن است داستان را کند کنند و حتی باعث خستگی خواننده شوند. مثال: "سقف اتاق، که از چوبهای کهنه ساخته شده بود، رنگی خاکی داشت که بعد از سالها استفاده به زردی متمایل شده بود. در کنار پنجره، پردهای از جنس ابریشم وجود داشت که رنگش مثل آسمان پس از بارش باران، آبی ملایم بود." در اینجا، نه تنها از دقت در جزئیات استفاده شده، بلکه بیشتر از آن چیزی که لازم است توصیف شده است. شاید این توصیفها زیبا باشند، اما اگر از نقطهنظر داستانی به آنها نگاه کنید، هیچ کمکی به پیشرفت داستان نمیکنند. راه حل؟ از توصیفها به اندازه و در زمان مناسب استفاده کنید. به یاد داشته باشید که هدف شما ایجاد تصویر در ذهن خواننده است، نه ارائه یک دیکشنری از جزئیات! 4. ترس از ویرایش یکی از بزرگترین دشمنان نویسندگان تازهکار، ترس از ویرایش است. وقتی برای اولین بار چیزی مینویسید، احساس میکنید که این متن باید بینقص باشد. اما باید بپذیرید که نوشتن خوب در مراحل مختلف فرایند نوشتن به وجود میآید، نه در اولین تلاش. خیلی از نویسندگان تازهکار از ویرایش و تغییرات میترسند چون فکر میکنند متن اولیهشان باید کامل باشد. مثال: فکر کنید که شما یک جمله فوقالعاده نوشتید: "آسمان در شب سیاه و بیستاره بود و تنها صدای باد وحشی به گوش میرسید." حالا باید واقعاً این جمله را با دقت بررسی کنید. آیا واژهها مناسباند؟ آیا احساسات خواننده را برانگیخته میکند؟ ممکن است متوجه شوید که این جمله به اندازهی کافی تأثیرگذار نیست، و نیاز به ویرایش دارد. نه تنها این ایراد ندارد، بلکه این نشاندهندهی رشد شما به عنوان یک نویسنده است. راه حل؟ نوشتن و ویرایش دو فرآیند جداگانه هستند. اجازه دهید اولین نسخهتان باشد، و بعد با تمرکز بر روی اصلاح و بهبود آن، متن خود را به چیزی فوقالعاده تبدیل کنید. چطور رمان یا داستانم رو ویرایش کنم | انجمن نودهشتیا 5. نادیده گرفتن بازخورد نویسندگان تازهکار اغلب از دریافت بازخورد از دیگران میترسند. آنها فکر میکنند که اگر کسی چیزی منفی بگوید، یعنی نوشتنشان اصلاً خوب نبوده. در حالی که این ترس کاملاً طبیعی است، اما باید بدانید که بازخورد به شما کمک میکند که از اشتباهاتتان درس بگیرید و بهتر شوید. مثال: فرض کنید داستانی نوشتهاید و یک نفر به شما میگوید که داستان خیلی پیچیده است و بعضی قسمتها را به سختی میتواند دنبال کند. به جای اینکه از این بازخورد دفاع کنید و بگویید "نه، داستان من عالیه!" باید به دقت به آن گوش کنید و بررسی کنید که آیا واقعاً میتوانید آن بخشها را سادهتر کنید. راه حل؟ بازخورد را به چشم یک فرصت برای یادگیری ببینید، نه یک حمله شخصی. به نظر دیگران احترام بگذارید و از نظرات آنها برای بهبود کار خود استفاده کنید. چطور جذاب تر بنویسم | انجمن نودهشتیا اینها چند اشتباه رایج بود که میتواند به راحتی کار نویسندگان تازهکار را سخت کند. اگر از این اشتباهات اجتناب کنید، نه تنها روند نوشتن شما روانتر خواهد شد، بلکه داستانهای بهتری خواهید نوشت. به یاد داشته باشید که نوشتن یک مهارت است که با تمرین و یادگیری از اشتباهات شکل میگیرد، پس نترسید، بنویسید و از این سفر لذت ببرید!-
- آموزش نویسندگی
- چطور کتاب بنویسیم
-
(و 3 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
چطور با انتقاد و نقدهای منفی کنار بیام؟ | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
چطور با انتقاد و نقدهای منفی کنار بیام؟ (چطور از این درخت میوه بچینیم!) خب، همهمون توی زندگی خودمون با یه موقعیتهایی روبهرو شدیم که یکی از دوستان یا همکارامون از چیزی که نوشتیم، گفتیم، یا انجام دادیم انتقاد کرده. گاهی ممکنه این انتقادهای منفی کاملاً موجه باشه، اما بعضی وقتها هم به نظر میاد که فقط قصد دارند احساسات ما رو زیر سوال ببرن. واقعیت اینه که هیچ نویسندهای در دنیا نیست که با انتقاد و نقدهای منفی مواجه نشه. حتی بزرگترین نویسندههای تاریخ هم نقدهای سنگینی دریافت کردند. مثلاً ج. ک. رولینگ (نویسنده هری پاتر) در ابتدا از ناشران زیادی جواب منفی دریافت کرد. اما همون ناشرها بعداً از این که این شاهکار رو رد کرده بودند، پشیمون شدند! پس، سوال اینه: چطور میتونیم با این نقدها کنار بیاییم و به جای ناراحتی ازشون استفاده کنیم؟ بیاید این مسئله رو به طور دقیق و با دقت بررسی کنیم. این راهها میتونه کمک کنه که نه تنها از انتقادها نترسید، بلکه از اونها استفاده کنید تا خودتون رو به سطح بالاتری برسونید. 1. اولین قدم: نفس عمیق بکشید، نفس عمیق بکشید، نفس عمیق بکشید! واقعیت اینه که وقتی نقد منفی میشنویم، اولین واکنش ما ممکنه یه واکنش احساسی باشه: عصبانیت، ناامیدی، یا حتی احساس بیارزشی. این کاملاً طبیعییه! به همین دلیل، اولین قدم اینه که وقتی نقد منفی میشنوید، به خودتون وقت بدید. یه نفس عمیق بکشید، از موقعیت فاصله بگیرید و به مغزتون اجازه بدید که کمی آرام بشه. این کار کمک میکنه که از نظر احساسی خونسرد بشید و بتونید به نقد با دید بازتری نگاه کنید. نکتهی مهم اینه که هیچوقت فوری واکنش نشون ندید. حتی اگر نقد، خیلی تند یا شخصی بود. بهتره کمی زمان بذارید و بعد از فکر کردن و ارزیابی منطقی، پاسخ بدید یا حتی اصلاً پاسخ ندید. اینطور از واکنشهای آنی و احساسی که ممکنه باعث بدتر شدن شرایط بشه، جلوگیری میکنید. چطور جذاب تر بنویسم | انجمن نودهشتیا 2. نقد رو به عنوان یک ابزار برای رشد ببینید درست شنیدید! نقد منفی میتونه در واقع یه هدیه باشه. این یعنی به جای اینکه به نقد به چشم یه حمله به شخصیت خودتون نگاه کنید، اون رو یه ابزار برای رشد ببینید. وقتی کسی از شما انتقاد میکنه، اون در واقع به شما اطلاعاتی میده که ممکنه خودتون متوجه اونها نشده باشید. مثلاً اگر نقدی درباره سبک نوشتن شماست، ممکنه به این معنا باشه که باید توجه بیشتری به توصیفها یا دیالوگها داشته باشید. اگر کسی به پیشرفت داستان شما ایراد میگیره، شاید زمانشه که ساختار کلی داستان رو مجدداً بررسی کنید. برای اینکه این کار رو بهتر انجام بدید، از خودتون سوالات زیر رو بپرسید: - آیا این نقد درست هست؟ - آیا این نقد به من کمک میکنه که پیشرفت کنم؟ - آیا این نقد شامل نکات مفیدی است که من میتونم در کار بعدی ازش استفاده کنم؟ وقتی از نقد به عنوان ابزاری برای یادگیری استفاده کنید، خیلی راحتتر میتونید با اون کنار بیاید و به جایی برسید که خودتون از این انتقادها استقبال کنید. چطور ایده پیدا کنم | انجمن نودهشتیا 3. روی نقاط قوت خودتون تمرکز کنید حالا که نقد منفی دریافت کردید، وقتشه که دوباره به خودتون یادآوری کنید که چرا در وهله اول شروع به نوشتن کردید. هر نویسندهای نقاط قوت خاص خودش رو داره. ممکنه شما توی ساخت شخصیتها عالی باشید، یا شاید دیالوگنویسی شما خیلی قوی باشه. به این ویژگیهای خوب توجه کنید و به خودتون یادآوری کنید که یک نقد منفی فقط یک جنبه از کار شماست، نه همهی اون. این که خودتون رو با دیگران مقایسه کنید یا احساس کنید که "چرا من؟" اصلاً به رشد شما کمک نمیکنه. با خودتون صادق باشید و با تمرکز روی نقاط قوتتون، روحیهتون رو تقویت کنید. خودتون رو به یادآوری کنید که انتقادهای منفی برای هیچ نویسندهای پایان کار نیست، بلکه فرصتی برای بهبود هست. 4. از نقد به عنوان فرصتی برای بازنگری استفاده کنید گاهی اوقات، نقدهای منفی یه علامت برای این هستن که در بخشهایی از کارتون دچار مشکل شدید. این یک فرصت عالیه برای اینکه دوباره به اون بخشها نگاه کنید و اصلاحشون کنید. حتی اگر نقد اول خیلی سخت و شدید باشه، به هیچ وجه ازش فرار نکنید. یه بار دیگه به اثر خودتون نگاه کنید و ببینید که کجاها میتونید تغییراتی ایجاد کنید. برای این کار، ممکنه لازم باشه که از دیگران هم نظر بگیرید. ممکنه دوست یا همکار دیگهای نکات متفاوتی براتون پیدا کنه. به نقدها باز باشید و به جای اینکه ازشون فاصله بگیرید، سعی کنید از اونها به نفع خودتون استفاده کنید. 5. به یاد داشته باشید که همه موافق شما نیستند و این خوبه! خیلی مهمه که بدونید هیچکس نمیتونه همه رو راضی کنه. حتی بزرگترین نویسندهها هم همیشه منتقدانی داشتن. خیلی از اوقات نقدهای منفی ممکنه به دلیل تفاوتهای سلیقهای یا فرهنگی باشه. این طبیعیست! اگر همه از داستان شما خوششون بیاد، احتمالاً داستان شما خیلی عمومی و بیروح هست. وقتی یک منتقد از کار شما انتقاد میکنه، ممکنه هدفش این باشه که چیزی بهتر رو ببینه، نه اینکه شما رو زیر سوال ببره. پس، خودتون رو بیش از حد درگیر نقدهای منفی نکنید. وقتی شما به نوشتههاتون وفادارید، مطمئناً کسانی پیدا میشن که از سبک و دیدگاه شما لذت ببرن. هشت توصیه نیل گیمن برای نوشتن داستان کوتاه 6. در نهایت، عاشق نوشتن باشید آخرین و مهمترین نکته اینه که نوشتن رو باید به عنوان یک سفر عاشقانه ببینید، نه یه رقابت یا نبرد. این مسیر ممکنه پر از چالشها و انتقادها باشه، ولی اگر عاشق نوشتن باشید و از روند خلق آثار لذت ببرید، هیچ چیزی نمیتونه شما رو متوقف کنه. نقدهای منفی فقط یک فصل از این داستان بزرگه، و شما نویسندهاید که میتونید هر فصل رو به بهترین نحو بسازید. --- جمعبندی: انتقاد و نقدهای منفی همیشه میتونن دشوار باشن، اما با کمی تغییر در نحوه نگاه کردن به اونها، میتونید این چالش رو تبدیل به فرصتی برای رشد کنید. به یاد داشته باشید که این فقط یک نظر از یک نفره و شما با هر نوشته جدیدتون میتونید پیشرفت کنید. از انتقاد نترسید، چون همونطور که نویسندههای بزرگ هم گفتهاند، همیشه از ناکامیها و انتقادها میشه یاد گرفت و بهترین آثار خلق میشن. پس به خودتون ایمان داشته باشید، نقدها رو بشنوید و به مسیر نوشتنتون ادامه بدید. در نهایت، همهچیز به شما بستگی داره: اینکه چطور با این چالشها روبهرو بشید و چطور از اونها برای بهبود کار خودتون استفاده کنید. ----
- 1
-
-
- آموزش نویسندگی
- نویسنده شدن در نودهشتیا
- (و 4 مورد دیگر)
-
چطور شخصیتها رو درست بسازم؟ (و چرا شخصیتهای بیجان مثل یخچال بیدر و پیکر میمونن؟) اگر شما هم نویسندهای باشید که میخواد شخصیتهای عمیق و جذاب بسازه، احتمالاً با این مشکل روبرو شدید: شخصیتها همیشه یه چیزهایی کم دارن! اینجوری میشه که به جای اینکه شخصیتها مثل یک فرد واقعی به نظر برسن، بیشتر شبیه یک دیوار سفید بدون هیچ جزئیات و زندگی میزنند. خب، نگران نباشید! راهحل داریم! قبل از هر چیز باید بگم که یکی از مهمترین نکات برای نوشتن شخصیتهای خوب اینه که شخصیتها باید احساس واقعی داشته باشن. باید بتونید با اونها ارتباط برقرار کنید، بگید "آره! من اونها رو میشناسم!" حتی اگر در دنیای واقعی هیچ وقت این شخصیتها رو ملاقات نکردید. چطور منظم بنویسم | انجمن نودهشتیا 1. شروع با یک پرسش ساده: «این شخصیت کیه؟» خیلی وقتها وقتی میخواهیم شخصیت بسازیم، سریع میریم سراغ ویژگیهای ظاهری، لباس، قد، وزن و رنگ چشم. اینها هم مهم هستن، ولی خیلی وقتها باید بپرسیم: «این شخصیت چه کسیه؟» از نظر روانی و عاطفی، این شخصیت چی میخواد؟ ترسها و آرزوهای او چیه؟ مثلاً به جای اینکه فقط بگید «او یک مرد ۳۵ ساله با موهای مشکی است»، میتونید بگید «او مردی است که از کودکی همیشه احساس عدم کفایت کرده و این احساس از اون یک فرد درونگرا ساخته که همیشه به دنبال تایید دیگران میگرده». این تغییر میتونه شخصیت شما رو واقعیتر و جذابتر کنه. 2. باورپذیر بودن، نه کمال! شخصیتهای بینقص و کامل نه تنها به درد داستان نمیخورند، بلکه به سرعت خستهکننده و مصنوعی میشوند. شخصیتها باید اشتباهات، ترسها و حتی ضعفهای خود رو داشته باشن تا به نظر واقعی بیان. هیچ انسانی کامل نیست و شخصیتهای شما هم نباید چنین چیزی باشن. استفاده از این ایده در نوشتن شخصیتها، میتونه به شما کمک کنه که اونها رو باورپذیرتر بسازید. مارک تواین به زیبایی گفته بود: «شخصیتهای ما همیشه از نقصهایشان ساخته میشوند.» هیچکس کامل نیست، پس شخصیتها هم نباید کامل باشن. 3. انگیزهها و خواستهها: این شخصیت چه میخواهد؟ یکی از مهمترین اصول در ساخت شخصیتهای واقعی اینه که بدونید شخصیتها چیه میخواهند و چرا. هر شخصیت باید چیزی بخواد، یه چیزی که برای رسیدن به آن به نوعی تلاش کنه. این خواستهها میتونن بزرگ یا کوچیک باشن. مثلاً شاید یک شخصیت میخواهد به عشقش برسد، یا شاید فقط میخواهد یک روز بدون اضطراب از خانه خارج شود! خواستهها به شخصیتها جهت میدهند و به شما به عنوان نویسنده اجازه میدهند که داستانتون پیش بره. نویسنده بزرگ، آنتوان دو سنتاگزوپری، گفته بود: "شخصیتهای من همیشه در جستجوی چیزی هستند، حتی اگر آن چیز تنها درون خودشان باشد." چطور ایده های جدید پیدا کنیم | انجمن نودهشتیا 4. پیچیدگی شخصیتها: یک بعدی نباشید! زندگی واقعی پیچیدهس و شخصیتها هم باید همینطور باشند. نمیتونید شخصیتها رو فقط با یک ویژگی مثل "خجالتی" یا "خوبدل" خلاصه کنید. بلکه باید اونا رو با لایههای مختلف بسازید. شاید شخصیت شما در یکی از موقعیتها پر از اعتماد به نفس باشه و در موقعیت دیگه از ترس به لرزه بیفته. برای مثال، شخصیت شما ممکنه در کارش بسیار موفق باشه، ولی در روابط شخصی همیشه احساس شکست بکنه. این تناقضها باعث میشه شخصیتهای شما به انسانهای واقعی شبیه بشن. 5. پسزمینه و تاریخچه شخصیتها گاهی اوقات وقتی فکر میکنیم که شخصیتها از کجا آمدهاند و چه تجربیاتی داشتهاند، میتونیم اونها رو بهتر بشناسیم و نوشتنشون رو راحتتر کنیم. تاریخچه شخصیتها نقش بزرگی در شکلگیری ویژگیها و رفتارهای اونها ایفا میکنه. اگر شخصیت شما فردی است که در کودکی شکست خورده، احتمالاً به این که در بزرگسالی کمتر اعتماد به نفس داشته باشه، فکر کنید. این نکته به شما کمک میکنه که ریشه رفتارهای اونها رو بفهمید و در نتیجه شخصیت رو عمیقتر و جذابتر کنید. چطور ایده پیدا کنم | انجمن نودهشتیا 6. دیالوگها: شخصیتها با چه زبانی حرف میزنند؟ شخصیتها باید زبان خاص خود رو داشته باشند. اینکه شخصیت شما چطور صحبت میکنه، خیلی به شخصیتسازی کمک میکنه. آیا حرفهاش کوتاه و بیرحمانه است؟ یا شاید سخنانش پر از طنز و شوخی باشه؟ دیالوگها به شما این امکان رو میدهند که رفتار شخصیت رو در شرایط مختلف نشون بدید. از خودتون بپرسید: «اگر من در شرایط این شخصیت قرار بگیرم، چطور حرف میزنم؟» این میتونه به شما کمک کنه که دیالوگهای طبیعیتر و واقعیتر بنویسید. 7. تعاملات با دیگر شخصیتها شخصیتها وقتی با هم تعامل میکنند، بهتر نمایان میشوند. خیلی وقتها وقتی شخصیتها با یکدیگر درگیر میشوند، ویژگیهای پنهان اونها رو میتونیم ببینیم. این تعاملات نه تنها داستان رو پیش میبرند، بلکه شخصیتها رو از درون غنیتر میکنند. برای مثال، شاید شخصیت شما با یک فرد دیگه که کاملاً مخالفش هست درگیر بشه، یا شاید وقتی با بهترین دوستش صحبت میکنه، نرمتر و مهربونتر باشه. این رفتارها میتونند تفاوتهای مهمی رو در شخصیتها ایجاد کنن. --- جمعبندی: ساخت شخصیتهای واقعی مثل ساختن یک جواهره: شما باید از لایههای مختلف استفاده کنید، ویژگیها رو به خوبی ترکیب کنید و از جزئیات به درستی بهره ببرید. همیشه به یاد داشته باشید که شخصیتها نباید فقط برای پیشبرد داستان باشن، بلکه باید حس بشن، باورپذیر بشن و شما رو به فکر فرو ببرن. پس دفعه بعد که میخواهید شخصیتی بسازید، از خودتون بپرسید: «اگر من این شخصیت رو ملاقات کنم، چه حسی دارم؟» شخصیتهای شما نباید فقط روی کاغذ باشند، بلکه باید از دل داستان بیرون بیایند و نفس بکشند. و در آخر، یادگرفتن ساخت شخصیتهای عمیق و جذاب نیاز به تمرین داره، پس مثل یک آشپز ماهر، هر بار که شخصیت جدید میسازید، بهش عشق و توجه بدید. شخصیتهای شما اینطور تبدیل به شاهکارهایی میشن که فراموشنشدنی خواهند بود.
-
- 1
-
-
- آموزش نویسندگی
- آموزش نوشتن
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
چطور نوشتن رو منظم کنم؟ (چطور از اون فاز «امروز نوشتن ندارم» بیرون بیایم؟) حتماً شما هم مثل خیلی از نویسندهها گاهی به این فکر میکنید که "امروز نمیتونم بنویسم، فردا بهتر میشه!" بعد فردا میاد و دوباره همون حرف. خب، این اتفاق شاید برای همه ما پیش بیاد، ولی واقعیت اینه که اگر نوشتن رو منظم نکنیم، ممکنه داستانهایمون توی ذهنتون بمونن و هیچ وقت به کاغذ نیان. اما نگرانی نباشید، ما راهحل داریم! قبل از هر چیز، بیاید یک واقعیت تلخ رو بپذیریم: نوشتن یک عادت است، نه یک الهام لحظهای! نویسندگان بزرگ، از هاروکی موراکامی گرفته تا استیفن کینگ، هر کدوم ساعتهای زیادی رو برای نوشتن اختصاص میدن. موراکامی که حتی گفته "من روزی ۴ تا ۵ ساعت مینویسم، حتی وقتی هیچ انگیزهای ندارم!" پس یاد بگیریم که نوشتن باید جزئی از روتین زندگیمون بشه، نه یک فعالیت تصادفی. 1. برنامهریزی واقعگرایانه داشته باشیم اینکه بگیم "من میخواهم هر روز ۵ هزار کلمه بنویسم" شاید برای هفته اول جذاب باشه، ولی بعد از مدتی با بیحالی و احساس شکست روبرو میشیم. بهتره که اول هدفهای کوچکتر و واقعبینانهتر داشته باشیم. مثلاً شاید شما بتونید روزی ۵۰۰ کلمه بنویسید، یا شاید بهتر باشه که در ابتدا روزی یک ساعت بنویسید. یادمون باشه که "کم شروع کن، ولی زیاد پیش برو"! نویسنده معروف، استیفن کینگ، خودش هم گفته: "نویسندگی به انضباط نیاز داره، نه استعداد." پس با برنامهریزی شروع کنید و به تدریج تعداد کلمات یا زمان نوشتن رو افزایش بدید. 2. وقت مشخصی رو به نوشتن اختصاص بدید همه ما میدونیم که برای نوشتن به انرژی و زمان نیاز داریم، ولی وقتی وقت نوشتن رو توی برنامهمون مشخص نکنیم، ممکنه همیشه "هیچ وقتی" برای نوشتن پیدا نشه. بهتره که برای نوشتن یک ساعت خاص در روز رو انتخاب کنیم. مثلاً صبح قبل از شروع کار یا شب قبل از خواب. حتی ممکنه برای نوشتن در آخر هفتهها وقت بذارید. از نکات جالب اینه که نویسندگان بزرگ مثل جرج آر.آر. مارتین هم میگن که «نوشتن یک عادت روزانه است، نه یک پروژهی گاهبهگاه!» یعنی باید به نوشتن مثل یک کار روزانه نگاه کرد، نه یک فعالیت تصادفی. 3. محیط مناسب رو پیدا کنیم شاید شما هم مثل من گاهی وقتی روی لپتاپ میشینید و شروع به نوشتن میکنید، چیزی نمیاد. یه نگاه به اطراف میکنید و یهو یاد چیزای مختلف میافتید: ایمیلها، پیامها، و شبکههای اجتماعی. خب، برای منظم نوشتن باید محیطی رو پیدا کنید که کمترین حواسپرتی رو داشته باشه. ممکنه برای شما یک کافه شلوغ خیلی عالی باشه، یا شاید یک گوشه دنج در خونه که فقط خودتان و کاغذ باشین. نویسنده مشهور، فاکنر، گفته بود: "هر نویسنده باید یک میز و یک صندلی مخصوص به خودش داشته باشه تا بتونه خودشو پیدا کنه." اینجا هم اشاره داره به این که محیط نوشتن خیلی مهمه. پس فضای مناسب رو پیدا کنید و خودتون رو محدود به همونجا کنید. 4. تکنیک «نوشتن بدون توقف» رو امتحان کنید این تکنیک خیلی سادهس: بدون اینکه به اشتباهات فکر کنید یا دست از نوشتن بردارید، بنویسید. ممکنه این روش خیلی ترسناک به نظر برسه، اما وقتی ذهن شما توی فاز نوشتن بدون توقف میره، داستان به راحتی از ذهن به کاغذ منتقل میشه. شما فقط باید روی نوشتن تمرکز کنید، نه روی ویرایش. ویلیام فاکنر که یکی از نویسندگان مشهور بود، گفته: "هیچ وقت اول کار نباید ویرایش کرد، باید نوشت تا آخر و بعداً اصلاحش کرد." این نکته باعث میشه که تمرکز شما فقط روی نوشتن باشه، نه روی کامل بودن! 5. از روزهای بیانگیزه نترسید گاهی اوقات ممکنه با روزهایی روبرو بشید که هیچ ایدهای ندارید یا اصلاً انگیزه نوشتن ندارید. این برای همه نویسندهها پیش میاد. جرج اورول، نویسنده معروف، گفته بود: "نوشتن همیشه با درد همراه است، ولی باید این درد رو به دوش کشید." این یعنی این که نویسنده باید با روزهای سخت کنار بیاد و نباید اجازه بده که یک روز بد باعث بشه کل پروژه رو کنار بذاره. حتی اگر یک جمله هم بنویسید، مهم اینه که این روند ادامه پیدا کنه. 6. خودتان را به چالش بکشید برای اینکه نوشتن رو منظم کنید، گاهی باید خودتان را به چالش بکشید. مثلاً میتوانید با خودتان مسابقه بگذارید که در مدت یک ساعت بیشتر از ۵۰۰ کلمه بنویسید یا یک هفته بدون وقفه هر روز بنویسید. چالشها میتوانند هیجان و انگیزه زیادی برای ادامه نوشتن ایجاد کنند. خودتان را با اهدافتون آشنا کنید و به خودتان جایزه بدهید! شاید بعد از نوشتن یک فصل یا تکمیل یک بخش از داستان، از خودتان با یک غذای خوشمزه یا یک استراحت دلچسب قدردانی کنید. --- جمعبندی: یادگرفتن نظم در نوشتن مثل یادگرفتن هر عادت دیگهای است. مهم اینه که شروع کنید و اجازه بدید زمان و تمرین شما رو به یک نویسنده منظم تبدیل کنه. به خودتون فشار نیارید که همهچیز باید بیعیب و نقص باشه، بلکه فقط نوشتن رو جزئی از زندگی روزانهتون کنید و از لذت این روند بهره ببرید. یادتون باشه: هر نویسنده بزرگ، روزی نویسندهای بود که هنوز نمیدونست چطور نوشتن رو منظم کنه!
-
- 1
-
-
- آموزش نوشتن
- آموزش نویسندگی
- (و 4 مورد دیگر)
-
نگارش نکاتی برای بهتر نوشتن | آموزش ویراستاری
زری گل پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش ویراستاری
خوشقلم عزیز! رعایت یک سری نکات باعث نظم به نوشتههات میشه و از جهتی باعث جذب خواننده میشه. یکی از این نکات مکان، نگارشی هستش. تو آموزشهای قبل توضیح دادیم که در چه مواقعی از علامتهای نگارشی استفاده میکنیم؛ مثل ویرگول، نقطه ویرگول، تعجب و... اما این تو این آموزش قراره نحوه قرارگیری علامتها رو تو نوشتههامون مشخص کنیم. علامتهایی مثل تعجب و سئوال، پایان جمله قرار میگیرن اما علامتهایی مثل ویرگول و نقطه ویرگول و نقطه به این صورت: 🟥جمله(علامت نگارشی)(فاصله) ادامه جمله🟥 مثال: - وای من از پسش برنمیام، اما راهی ندارم جز ادامه دادن! به نحوه قرارگیری ویرگول دقت کنید با یک فاصله باقی جمله رو ادامه داده. مثال دیگه: اون فکرش رو هم نمیکرد چه سورپرایزی براش دارم؛ سورپرایزی که همه رو از تعجب خشک میکنه. -
چطور کشمکش درونی رو بنویسیم | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
1⃣کشمکش درونی چیه؟ 🎭شخصیت زمانی دچار کشمکش درونی میشه که با خودش در تضاد و ستیزه. ممکنه توی دوراهیِ اخلاقیای گیر کنه، به چیزهای مختلفی میل داشته باشه یا ترسی عمیق و درونی گریبانش رو بگیره. این مبارزههای درونی روی تصمیمهای شخصیت تاثیر میذارن و باعث رشد شخصیتیش و افزایش عمق و پیچیدگی داستان میشن. 2⃣قوس شخصیتی اهمیت داره. 🌙کشمکش درونی باید با قوس شخصیتی پیوند بخوره و کلید اصلی رشد و توسعه شخصیت باشه. نتیجه هرچی باشه، تغییر شخصیت رو نشونمون میده. با پیروز شدن یا شکست خوردن در مبارزههای درونی، شخصیت به رشد یا تکامل یا سقوط میرسه. برای نوشتن ایده از کجا بیاریم؟! اگه این مشکلو داری کلیک کن! 3⃣انتخابهای سخت جلوی شخصیت بذارید. 🌿برای اینکه کشمکش واقعی و درگیرکننده باشه، هر گزینهای که شخصیت بینشون گیر کرده باید بااهمیت باشن و کاملاً واضح «درست» یا «غلط» نباشن. این طور تنش زیاد میشه و خوانندهها پای داستان میمونن تا ببینن آخرش شخصیت چه انتخابی میکنه. 4⃣آرام و آهسته از کشمکش رونمایی کنید. 🌊کشمکش درونی با گذر زمان به وجود میاد. همینطور که کشمکشهای بیرونی شخصیت رو با خودش و درونش روبهرو میکنن، عمیقتر میشه. اول نشانههایی از کشمکش درونی بدید، بعد تنش رو افزایش بدید تا وقتی که این کشمکش درونی بخشی مهم و اصلی از سفر درونی شخصیت بشه و به نقطه اوج داستان برسه. 4⃣از مونولوگ درونی بهره ببرید. ⛱مونولوگ درونی شخصیت یا لحظههای غرق شدن در افکارش، راه خوبی برای نشون دادن کشمکشهای درونیِ اونن. در این لحظهها خواننده نگاهی به ذهن شخصیت میندازه و با تردیدها، ترسها و آشفتگیهای احساسات اون - که شاید سعی در قایم کردنشون داشته باشه - روبهرو میشه. چجوری یه رمان عاشقانه خوب بنویسیم؟ کلیک کن یاد بگیر! 5⃣کشمکش درونی رو در کشمکشهای بیرونی منعکس کنید. ⏳کشمکش درونی روی جهان بیرونِ شخصیت هم تاثیر میذاره. ممکنه منجر به تضاد و تناقض در میل درونی و رفتار بیرونیِ اون بشه. شاید باعث بشه شخصیت رفتارهای ناگهانی و هوسی بروز بده، تصمیمهای خودش رو زیر سوال ببره یا از دیگران فاصله بگیره. 6⃣استعاره و نمادگرایی به کمکتون میاد. 🔑به کمک نماد کشمکش درونی رو نشون بدید. اشیا، مکانها، یا موضوعهای تکرارشونده میتونن استعارهای از نبرد احساسات باشن و یک لایه معنا به داستان اضافه کنن. 7⃣بذارید کشمکش درونی منجر به اشتباهاتی بشه. 🩸کشمکش درونی شاید باعث دودلی، پشیمانی یا کارهای شتابزده و نسنجیده بشه. اگه شخصیت داره با دیوهای درونش دست و پنجه نرم میکنه، شاید تصمیمهای بدی بگیره یا بر خلاف ارزشهاش عمل کنه. این اشتباههای بهای شکست در داستان رو بالا میبرن و فرصتی برای رشد بیشتر شخصیت یا ایجاد کشمکشان. چطور واسه رمانم بحث و جدل بنویسم؟ کلیک کن یادت بدم! 8بهای شکست رو بالا ببرید. 🖌همینطور که داستان پیش میره، کشمکش درونی باید شدیدتر و پرتنشتر بشه. بهای شکست و فشار بالا میره، و شخصیت بیشتر بین میلها و عقاید متضاد دو پاره میشه. اینطور داستان رو به سمت نتیجهی نهایی پیش میبریم. 9کشمکش رو به نتیجهی تاثیرگذاری برسونید. 🔍گرهگشایی باید طبیعی به نظر برسه و شخصیت به هر سرانجامی میرسه، لایقش باشه. از گرهگشاییهای ساده که از پیچیدگیِ داستان کم میکنن، دوری کنید. چه شخصیت به آرامش برسه و چه با خودش در تضاد بمونه، گرهگشایی و پایان کار باید به خوبی سفر احساسیای رو که طی کرده، نشون بده.-
- آموزش نویسندگی
- کلاس نویسندگی
- (و 4 مورد دیگر)
-
چطور ایده پیدا کنیم؟👀✨ • توی گوگل جستوجو کنید. میتونید اسم ژانر یا شخصیت جستوجو کنید، یا حتی الکی انگشتهاتون رو روی کیبورد بکوبید ببینید نتیجه چی میشه. • شانسی یه کتاب باز کنید و با جملهی اول اون صفحه داستان بسازید. • توی سایتهایی مثل پینترست و ردیت زیاد بچرخید. • روزنامهها و اخبار رو حتما دنبال کنید، اتفاقهای زندگیِ واقعی اونجاست! • خوب گوش بدید و تخیلتون رو باز نگه دارید. حواس پنجگانه باید همواره هوشیار باشن. • ایدهها رو بنویسید، فراموش میشن! مثلا خوابها رو به محض بیدار شدن یادداشت کنید. • عادیترین چیزهای اطرافتون رو متفاوت تصور کنید. • فکر کنید که «چی میشد اگر...؟» توصیه های هاروکی موراکی به نویسندگان رو بخون! وقتهایی که ایده به ذهنمون نمیرسه چیکار کنیم؟💫 🦋|• منتظر ایده نمونید. برید بگیریدش. 🦋|• ایده مثل پروانهست. پروانه روی دستتون نمیشینه، خودتون باید برید دنبالش. 🌟|• نویسندههای حرفهای منتظر ایده نمیمونن. چون خود نوشتن رو الهامبخش میدونن. 🌟|• به قول نویسندهای: فقط بنویس، حتی اگر مجبور شوی صفحهای را با اسم خودت پر کنی. رفتهرفته چیزهایی در مغزت جرقه میزند. چطور رمان عاشقانه بنویسم؟
- 1 پاسخ
-
- آموزش نوشتن
- آموزش نویسندگی
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
چطور رمان عاشقانه بنویسم | انجمن نودهشتیا
هانیه پروین پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در آموزش نویسندگی
📘|• به دلایل زیادی باید یاد بگیرید چطور رمان عاشقانه بنویسید. یکیش اینکه ژانر عاشقانه به شدت محبوب و سودآوره. طبق آمار سال ۲۰۱۵، کتابهای عاشقانه در آمریکا برای ناشران و نویسندگان مستقل، سالیانه بیش از ۱.۰۸ میلیارد دلار درآورده. چطور رمان تاریخی بنویسم!؟ 📘|• کتابی که شخصیتهاش بهطور ساده و سطحی به هم جذب میشن، کلیشهایه. طرفداران سرسخت ژانر عاشقانه میتونن تا حدی پیشبینیپذیر بودن کتابتون رو بپذیرن، اما اگه میخواید مخاطبان زیادی داشته باشید تنش عاشقانه رو به تصویر بکشید. 📗|• حالا تنش عاشقانه چیه؟ یعنی کاری کنید که قبل از اینکه عاشقان به هم بپیوندند، تعلیق وجود داشته باشه. 📒|• برای مثال، در کتاب «غرور و تعصب» اثر جین آستین، الیزابت بنت و آقای دارسی مثال خوبیاند: 📙|• در اولین دیدار این دو شخصیت، الیزابت به شارلوت میگه: «خانم، گمونم میتونم بهتون قول بدم هیچوقت با این آقا نرقصم.» البته این حس دوطرفهست، چون آقای دارسی هم همین نظر رو به الیزابت داره. 📕|• خواننده با خوندنش فرض میکنه که ممکنه این دو شخصیت با هم برقصن و تنش عاشقانه قراره پیش بیاد. خواننده از همونجا از خودش میپرسه که آشناییِ الیزابت و دارسی چطور پیش خواهد رفت؟ 📘|• برنامههای تلویزیونی طنز عاشقانه مثل «دختر جدید» یا «پروژهی میندی»، تنش عاشقانه رو اینجور میسازن که شخصیتها عشق زودگذری داشته باشن که عواقب خاصی نداره و در عین حال به معشوق اصلی نزدیکتر میشن. 📗|• گاهی به وضوح معلومه که به هم علاقه دارن، اما شخصیتها مدام بگومگو میکنن و رابطهشون هی بین دو قطب نفرت و عشق جابهجا میشه. 📒|• اینجوری تضادی بین نزدیکیهای زودگذر و علاقهی خالصانه به وجود میاد که باعث افزایش تنش عاشقانه و هدایت شدن شخصیتها به سمت عشقی عمیق میشه. 📙|• در داستانهای مهیج و جنایی، سوالهای «چه کسی» و «چرا» معمولا نیروی محرکهی داستاناند. اگه میخواید یاد بگیرید چطور رمان عاشقانه بنویسید، باید اهمیت سوال «چه وقت؟» رو بیاموزید. 📕|• تنش عاشقانه از این سوال به وجود میاد: «چه موقع شخصیتهایی که شیمیِ عاشقانه بینشونه و به هم علاقهمندن، به همدیگه میرسن؟» چطور بحث و جدل های رمان عاشقانه رو بنویسم؟! 2⃣ نشون بدید چطور زوجِ عاشق با هم سازگارند، در عین حال بههم نمیان. 📘|• این گفته که «متضادها به هم جذب میشوند» در تمام سناریوها درست نیست. 📗|• گاهی علایق، خلقوخو، حس شوخطبعی و جهانبینی زوج داستان تقریبا همسانه. در عین حال اختلاف و درگیریای وجود داره که تنش و تعلیق به وجود میاره و داستان رو جلو میبره. 📒|• اگر شخصیتهای اصلی رمان عاشقانهتون مدام و مبالغهآمیز عشق و عاشقی کنند، باورپذیر نیست. چون موانعی سر راه عشق هستن و ناسازگاریهایی در بیشتر روایط وجود داره که طرفین باید روشون کار بشه. 📙|• وقتی دارید شخصیتها رو میسازید درباره جور بودن و نبودن شخصیتها فکر کنید. 📕|• اهداف نهایی اونا میتونه: ● مشابه باشه؛ هردو از سفر و ماجراجویی خوششون بیاد. ● متفاوت باشه؛ یکی تشنه مقام و موفقیت باشد، اون یکی فقط حامی باشه. ● اگر هر دو شخصیت جاهطلب باشند، میتونه باعث کشمکش بینشون بشه. 📘|• چه اهداف اصلی شخصیتهاتون جور باشند یا نباشند، مطمئن بشید که در داستان مواقعی هست که چیزهای متفاوت و متضادی رو بخوان. اینطور تنش و اختلافی به وجود میاد که منجر به تعلیق میشه. 📗|• اگه کشمکش توی داستانتون نباشه، فقط «آدمهای شاد توی دنیای شاد» ساختید که داستان رو سطحی و پیشبینیپذیر میکنه. به شخصیتهای عاشق نقصهایی بدید که پیرنگ فرعی رو جلو میبرن. 📘|• شخصیتهای عالی نقص دارن. نقصها کشمکش درونی میسازن که به وقتش میتونه باعث پویایی رابطه شخصیتها بشه. 📗|• در رمان عاشقانه، ممکنه خواننده احساس کنه داستان فقط درباره عشق شخصیتهاست. از نقصهای شخصیتها استفاده کنید که پیرنگهای فرعی جذاب رو پیش ببرید. 📒|• برای مثال، در کتاب «جین ایر» اثر شارلوت برونته، روچستر به ظاهر خشن و بیادبه، اما از درون نرمتره. وقتی جین ایر رازی درباره اون کشف میکنه، نقص روچستر توضیح داده میشه. پیرنگ فرعی راز روچستر، توضیح میده که چرا شخصیت گوشهگیر و محتاطی داره. از کجا شروع کنم؟! چطور رمانم رو شروع کنم؟؟ 4⃣ از هر مرحلهی رابطه عاشقانه به خوبی بهره ببرید. 📙|• از هر مرحلهی رابطه عاشقانه طوری بهره ببرید که اجزای مهم داستان یعنی پرسشهای «چرا»، «چه کسی»، «کجا»، «کِی» و «چه چیزی» گسترده بشن. 📕|• مرحلههای رابطه عاشقانه: 🖌• برخورد اول: ملاقاتی آمیخته با راز و رمز طرف مقابل... ممکنه شخصیتها پیشفرضهای درست یا اشتباهی دربارهی هم داشته باشن. 🖌• آشنا شدن: شخصیتها کمکم همدیگه رو میشناسن. بعضی پیشفرضهاشون درست درمیاد، بعضیهاش تغییر میکنه. علاقهای کمکم شکل میگیره. همچنین ممکنه پرچمهای قرمزی وجود داشته باشن که بذر تردید رو میپاشن. 🖌• اولین حرکت: یک یا هردو شخصیت یه حرکتی میزنن، چون میخوان به رابطهای فراتر از عشق افلاطونی برسن. 🖌• مرحلهی ماه عسل: عاشقان همدیگه رو با عینک سرخ عشق میبینن. هردو احساس خوبی دارن. 🖌• مرحلهی پسا ماه عسل: بسته به اینکه رابطه موندگار میشه یا نه، شخصیتها صمیمیتر میشن و نقاط قوت و ضعف همدیگه رو بهتر میشناسن. در انتها یا رابطهشون پایان خوبی داره یا بهخاطر موانع حلنشدنی، از هم جدا میشن. 📘|• وقتی رمان عاشقانه مینویسید، خوبه که برای خودتون خلاصهای از قوس عاشقانه بنویسید و تماشا کنید که چطور عشق رشد میکنه. 📗|• مرحلهای هست که تعلیق و اختلاف نظر یا پرسشهای اساسی ایجاد نمیکنه؟ البته این مرحلهها در همه روابط وجود ندارن. گاهی مردم توی همون برخورد اول حرکتشون رو میزنن. به نظرتون چه عواقبی داره؟ 📒|• برای مثال، اگه شخصیتها با عجله وارد رابطه بشن، ممکنه متوجه هشدارهای مهمی نشن که نشون میده رابطه محکوم به شکسته. 5⃣ نشون بدید که شخصیتهای فرعی چطور روی اصلیها تاثیر میذارن. 📙|• حتی اگه به نظر میاد شخصیتها توی دنیای جداگانهی خوشگل موشگلشون زندگی میکنن، حقیقت اینه که رابطه عاشقانه توی تار عنکبوتی از باقی روابط شکل میگیره. 📕|• شخصیتها ممکنه با تایید یا مخالفت خانواده و دوستانشون روبهرو بشن. ممکنه کشمکشها و اختلافهای کوچکی ایجاد بشه که چالشهای جدیدی ایجاد میکنن. 📘|• پس فکر کنید و ببینید که شخصیتهای فرعی چطور روی رابطه عاشقانه شخصیتهای اصلی تاثیر میذارن؟ 📗|• شخصیتهای فرعی رو وارد دنیای شخصیتهای عاشق بکنید و ببینید که چطور تنش ایجاد میشه و پیرنگ رشد میکنه. 📒|• در کتاب عاشقانهی لئو تولستوی، «آنا کارنینا»، رابطهی نامشروع آنا با کنت پیرپسر ورونسکی، پیچیدهتر میشه هنگامی که اخلاقیات جامعه ندای وجدان رو بیدار میکنن و شوهر آنا هم درباره رابطه میفهمه. 📙|• رابطه نامشروع آنا با ورونسکی در دنیایی باورپذیر اتفاق میافته که توش تعهد به دیگران روی انتخابهای عاشقانه شخصیتها و گزینههاشون تاثیر میذاره. 📕|• روابط عاشقانه به ندرت فقط درباره دو نفرند. •[📚]• پایان-
- 1
-
-
- آموزش نویسندگی
- چطور کتاب بنویسم
-
(و 2 مورد دیگر)
برچسب زده شده با :
-
پنج روش برای آغاز داستان🔖 1⃣. اکشن! اگه خواننده بیفته وسط اکشن، دوست داره ببینه بقیهش چی میشه و به خوندن ادامه میده. اما هنوز شخصیتهاتون براش مهم نیست، پس بهای شکست اونقدر اهمیت نداره. مثالها: دعوا، صحنهی تعقیب، وسط دزدی، بحث، ماموریت نجات، فرار، دستگیری، به هم زدن، تصادف، حادثهی جادویی و... 2⃣. دیالوگ! پرت شدن وسط گفتوگوی دو شخصیت میتونه خواننده رو میخکوب صحنه نگه داره. یک نمونهش داستان زندگی من اثر چخوف: سرپرست به من گفت: «فقط برای ملاحظهی پدر ثروتمندت تو را نگه داشتم؛ وگرنه مدتها پیش بیرون پروازت میدادم.» به او پاسخ دادم: «تملقم را میگویید عالیجناب، که فکر میکنید من توانایی پرواز دارم.» و سپس شنیدم که گفت: «این آقا را دور کنید، روی اعصابم راه میرود.» مکالمهی جذاب باعث میشه خواننده بدونه چی شد که همچین مکالمهای پیش اومد و فضولیش گل میکنه. همچنین با دیالوگها میتونیم شخصیتها رو معرفی کنیم و صدای ویژهای به هرکدوم بدیم. 3⃣. شخصیت! میتونید طوری شروع کنید که خواننده به خوبی با شخصیت آشنا بشه. آغاز معروف ناطور دشت به خوبی هویت شخصیت اصلی رو به خواننده نشون میده: «اگه واقعاً میخوای قضیه رو بشنوی، لابد اولچیزی که میخوای بدونی اینه که کجا دنیا اومدم و بچگی گندم چهجوری بوده و پدر مادرم قبل دنیا اومدنم چیکار میکردن و از اینجور مزخرفات دیوید کاپرفیلدی؛ ولی من اصلاً حال و حوصلهی تعریف کردن این چیزا رو ندارم.» معرفی شخصیت در آغاز داستان میتونه باعث بشه که خواننده بلافاصله با اون ارتباط بگیره. 4⃣. بیانیه! خیلی از رمانها با بیانیهای تفکربرانگیز شروع میشن. مثل آغاز غرور و تعصب: «صغیر و کبیر فرضشان این است که مرد مجرد و پول و پلهدار قاعدتاً زن میخواهد.» یا آغاز آنا کارنینا: «همه خانوادههای خوشبخت مثل هماند اما خانوادههای شوربخت هر کدام بدبختی خاص خود را دارند.» این آغازها حالوهوای ادامهی رمان رو مشخص میکنن و معمولاً مضمون اصلی رو نشون میدن. 5⃣. موقعیت! در خیلی از رمانها، نویسنده با توصیف صحنه کارش رو آغاز میکنه. میتونید حالوهوا و اتمسفر خاصی رو از همون ابتدا ایجاد کنید تا خواننده در دنیاتون غرق بشه. مثالی از کتاب دوریت کوچک: «نزدیک به سی سال پیش از این بود که شهر مارسی در زیر آفتاب سوزان برشته میشد.» با ترسیم صحنه در ذهن خواننده، اون میتونه به راحتی داستان رو تصور کنه. اینطور دچار سندرم اتاق سفید نمیشید.