-
تعداد ارسال ها
40 -
تاریخ عضویت
-
آخرین بازدید
-
روز های برد
3
اتاقی از آن من آخرین بار در روز دی 28 برنده شده
اتاقی از آن من یکی از رکورد داران بیشترین تعداد پسند مطالب است !
آخرین بازدید کنندگان نمایه
دستاورد های اتاقی از آن من
-
Taraneh شروع به دنبال کردن اتاقی از آن من کرد
-
درخواست کاور دلنوشته کالبد مادرم | اتاقی از آن من کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
ممنونم- 6 پاسخ
-
- 1
-
-
درخواست کاور دلنوشته کالبد مادرم | اتاقی از آن من کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
سلام کاش کلمه کالبد بزرگتر میکردید خیلی کوچیکه نسبت به کلمه مادرم وگرنه بقیش عالیه -
اتاقی از آن من شروع به دنبال کردن درخواست کاور دلنوشته کالبد مادرم | اتاقی از آن من کاربر انجمن نودهشتیا کرد
-
درخواست کاور دلنوشته کالبد مادرم | اتاقی از آن من کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : درخواست طراحی کاور
- 6 پاسخ
-
- 1
-
-
دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
تمام شب با خواهرم امید پرواز داشتیم، انکار انسان بودن میکردیم که پرواز برایمان ممکن نبود. خواهرم هراسان بود، خود را از بام به کوچه انداخت... من دیگر او را ندیدم مثل مادرم که ازبلندی صبح به شب خود را رها کرده بود.- 8 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- کالبد مادرم
- دلنوشته مادر
- (و 4 مورد دیگر)
-
دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
هیچروزی از عمرم برای من آنقدر پارینه نبود مادرم بر خود، شاید هم بر ما گریسته بود. مادرم از دردها رها شده بود. او را در تنگایی گود تشییع کردیم، آنگاه بود که بر سر ما زنبقهای ارزانی از ترس و وحشت نازل شده بود...- 8 پاسخ
-
- 1
-
-
- کالبد مادرم
- دلنوشته مادر
- (و 4 مورد دیگر)
-
دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
مادرم در همان چهارچوب خوشبختی خود را همراه با من گفته بود سالهای بعد در خیابانی که انتهای آنرا نمیدانستم، گم شدم گویی سایهی روشن ابر به خانهی ما سقوط کرده بود صدای برگها را میشنیدم زبانم لکنت داشت گریه بر من عارض شده بود و مادرم در آن روز پاییزی وفات یافت...- 8 پاسخ
-
- 1
-
-
- کالبد مادرم
- دلنوشته مادر
- (و 4 مورد دیگر)
-
دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
در این چارچوب ایستادهام غروب میشود... باران در حال گریختن است؛ مادرم بر زمین مینشیند و ناتمام گریه میکند کل سالیانش در پی غروبی دلگیر بود تا برای من گریه کند.- 8 پاسخ
-
- 1
-
-
- کالبد مادرم
- دلنوشته مادر
- (و 4 مورد دیگر)
-
دلنوشته کالبد مادرم | اهورا تابش کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
خاطرم سرشار است از یاد مادرم که به صبح مینگرد. در پشت اتاقک آیینهای زندگی خویش بیخبر از آنکه قرار است نظارهگر سقراط باشد...- 8 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- کالبد مادرم
- دلنوشته مادر
- (و 4 مورد دیگر)
-
درخواست کاور دلنوشته کالبد مادرم | اتاقی از آن من کاربر انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی ارسال کرد برای یک موضوع در درخواست طراحی کاور
درود درخواست کاور برای دلنوشته کالبد مادرم داشتم @هانیه پروین- 6 پاسخ
-
- 1
-
-
درخواست ویراستار | رمان تکمیل شده
اتاقی از آن من پاسخی برای زری گل ارسال کرد در موضوع : درخواست ویراستاری
وقت بخیر درخواست ویراستار https://forum.98ia.net/topic/853-دلنوشته-دیگر-جوان-نمیشوم-اهورا-تابش-کاربر-نودهشتیا/?do=getNewComment -
اعلام پایان دلنوشته | انجمن نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای هانیه پروین ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
https://forum.98ia.net/topic/853-دلنوشته-دیگر-جوان-نمیشوم-اهورا-تابش-کاربر-نودهشتیا/?do=getNewComment اتمام- 22 پاسخ
-
- 1
-
-
دلنوشته دیگر جوان نمیشوم | اهورا تابش کاربر نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
و اکنون زمان خداحافظی میرسد. زمان خداحافظی، زمانی است که در عمق آیینهها چهرهی من غریبه است و راه زندگی از من جدا میشود. زمانی که باغها تاریک میشوند و باد از میان ابرها میگذرد. زمین صدایت میکند و درها به رویت بسته میشوند، زمان خداحافظی میرسد درختان دیگر بیروح شدهاند! « پایان»- 19 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اهورا تابش
- تایپ آنلاین دلنوشته
- (و 3 مورد دیگر)
-
دلنوشته دیگر جوان نمیشوم | اهورا تابش کاربر نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
نمیتوانم زندگی را فراموش کنم. زخمهای من بیحضور از پایداری محبتی تسکین سرباز میزنند و بالهای من تکهتکه فرو میریزند. نه، نه نمیتوانم فراموش کنم! خیابانها انگار برایم راههای آشکار جهنم هستند و من مانند پرندهای معصومی که راهش را در باغ حیاط زندگانی گم کرده است.- 19 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اهورا تابش
- تایپ آنلاین دلنوشته
- (و 3 مورد دیگر)
-
دلنوشته دیگر جوان نمیشوم | اهورا تابش کاربر نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
مانند جسدهای جوانی هستم که پیری و فرسودگی را به خود ندیدهاند.ا شک راهی تابوت چشمانم میشود، باید یاسمن بر سر و رویم بریزندآ، رزوهایم برآورده نشدهاند و نادیده گذشتند. هیچ شبی لذت دنیایی را نچشیدهام و نه صبح پر درخششی را به خود دیدهام!- 19 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اهورا تابش
- تایپ آنلاین دلنوشته
- (و 3 مورد دیگر)
-
دلنوشته دیگر جوان نمیشوم | اهورا تابش کاربر نودهشتیا
اتاقی از آن من پاسخی برای اتاقی از آن من ارسال کرد در موضوع : دلنوشته
خودم را در آیینه مینگرم و چیزی جز مردی ژولیده و کهنسال نمیبینم، گویی تصویر من است، انگار آن مرد خود من است. تصویرش دیدگانی دارد. هیچهای این انسان وصف ناپذیر و ناگفتنی به نظر میآیند، اما من چه درمییابم که اکنون این من هستم؟ مرا همچنان میکشاند!- 19 پاسخ
-
- 2
-
-
-
- اهورا تابش
- تایپ آنلاین دلنوشته
- (و 3 مورد دیگر)